مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_بیست_هفت ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ چی شده؟ ــ سردار تماس گرفت،گفت که همه چیز
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_بیست_هشت
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد می کردند،و احساس می کرد از پیاده روی زیاد ،ورم کرده اند.
امروز ماشین خراب شده بود و آن را به تعمیر برد و مجبور بود در این وقت شب مقداری از راه را پیاده بیاید.
به سمت هایپر مارکت سر خیابان رفت و خرید کرد.
خسته و کیسه به دست به طرف خانه رفت در این ساعت از شب کسی در خیابان نبود،تاریکی خیابان ترسی بر دلش انداخت.
با افتادن سایه ای جلوی قدم هایش لحظه ای شوکه در جایش ایستاد اما دوباره به راه رفتن ادامه داد،اینبار به قدم هایش سرعت بخشید.
با شنیدن صدای قدم هایی محکمی که پشت سرش برداشته می شد، متوجه شد که این سایه متعلق به مرد است.
از اینکه مرد کاری نمی کرد،ترسش را بیشتر کرد،در همین افکار بود که کیفش کشیده شدو بر زمین پرت شد.
جیغ بلندی کشید و با وحشت به عقب برگشت،با دیدن مردی درشت هیکل با صورتی خشن و زخمی،دوباره جیغی کشید و به عقب قدم برداشت.
اما آن مرد پوزخندی زد و قدمی برداشت و فاصله را پر کرد،
کیسه های خرید از دست سمانه بر روی زمین افتادند،سیب ها بر روی زمین ریختند و برای چند ثانیه نگاه مرد را به خود کشاندند.
سمانه که تا این لحظه پاهایش بر زمین خشک شده بودند،فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دویدن کرد،مرد نگاهی به سمانه انداخت که با سرعت به سمت در می دوید.
لبخندی از سر رضایت زد،به هدفش رسیده بود،با گام های بلند اما آرام و محکم به سمت در رفت.
سمانه به محض رسیدن به در دکمه ایفون را چندین بار فشرد،
نگاه ترسانش را دوباره به سوی مردی کشید که خونسرد به سوی او قدم برمیداشت ،کشید.
این آرامش و خونسردی برا چه بود؟
منظور این است که به راحتی او را در چنگ میگیرد؟؟
با این فکر سمانه وحشت زده با گریه ،پی در پی به در مشت می زد،و سمیه خانم را صدا می کرد.
می دانست سمیه خانم تا از پله ها پایین بیاید و در را باز کند،زمان میبرد،اما باز امیدش را از دست نداد،و با صدای بلند اسم سمیه خانم را فریاد می زد،لابه لای فریاد هایش ناخوداگاه اسمی را فریاد زد،که برای چند لحظه مرد را در جایش خشک کرد.
اما بعد از چند دقیقه مرد به سمتش امد.
اما اینبار با قدم های بلند تر و سریعتر،سمانه محکم تر بر در می زد و هق هق هایش دیده اش را تار کرده بودند،
با احساس نزدیک شدن مرد به او و دستی که به طرف او دراز شد.
در باز شد و او داخل خانه رفت و سریع در را بست.
تیمور نگاهی به در بسته انداخت،صدای هق هق و ترسیده ی دختری که پشت در بود،به او انرژی می داد و لبخند عمیقی بر لبانش نشاند.
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
#نماز_شب_آخر 🕊
مهدے از شناسایـے ڪه اومد نیمہ شب بود و خوابید . بچہ ها ڪہ براے نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نڪردند چون مےدونستند حسابـے خستہ ست .
اما او صبح ڪه براے نماز بیدار شد با ناراحتے گفت مگر نگفتہ بودم منم براے نماز شب بیدار ڪنید ؟
دلیلش را گفتند ؛
آه سردے ڪشید و گفت :
افسوس شب آخر عمرم ، نماز شبم قضا شد ...
فردا شب مهدے هم بہ خیل شهیدان پیوست .
#شهید_مهدی_سامع
🕊|🌹 @masjed_gram
🌺❤️✨❤️🌺
#انتخاب_همسر
🌸باور نمیکنم خدا به کسی بگوید:
" نه...! "
🌸خدا فقط سه پاسخ دارد:
☘١- چشم....
☘٢- یه کم صبر کن....
☘٣- پیشنهاد بهتری برایت دارم....
🌸همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...
👈شاید خداست که در آغوشش می فشاردت
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!
💗صبر اوج احترام به حکمت خداست ...🙌
🌺❤️✨🍃✨❤️🌺
@masjed_gram
#تلنگر
🌸🌸یک آرزویی که اکثر سالکین دارند و کلا برای این جهت، سیر وسلوک را شروع کرده اند، تربیت نفس، یا تهذیب و تزکیه است،...
🌺🌺در هیچماه و مناسبتی حقیر ندیدم که ایجور اختصاصی بر تربیت نفس انگشت گذاشته باشند الا در شعبان، آنهم از راه صدقه...
🌷🌷لذا هر کس میخواهد نفسش تربیت شود، این ماه را با صدقه شروع و ادامه دهد تا آخر ...
☺️👇باهم ببینیم:
🌴آیات 103و104 سوره توبه🌴
🕋«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ان صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
🕋أَلَمْ يَعْلَمُواْ ان اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَان اللّهَ هُوَ التَّوَّآب الرَّحِيمُ
🌹از اموال آنان صدقه اى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه شان سازى و برايشان دعا كن؛ زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است و خدا شنواى داناست
🌹آيا ندانسته اند كه تنها خداست كه از بندگانش توبه را میپذيرد و صدقات را مى گيرد و خداست كه خود توبه پذير مهربان است،
🔔🔔خلاصه شعبان المعظم، یک دوره ی فشرده ی تربیتی ست،
انشاءالله بتوانیم در این ماه با استغفار و صدقه، چنان نفس مان را تربیت و تزکیه کنیم که صداقتمان را تثبیت کنیم، و با صداقت وارد ماه مهمانی خداوند، یعنی رمضان شویم،
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
❣ #سلام_امام_زمانم❣
💐رسید و رفت عیدصیام ونیامدی آقا
🍁جهان نموده قیام و #نیامدی_آقا
💐دمی بیاونظرکن ،که دشمنت امروز
🍁شکسته⚡️ تیغ ونیام و نیامدی آقا
💐چگونه از تو بگویم⁉️
🍁که این "نفس" گویی
💐شررگرفت خیام و نیامدی آقا😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرجـ🌸🍃
@masjed_gram
1_22898120.mp3
زمان:
حجم:
1.22M
#دعــاے_عهـــد
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
[🍃\•⛅️] @masjed_gram