هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔸سفارش تبعیض آمیز!🔸
📝#خاطرۀ_شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹بالأخره بعد از کش و قوس های فراوان، در آبان ماه 88، من هم سرباز شدم. پادگان آیت الله خاتمی یزد. بماند که چه ها کشیدم! هر چه بود گذشت.
هر روز، نزدیکی های اذان صبح مجالی دست می داد تا چند دقیقه ای تلفنی صحبت کنم. دفتردار پدر که بازنشسته سپاه بود را هر روز خواب آلود به پای تلفن می کشیدم: که مرد حسابی پدرم درآمد، چاره ای کن، ناسلامتی تو سرهنگ سپاهی، من زن و زندگی دارم، مادر بیمار دارم، راهی، رایزنی ای، چیزی. چند روز مرخصی جور کن و ....
این درددل های دردمندانه تقریباً هر روز ادامه داشت تا اینکه یک روز صبح، جناب دفتردار خودش گوشی تلفن را برداشت و گفت: علی مژده بده.
بی صبرانه گفتم: برایم مرخصی گرفتی؟
گفت: بالاتر!
خواب به کلی از سرم پرید، ضربان قلبم بالا رفت، گفتم: بگو ببینم چه کردی؟
گفت: «حاج آقا از مشهد به سمت شیراز می آیند و این بار از راه یزد. در شهر یزد چند سخنرانی دارند؛ از جمله در پادگان شما! وقتی آمد پادگان شما، می توانی همراهشون بیایی شیراز! »
یکه خوردم. هم خوشحال شدم و هم متعجب. چه خواهد شد؟
🔹 آن روز را با لحظه شماری گذراندم. تا ظهر منتظر بودم؛ خبری نشد. هنگام نماز ظهر، در مسجد پادگان اعلام کردند که ساعت پنج سخنرانی ویژه داریم و کلاس ها زودتر تمام می شود؛ حضور همه الزامیست. فرمانده گروهان ها همه را بسیج کنند.
چشمانم برق زد، قلبم به تپش افتاد که پدر می آید و من شب را پس از قریب یکی دو ماه، در شیراز خواهم گذراند. ساعت پنج شد. فرمانده گروهان، ما را به خط کرد و به مسجد بزرگ پادگان برد. قریب دو هزار سرباز، مسجد را پر کرده بودند.
🔹 بالأخره پدر آمد. تا او را دیدم، بعض امانم را برید. حدود چهل دقیقه ای صحبت کردند. یادم نیست چه گفتند، فقط آخرین جمله شان این بود که پسر من هم ما بین شماست، چند دقیقه ای او را ببینم و بروم!
همه به هم نگاه کردند. فرماندهان و سربازان، همه یکه خورده بودند. دل تو دلم نبود، احساس می کردم کل وجودم همراه ضربان قلبم بالا و پایین می شود.
همه ما را به خط کرده به صرف شام بردند. شام یک تخم مرغ آب پز به همراه یک خیار شور لپری قاش نشده و یه کف دست نان بود. شام را گرفتم و نخورده به آسایشگاه آمدم. همچنان منتظر بودم. هیچکدام از هم خدمتی ها و فرمانده ها مرا نمی شناختند. بالأخره فرمانده ی دسته آمد: «14/103 بیا بیرون». آمدم بیرون. گفت: «بازیگوش! فامیلت چیه؟»
گفتم: حائری.
لبخندی زد و گفت سر و وضعت را مرتب کن و برو دفتر فرمانده پادگان. کارت دارند.
🔹وقتی وارد سالن شدم، میز کنفرانس بزرگی آنجا بود که همه فرماندهان دور میز نشسته بودند. پدر هم همراه سردار میرحسینی فرمانده پادگان نشسته بود.
من که لاغر، کچل و سیاه تر شده بودم، با لبخند پدر اشکم درآمد.
پدر گفت: علی بابا! چهره ات مردانه شده، بیا پیش من.
شام آنها، چلو جوجه بود که به غایت زیبا، سفره آرایی شده بود.
پدر به مزاح گفت: خوب بهت می رسندها! از این چیزها که تو خانه هم گیرت نمیاد.
با خنده گفتم: شام ما از شام شما چند دوره قبلتر بود!
گفتند: یعنی چه؟
گفتم: ما تخمش را خوردیم، شما جوجه اش را می خورید.
همه خندیدند الا فرمانده گردان.
گوشی موبایل پدر را گرفتم و رفتم که به اهل منزل و مادر زنگی بزنم. همچنان فرمانده گردان مرا با چشمانش با نگاهی خشک و سرد دنبال می کرد تا اینکه شام تمام شد.
🔹 پدر، میکروفن جلوی خود را روشن کرد. زیر چشمی نگاهی به من کرد و بعد چشمانش را بست. گویی می خواهد چیزی بگوید که باب میل من نبود.
