1_22898120.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
[🍃\•⛅️] @masjed_gram
🖋 دلــــــــــ❣ــــــنوشته ...
🕶 نابینا به ماه گفت:
💞 دوستت دارم 💞
🌛ماه گفت: تو که مرا نمی بینی.
🕶 نابینا گفت:
💭 چون نمی بینمت دوستت دارم.
🌛ماه گفت: چرا⁉️
🕶 نابینا گفت:
🌕 اگر می دیدمت عاشق زیبایی ات می شدم، ولی حالا که نمی بینمت،عاشق خودت هستم.🌕
✅ مولای من مهدی جان ما هم ندیده عاشقت شدیم 😭
⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅
#دلنوشته_مهدوی
⛅️|🌼 @masjed_gram
#فوری
❌دستگیری سه عضو اصلی یک گروهک تروریستی در سنندج
فرمانده انتظامی کردستان:
🔹به دنبال وصول خبری مبنی بر یک گروه تروریستی که قصد اقدامات خرابکارانه در راهپیمایی روز قدس، با اشراف کامل اطلاعاتی در یک عملیات غافلگیرانه ۳ نفر از اعضای اصلی این گروهک تروریستی، قبل از اینکه دست به اقدامی بزنند دستگیر شدند.
🔹این افراد ۳ قبضه اسلحه و ۱۳ تیغه خشاب و ۳۹۰ فشنگ جنگی به همراه داشتند.
#روز_قدس
🔴 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#ریحانه
💫سلام بر تو ای بانوی لطیف چون گلبرگ گل و زلال چون آب و آینه💫 ...
🌸پرواز را دوست داری؟
😊آری...میدانم #پرواز بال میخواهد...
🌸بالی چونان حریر
ملائکه با تاری از #عفاف و پودی از #حیا بافته اند این اطلسِ لطیف روی سرمان را....
و امّا تو ای دختر عفیف سرزمینم..
💚 چه زیباست بخاطر خالقی که بی نهایت دوستش داری و دوستت دارد سختی هایی را متحمل شوی که قیمت #ریحانه بودنت را ببرد تا عرش اعلا ...
☝️بویژه در این ایام مبارک که متعلق به ولی نعمتان هست، مبادا امام زمانت از تو دلسرد شود❗️...
🌸این را بدان که تو دردانه ی خدایی...
قدر این هدیه رابدان #ریحانه 🌟
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
زیارت ال یاسین.mp3
2.51M
زیارت #آلیاسین
🎤با صدای محسن فرهمند
نام تو را میبرم قلبم غریبی میکند
چشم انتظاری در دلم درد عجیبی می کند
تعجیل در ظهور 14 مرتبه #صلـــــوات
☄اللہم عجل لولیک الفرج☄
•🎙• @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_بیست_سه ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ خسته از ماشین پیاده شد،هوا تاریک شده بود،از صب
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_بیست_چهار
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
روبه روی مزار کمیل زانو زد،به عکس کمیل که روی سنگ حکاکی شده بود،خیره شد.
به اشک هایش اجازه ی سرازیر شدن را داد،دیگر ترس از دیده شدن را نداشت،در اولین روز هفته و این موقع،که هوا تاریک شده بود،کسی این اطراف دیده نمی شود.
او یک دختر بود،زیر این همه سختی و درد نباید از او انتظاره استقامت داشت،او همسرش ،تکیه گاهش،کسی که دیوانه وار دوست داشت را از دست داد.
با صدایی که از گریه خشدار شده بود نالید:
ــ قول داده بودی بمونی ،تنهام نزاری،یادته دستمو گرفتی گفتی تا هستی از هیچکس نترسم جز خدا،نگفتی هیچوقت نگران نباش چون هر وقت خواستی کنارتم،گفتی هیچکس نمیتونه اذیتت کنه چون من هستم.
هق هق هایش نمی گذاشتند راحت حرف بزند،نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
ــ پس چرا الان تنهام،چرا از نبودت میترسم،چرا کنارم نیستی،چرا همیشه نگرانم،چرا همه دارن اذیتم میکنن و تو،نیستی بایستی جلوشون .چرا،چرا کمیل؟؟
با مشت بر سنگ زد و با نالید:
ــ دارن مجبورم میکنن ازدواج کنم،مرد همسایه همیشه مزاحمم میشه،پس چرا نیستی ،کمیل دارم از تنهایی دق میکنم،دیگه نمیکشم.
شانه هایش از شدت گریه تکان میخوردند و هر لحظه احساس میکرد قلبش بیشتر فشرده می شد.
ــ کمیل چهارسال نبودنت برای من کافیه،همه میگن همسر شهیدمـ باید صبر داشته باشم،اما منم آدمم، نمیتونم،چرا هیچکس درکم نمیکنه،چرا منو عاشق خودت کردی بعد گذاشتی رفتی،چرا پای هیچکدوم از قولات نموندی،توکه بدقول نبودی
با دست اشک هایش رو پس زد و گفت:
ــ چرا صبر نکردی،چرا تنها رفتی،چرا منتظر نموندی نیرو بیاد،کمیل به دادم برس،از خدا بخواه به من صبر بده یا منو هم ببره پیش تو ،دلم برات تنگ شده بی معرفت
صدای گریه هاش درمحوطه مزار میپیچید،نگاهی به مزار انداخت و زمزمه کرد:
ــ چرا بعد از چهارسال نمیتونم رفتنتو باور کنم چرا؟
اشک هایش را با دست پاک کرد، هوا تاریک شده بود،و کسی در مزار نبود،ترسی بر وجودش نشست،تا میخواست از جایش بلند شود،با قرار گرفتن دستمال جلویش و دیدن دستان مردانه ای که جلوی چشمانش بود،از ترس و ،وحشت زانوهایش بر روی زمین خشک شدند
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram