eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
750 ویدیو
39 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
حلول ماه عید و شادی مسلمین است پایان ماه روزه، برای صائمین است نشاط و افتخار و شادی و سربلندی از محک الهی برای مؤمنین است 💐 عید سعید فطر بر شما و خانواده بزرگوارتون مبارک 💐 🎉 @masjed_gram
🌹امام صادق عليه السلام: سه چيز پشيمانى در پى دارد: به خود باليدن، فخر فروشى، و چيره جويى بر ديگران ثَلاثَةٌ تُعقِبُ النَّدامَةَ: المُباهاةُ، و المُفاخَرَةُ، و المُعازَّةُ 📚تحف العقول صفحه 320 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
《در این #عید، مردم به دو رکن اساسی دعوت شده‌اند : به #توحید و به #وحدت. توحید در همین ذکر عمیق و پر معنایی است که در #نماز_عید وجود دارد. وحدت هم که در واقع از همین توحید سرچشمه می‌گیرد، #همدلی_مسلمانها است.》 ✨امام خامنه‌ای، ۹۵/۴/۱۶✨ #عید_فطر 🌺 ✨🌺 @masjed_gram
🌹 هرگاه حامد به  مراسمی یا هیئتی می رفت، می گفت ای کاش روضه ی حضرت عباس (ع) بخوانند. ارادت عجیبی به حضرت عباس (ع) داشت. 👌 در این حدیث شک نکنید که می فرماید : هرکس به هرآنچه دل بسته روز قیامت با همان محشور می شود. 😔 حامد نیز موقع شهادت شبیه حضرت ابالفضل (ع) شده بود... هم چشمانش را داده بود هم دستانش را؛ اگر به تمام اعضای بدن قمر منیر بنی هاشم تیر زده بودند بدن حامد نیز سر تا پا ترکش بود. حامد در راه و مرام (ع) بود، مثل ایشان شهید شد و قطعا با خود ایشان نیز محشور می شود. 👥 کسانی که در بیمارستان حامد را دیده بودند، هرکس حالش را می پرسید به آنها می گفتند به مقتل حضرت ابالفضل مراجعه کنید. 🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
💢نزدیک،اما دور از دسترس… ✳️بی عشوه ولی مهربان ... 💯اوست اسطوره ی در قله ی ... ❌هر خارو خسی عاشقش نمی شود و زیباییش را هر نگاه و دل بیماری لمس نمیکند ... او پیش از انتخاب شدن انتخاب میکند و پیش از معشوق شدن عـــ❤️ــاشق ... عشق اولش خــ💚ــداست و بس☝️... ❣با زیرکی گوی را از دست دیو هوس می رباید ... ✅او همان بانوی عفیف، در پس پرده ی حجاب است... قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🌸🌸دوستان ما باید دیدمون رو نسبت به اتفاقاتی که برامون میفته عوض کنیم.. 🌼🌼اونی که این اتفاقات رو کنار هم میچینه خداست، 😊😊 خدایی که خیلی مهربونه و مارو یه عالمه دوست داره ☺️👇باهم ببینیم: 🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌴 سوره بقره آیه 216 🌴 🕋 وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 😰 ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ. 😍 ﻭ ﻳﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺷﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ. قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــــلــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_بیست_هفت ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ چی شده؟ ــ سردار تماس گرفت،گفت که همه چیز
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد می کردند،و احساس می کرد از پیاده روی زیاد ،ورم کرده اند. امروز ماشین خراب شده بود و آن را به تعمیر برد و مجبور بود در این وقت شب مقداری از راه را پیاده بیاید. به سمت هایپر مارکت سر خیابان رفت و خرید کرد. خسته و کیسه به دست به طرف خانه رفت در این ساعت از شب کسی در خیابان نبود،تاریکی خیابان ترسی بر دلش انداخت. با افتادن سایه ای جلوی قدم هایش لحظه ای شوکه در جایش ایستاد اما دوباره به راه رفتن ادامه داد،اینبار به قدم هایش سرعت بخشید. با شنیدن صدای قدم هایی محکمی که پشت سرش برداشته می شد، متوجه شد که این سایه متعلق به مرد است. از اینکه مرد کاری نمی کرد،ترسش را بیشتر کرد،در همین افکار بود که کیفش کشیده شدو بر زمین پرت شد. جیغ بلندی کشید و با وحشت به عقب برگشت،با دیدن مردی درشت هیکل با صورتی خشن و زخمی،دوباره جیغی کشید و به عقب قدم برداشت. اما آن مرد پوزخندی زد و قدمی برداشت و فاصله را پر کرد، کیسه های خرید از دست سمانه بر روی زمین افتادند،سیب ها بر روی زمین ریختند و برای چند ثانیه نگاه مرد را به خود کشاندند. سمانه که تا این لحظه پاهایش بر زمین خشک شده بودند،فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دویدن کرد،مرد نگاهی به سمانه انداخت که با سرعت به سمت در می دوید. لبخندی از سر رضایت زد،به هدفش رسیده بود،با گام های بلند اما آرام و محکم به سمت در رفت. سمانه به محض رسیدن به در دکمه ایفون را چندین بار فشرد، نگاه ترسانش را دوباره به سوی مردی کشید که خونسرد به سوی او قدم برمیداشت ،کشید. این آرامش و خونسردی برا چه بود؟ منظور این است که به راحتی او را در چنگ میگیرد؟؟ با این فکر سمانه وحشت زده با گریه ،پی در پی به در مشت می زد،و سمیه خانم را صدا می کرد. می دانست سمیه خانم تا از پله ها پایین بیاید و در را باز کند،زمان میبرد،اما باز امیدش را از دست نداد،و با صدای بلند اسم سمیه خانم را فریاد می زد،لابه لای فریاد هایش ناخوداگاه اسمی را فریاد زد،که برای چند لحظه مرد را در جایش خشک کرد. اما بعد از چند دقیقه مرد به سمتش امد. اما اینبار با قدم های بلند تر و سریعتر،سمانه محکم تر بر در می زد و هق هق هایش دیده اش را تار کرده بودند‌، با احساس نزدیک شدن مرد به او و دستی که به طرف او دراز شد. در باز شد و او داخل خانه رفت و سریع در را بست. تیمور نگاهی به در بسته انداخت،صدای هق هق و ترسیده ی دختری که پشت در بود،به او انرژی می داد و لبخند عمیقی بر لبانش نشاند. ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
🌹امیرالمؤمنین عليه السلام: خودبينى، عقل را تباه مى سازد العُجبُ يُفسِدُ العَقلَ 📚غررالحكم حدیث 726 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
#روشنگری ♦رهبر انقلاب در حرم امام خمینی فرمودند: #مقاومت هزینه دارد اما هزینه سازش بیشتر است @masjed_gram
#احکام 💠موارد وجوب سجده سهو... ✍نظر همه مراجع ✨ ✨✨ @masjed_gram