گفت: من از عزیزان و فرماندهان تشکر می کنم که این فرصت را فراهم کردند که من چند ساعتی را در این پادگان بگذرانم. بعد دستی به سرش کشید و گفت: «اینکه پسرم در اختیار شماست، فرصتیست برای ما که به همگان اثبات کنیم در جمهوری اسلامی تبعیض ور افتاده! هر کاری که سخت تر از بقیه امور است را به او بسپارید، هرکاری که دون شأن است را از او مطالبه کنید؛ مثلا وظیفه نظافت تمام دستشویی ها پادگان را به عهده او بگذارید، به او کمتر از سایرین مرخصی بدهید و .... »
همه خندیدند و فرمانده گردان هم بلندتر از بقیه! من خشکم زده بود! تمام سلول های بدنم مور مور می شد. متعجب نگاه پدر کردم و در دل گفتم میدانی داری با من چه میکنی ؟!!
🔹 پدر روی موکت نشسته بود و داشت عمامه اش را روی زانویش دوباره می بست. گفت: «علی جان! از من دلگیر نشی ها»
هنوز من گیج و منگ بودم.
عمامه اش را بر سر گذاشت و آغوشش را گشود و ...
دستش را بوسیدم. سرم را که به سینه اش فشرده بود بوسید و رفت.
🔹من ماندم و پست نیمه شب برجک 11 (برجک تنبیهی سربازان) و نظافت دستشویی ها در هر سحرگاه ... !!
منبع: (http://telegram.me/dralihaeri)
@haerishirazi
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 #موشن_گرافیک | "دلایل عقلانی #حجاب"
➖➖➖➖➖➖
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دانش آموزم پرسیده است؟ |
🔹هیچ جا قرآن مجازاتی برای بی حجابی نیاورده، همون طور که مجازاتی برای بی نمازی و غیبت کردن نیاورده... ؛ پس حجاب هم مثل دروغ و غیبت یک اصل اخلاقی و نمیشه مجبور کرد کسی رو...
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دانش آموزم پرسیده است؟ |
🎥 حجابمو رعایت کنم، اختلاس و گرونی حل میشه؟‼️
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔴 دانش آموزم پرسیده است؟ |
💥 آیا پیامبر و ائمه علیهمالسلام هم با پدیده بیحجابی مواجه بودن؟
🔸 در ادامه پاسخگویی به سوالات درباره مسائل بیحجابی نگاهی انداختیم به شواهد تاریخی که درباره برخورد پیامبر و ائمه علیهمالسلام با بیحجابی وجود داشته.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
┏━━━✨welcome to✨
🌷@mabare_ammar
┗━━✨
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌸
🍀
✅ #کلیپ
🌀 موضوع: تاثیر مخرب فضای مجازی بر عفاف و بنیان خانواده
🍃🌻🍃
#روشنگری
#ثامن
#نجابت_ایرانی
┏━━━✨welcome to✨
🌷@mabare_ammar
┗━━✨
❌🤚 فرق بین ما و شما اینه!!
⁉️میدونی چرا دخترای شما به قول خودتون اومدن تو لشکر با حجابها؟ چون خیالشون راحته که قرار نیست اینجا کسی بهشون تعرض و دست درازی و فحاشی داشته باشه؛ بر خلاف شما که به ناموس مردم رحم نکردید...
#عکس_نوشت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
❌🤚 فرق بین ما و شما اینه!!
⁉️میدونی چرا دخترای شما به قول خودتون اومدن تو لشکر با حجابها؟ چون خیالشون راحته که قرار نیست اینجا کسی بهشون تعرض و دست درازی و فحاشی داشته باشه؛ بر خلاف شما که به ناموس مردم رحم نکردید...
#عکس_نوشت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔┏━━━✨welcome to✨
🌷@mabare_ammar
┗━━✨
روزمان را با قرآن آغاز کنیم
🌺برای دختران سرزمینم ایران🌺
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا (احزاب/32
◀️در برخورد با نامحرم، بهگونهای هوس انگيز(با ناز و عشوه) سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند
✅بر اساس آیات قرآن کریم،یکی از مهمترین،فلسفه حجاب، تأمین امنیتِ زن در جامعه است،« فَلا يُؤْذَيْن؛ -تا زنان- مورد آزار قرار نگيرند»(احزاب/59).خداوند متعال، برای تکریم زن و امنیتِ او در جامعه، رهنمودهای الزامآور و ارزشمندی بیان کرده است ازجمله
1️⃣پوشاندن سرتاسر اندام بهگونهای که نقاطِ خاص بدن، و زینتها،نمایان نشده و جلبتوجه نکند(احزاب/59).
2️⃣پرهیز از تبرج(خودنمایی) َ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ (احزاب/33).مصادیق آن شامل:
الف - ◀️در برخورد با نامحرم، بهگونهای هوس انگيز(با ناز و عشوه) سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند . فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا (احزاب/32).
ب- ◀️ هنگام راه رفتن پاهاى خود را- بهگونهای - به زمين نزنند تا زينت پنهانیشان دانسته شود، وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخُْفِينَ مِن زِينَتِهِن(نور/31).
ج- ◀️و...
3⃣ کنترل نگاه(چشمپوشی از نامحرم)، قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ(نور/31).
✍️#بازیاد_رجبعلی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