eitaa logo
رضوان(محتوا مدارس)
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
510 ویدیو
278 فایل
ارتباط با ما @AmirHatami
مشاهده در ایتا
دانلود
*داشتم می فروختم!* ✍️مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد! می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی … گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم! تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …  @Amin_madares
✔️چهار اصل برای بنای زندگی... از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟ فرمودند : بر چهار اصل: 1. دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد، پس آرام شدم؛ 2. و دانستم که خدا مرا می‌بیند، پس حیا کردم؛ 3. و دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد، پس تلاش کردم؛ 4. و دانستم که پایان کارم مرگ است، پس مهیا شدم. 📚بحار الانوار، ج 75، ص 228؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 172 @Amin_madares
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺤﺜﺸﺎﻥ ﺷﺪ. ﻣﺎﺭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ "ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎ" ﻣﻦ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ. ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ. ﻣﺎر، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺖ... ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻦ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ. ﻣﺎﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮐﺮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ "ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ" ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ، ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩﯼ ﯾﺎﻓﺖ. يک بار ديگر ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ. اين بار ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﻣﯽ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ... اين چنين ﺷﺪ... ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ... ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ و نیش و زهرش افتاد تو خونه!! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ!😔 🔘ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰ همين گونه ﻫﺴﺘﻨﺪ... ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ... رئیس یکی از بیمارستانها اخیرا از افزایش آمار مرگ و میر ناشی از سکته به دلیل ترس از خبر داده بود. @Amin_madares
وقتی‌ تنها شدی‌ با خدا باش... وقتی ‌هم ‌که‌ تنها نبودی بی‌ خدايى ‌نکن! بی‌ خدا باشی‌ ضرر میکنی✨💛 @Amin_madares
1_300001682.mp3
4.85M
حس جالبی داره برای خلوت و سکوت و تاریکی @Amin_madares
📖 به قصد زیارت حاج احمد کاظمی راه افتادیم سمت اصفهان. خانمم به آقا محسن گفت: شما هم که مثل همسر من به ماشینتون نمی رسید. محسن گفت :👇 همه اینها رو باید بزاریم بریم.. باید به دلمون برسیم تا به ماشینمون😊 ‌ @Amin_madares
می گفت : طوری تلاش می ڪنم کہ اگر روزی امام زمان (عج) فرمودند یڪ فرماندہ توپخانہ میخواهـم ؛ بفرمایند محمود بیاید . . . ❤️🕊 اینجوری‌تلاش‌کنیم:) 🌱 🌸 @Amin_madares
تلنگرانہ جواب منو بدید...👣 خدایی شبہا تا ساعت چند بیدارے؟ دو، سه، شایدم چهار🤔'` چیکار میکنی ⁉️ حتما با گوشی کار میکنی👀.. دنبال چی هستی🖇 این همہ ساعٺ بیدارے خب بنده خدا یک ربع وقت بزار نماز شب بخوان☺️ دنبال هرچی هم هستی بہش میرسی از برکت و رحمت تـــــا آرامش و اخلاص و شهادت 🌿 @Amin_madares