دل بہ عشق یوسف زهرا نهاده مےرویم
از نجف تا ڪربلا پاے پیاده مےرویم
مرغ روحم پر زند در قتلگاه و علقمہ
تا گذارم چهره برخاڪ عزیز فاطمہ
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا
#ویژهپروفایل
⚫️ @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔸#مجروح شده بود 😱
هم چشماش کم سو شده بود هم پاش زخمی شده بود
درد چشماش رو ازمون #پنهون می کرد
حمید در حدی چشماش کم سو شده بود که جایی رو نمی تونست ببینه😧 و برای راه #رفتن به دیوار دست می گذاشت و حرکت می کرد
🔹اما نه به ما #چیزی می گفت نه می گذاشت ما چیزی بفهمیم‼️
تا صدایی می شنید دستش رو از #روی دیوار بر می داشت و نمیذاشت ما بفهمیم توی چه وضعیتی #قرار داره 😞
🔸یادم میاد قتی که از #جبهه آوردنش زود اتاق رو براش گرم کردم و نشستیم به صحبت #کردن 👥
یک وقت متوجه شدم حمید #همینطور که نشسته خوابش برده😴
یک پتو #آوردم و انداختم روش، جوری که بیدار نشه و خودم هم کنارش خوابیدم
از چهره اش داد می زد که چقدر #خسته و کوفته اس 🤕
🔹بعد از 2 ساعت از شدت #سرما بیدار شدم.
زمستون بود🌨 اما دیدم حمید داخل اتاق نیست
رفتم دم پنجره دیدم#باپای برهنه وایساده توی حیاط و نماز شب می خونه😳
🔸توی #قنوت بود و با حالتی عجیب گریه می کرد و #الهی_العفو می گفت😭
نشستم پشت پنجره و #نمازش رو تماشا کردم ... به حالش قبطه می خوردم😔
🔹با بدن #مجروح تو اون هوای سرد داشت استغفار می کرد 👌
حمید کسی بود که همه ی #زندگیش وقف خدا بود و می خواست جانش رو #تقدیمش کنه ... 🕊
#راوی_برادر_شهید
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
🕊|🌹 @masjed_gram
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ریحانه
#کلیپ🎥
دوست داری کدوم از اینا همکار همسرت باشه⁉️
1⃣ یـا 2⃣
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــــلــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
بیاییم همانند حضرت ابراهیم، قبل از خوراک و پوشاک، نگران دین و ایمان اولادمان باشیم ؛
👇👇👇
✴️✴️ قیامت که از بهشتیان علت بهشتی شدن شان را میپرسند،
😇😇در جواب میگویند:
💟💟 چون در دنیا، نسبت به اهل و خانواده، دلسوز و مهربان بودند و اجازه ندادند که اولادشان، دچار شعله های گناه گردند؛ دلسوزشان بودند و نگران دینشان؛
به آیات زیر دقت کنید لطفا :👇
🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🕋 قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ
🔹ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﺑﻮﺩﻳﻢ
(ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ)
💠سوره طور آیه ۲۶💠
🕋 «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»
🔹و آنان که ایمان آوردند و فرزندانشان هم در ایمان پیرو ایشان شدند ما آن فرزندان را به آنها برسانیم و از پاداش عمل آنان هیچ نکاهیم. هر نفسی در گرو عملی است که اندوخته است
💠سوره طور آیه ۲۱💠
💠💠 و همین هم باعث که خداوند همه را با هم، خانوادگی، بهشتی کند تا در باغ های بهشت نیز کنار هم باشند
🔔🔔 بیاییم نگران نماز و قرآن خانواده و اولادمان باشیم تا خانوادگی بهشتی شویم .
[🌴] @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#مرور_زندگی_امام_حسین 37 تعداد کمی از اصحاب باقی مانده بودند که جون بن حوی نزد امام رفت. او غلام اب
#مرور_زندگی_امام_حسین 38
نوبت به خانواده امام رسید و علی اکبر اول به میدان رفت. او حق را می شناخت. در راه کربلا شنید که پدرش گفت: انا لله و انا الیه راجعون. نزد امام رفت و پرسید: چه شد که این آیه را خواندید؟ امام گفت: خوابم برد و شنیدم کسی می گوید این کاروان به سوی مرگ می رود. علی اکبر پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ امام گفتند: آری و علی زیبا گفت: پس چه باک از مرگ!
در مورد سن جناب علی اکبر اختلاف است. برخی او را 18 تا 20 ساله گفته اند که بنظر درست نمیاد چون از امام سجاد کوچکتر می شود و برخی هم گفته اند حدود 28 سال داشته. او باید اول می رفت. اگر امام بخاطر حفظ جان پسرش از دیگران مایه میذاشت، مقام امامتش زیر سوال می رفت!!
علی اکبر نزد پدرش آمد و با او وداع کرد و به میدان رفت. امام گفتند: خدایا جوانی به سوی این قوم رفت که در صورت و رفتار و اخلاقش شبیه ترین به پیامبر است و هرگاه مشتاق دیدار پیامبر بودیم او را می نگریستیم. در میدان ابتدا عده ای که پیامبر را دیده بودند، ترسیدند و شمشیر🗡 انداختند که پیامبر به میدان آمده! تا اینکه علی اکبر طی حملاتش گفت: من علی فرزند حسین بن علی هستم. (این جماعت همه از اسم علی بیزارند!) به خدا قسم ما به پیامبر سزاوارتریم. این زنا زاده نمی تواند بر ما حکم راند. با شمشیر شما را می زنم و از پدرم حمایت می کنم.
امام جنگ پسرش را می دید و گفت: ای پسر سعد، خدا نسلت را قطع کند همانطور که نسل مرا قطع کردی!😞
علی اکبر جنگ نمایانی کرد و نزد پدرش برگشت و گفت: پدر تشنگی و سنگینی آهن(زره) مرا هلاک کرده، جرعه ای آب هست؟
این برگشتن و این پرسش حکمتی بالاتر از تشنگی دارد. عشق پدر و پسری در لحظات آخر...
امام گریستند😭 و گفتند کمی بجنگ که بزودی جدت تو را سیراب میکند. علی به میدان بازگشت. پس از مدتی ضربتی بر سرش خورد و بر اسب افتاد. اسب تربیت شده بود و می دانست سوارش که بر او بیافتد باید به خیمه گاه برگردد. اما خون علی جلوی چشمان اسب را پوشاند و راه را گم کرد و به میان دشمن رفت و هر کس با هر چه داشت به استقبال علی اکبر رفت...و علی اکبر اربا اربا شد...😭
قبل از شهادتش بلند گفت: ای پدر، جدم رسول خدا مرا سیراب کرد و به شما سلام می رساند و می گوید به سوی ما شتاب کن...
امام آمدند؛ صورت به صورت پسرشان گذاشتند و گریستند😭 و گفتند: بعد تو دیگر دنیا ارزشی ندارد.
در این هنگام حضرت زینب درحالیکه می گفت: ای عزیزم، ای پسر برادرم؛ به سوی علی شتافت...
امام خواهرشان را در برگرفتند و به خیام بازگرداندند و به جوانان هاشمی گفتند: بروید و پیکر علی را بیاورید...
نتوانم ززمین جسم تو را بردارم
گرهی کور بیافتاده علی در کارم
آنچنان قطع شده جملگی اعضایت
چاره آن است که جسمت به عبا بگذارم
دست به دامان توام یا علی😭
ادامه دارد ...
◾️
▪️◾️ @masjed_gram