eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 💠هشتمین دوره اعتکاف در مسجد امام محمد باقر علیه السلام 📿 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_پنجاه ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ کمیل منتظر در اتاقش نشسته بود،یک ساعت از رفتن امیرع
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ ــ کدوم روز ــ برای بیماری کاوه همسرم رفته بودیم آمریکا،البته دکترا گفتن که باید بریم،چند روز دکتر زیر نظر دکترا بود حالش بهتر شده بود،اما هزینه های اونجا خیلی بالا بودند و هنوز درمان کاوه تموم نشده بود ،پول ماهم ته کشیده بود،کسی هم نبود که کمکمون کنه،کاوه گفت برگردیم اما صبول نکردم حالش داشت تازه خوب می شد نمیتونستم بیخیال بشم. دستی به صورتش کشید و اشک هایی که با یادآوری کاوه بر روی گونه هایش روانه شده بودن را پاک کرد و ادامه داد: ــ با مهیار،همون سهرابی تو بیمارستان آشنا شدیم،فهمید ایرانی هستم کنارم نشست و شروع کرد حرف زدن،من اونموقع خیلی نیاز داشتم که با کسی حرف بزنم برای همین سفره ی دلمو براش باز کردم،اونم بعد کل دلداری شمارمو گرفت و گفت کمکم میکنه،بعد از چند روز بهم زنگ زد و یک جایی قرار گذاشت،اون روز دیگه واقعا پولی برام نمونده بود و دیگه تصمیم گرفته بودیم برگردیم که مهیار گفت او پول های درمان همسرمو میده اما در عوض باید براش کار کنم.اونم پرداخت کرد و کاوه دوباره درمانشو ادامه داد. ــ اون موقع نپرسیدید کار چی هست،همسرتون نپرسید پول از کجاست؟ ــ نه من اونموقع اونقدر به پول احتیاج داشتم که چیزی نپرسیدم،به همسرم گفتم که یک خیری تو بیمارستان فهمیده و کمک کرده. ــ ادامه بدید. ــ منو برد تو جلسات و کلی دوره دیدیم،اصلا عقایدمون عوض شده بود،خیلی بهمون میرسیدن،کلا من اونجا عوض شده بودم،بعد دو سال برگشتیم ایران و من و مهیار تو دانشگاه شروع به کار کردیم،همسرم بعد از برگشتمون فوت کرد،فهمیدیم که داروهایی که تو طول درمان استفاده می کرد اصلی نبودند رویا با صدای بلند گریه می کرد و خودش را سرزنش می کرد ،کمیل سکوت کرد ،احساسش به او دروغ نمی گفت‌،مطمئن بود که رویا حقیقت را می گفت. ــ من احمق رو دست خورده بودم،با مهیار دعوام شد اما تهدیدم کردند،منم کسیو نداشتم مجبور شدم سکوت کنم ،مجبور بودم‌، کمیل اجازه داد تا کمی آرام بگیرد،به احمدی اشاره کرد که لیوان آبی بیاورد،احمدی سریع لیوان آبی را جلوی رویا گذاشت،رویا تشکری کرد و ارام آرام آب را نوشید. ــ ادامه بدید ــ فعالیت هامون آروم آروم پیش رفت،تا اینکه سمانه و صغری وارد کار دفتر شدند،صغری زیاد پیگیر نبود اما سمانه چرا‌،خیلی دقیق بود و کارها رو پیگیری می کرد،منو مهیار خیلی نگران بودیم مهیار چند باری خواست که سمانه رو یه جورایی از دور خارج کنه اما بالایی ها گفتن بزارید تا استتاری برای کارامون باشه. ــ بشیری چی؟اون بهاتون همکاری می کرد؟؟ ــ نه ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_پنجاه_یکم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ کدوم روز ــ برای بیماری کاوه همسرم رفته بود
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ ــ نه اصلا،اون هم بسیجی بود فقط تفکراتش و روش های کارش فرق می کرد،و همین باعث شد سمانه به اون شک کنه‌ ما هم کاری کردیم که به یقین برسه‌ ــ دعوای اون روزتون با بشیری به خاطر چی بود؟ ــ بشیری به منو مهیار شک کرده بود،اون روز هم دعوامون سرهمین موضوع بود که چرا سهرابی نیست و اینجارو آروم کنه،به مهیار خبر دادم گفت که با بهونه ای بفرستمش به ادرسی که بهم میگه،منم با بهونه ی اینکه اینجا الان نیرو میرسه جای دیگه نیرو لازمه فرستادمش،دیگه هم ندیدمش باور کنید. ــ بشیری الان تو کماست ــ چی ؟تو کما؟ کمیل سری تکان داد و گفت: ــ بله تو کما،خانم حسینی رو چرا وارد این بازی کردید؟؟ ــ ما مشکلی با سمانه نداشتیم و از اول تصمیم گرفته شد این کارا غیرمستقیم بدون اینکه بدونه به دست بشیری انجام بشن اما بالایی ها خبر دادن وتاکید کردن که این فعالیت ها به اسم سمانه انجام بشن. مهیار که کم کم به سمانه علاقمند شده بود اعتراض کرد اما اونا هر حرفی بزنن باید بگیم چشم‌ حتی سهرابی که از خودشون بود رو تهدید کردن،اونا خیلی قدرتمندن اونقدر که تونستن مارو جا بدن تو دفتر،ناگفته نمونه که مریضی عظیمی هم کمک بزرگی بود. کمیل از شنیدن علاقه ی مردی دیگر به سمانه اخم هایش به شدت بر روی پیشانی اش نقش بستند و عصبی گفت: ــ پیامکو کی ارسال کرد؟ ــ مهیار ازم خواست سمانه رو بکشم دفتر،سمانه هم کیفشو گذاشت تو اتاق مهیار هم پیامارو از طریق گوشی سمانه به چند نفر فرستاد و بلاکشون کرد تا حتی جوابی ندن،وقتی سمانه رفت خیلی ناراحت و عصبی بود ،اونقدر که هر چه دم دستش بود شکوند،واقعیتش اون لحظه به سمانه حسادت کردم و دوست داشتم بیشتر درگیرش کنم،وقتی غیبش زد حدس میزدیم گیر شما افتاده اون روز هم میخواستم از سیستمش گزارش بفرستم تا هم جرمش سنگین تر بشه هم بتونید راحت تر رد بالایی هارو بزنید. ــ چیز دیگه ای نمی خوای بگی؟؟ ــ نه هر چی بود رو گفتم ــ سهرابی رو دستگیر نکردیم. رویا خیره به چشمان کمیل ماند،کمیل سرش را پایین انداخت و از جایش بلند شد . قبل ازخروج با صدای رویا سرجایش ایستاد ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
🌹پیامبر اڪرم صلي اللہ علیہ و آلہ و سلم خطاب بہ اصحابش مي‌فرماید: ❌ڪدام یڪ از شما ماڸ و ارثش را بیشتر از ماڸ خود، دوست دارد؟ 👈 اصحاب عرض ڪردند: هیچ یڪ از ما نیست؛ مگر ایڹ ڪہ ماڸ خودش را بیشتـر از ماڸ و ارثش دوست دارد...❗️ ✅حضرت فرمودند: ماڸ هر ڪس هماڹ است ڪہ [براے آخرت] پیش مي‌فرستد، و ماڸ و ارثش آڹ است ڪہ پس از خود بر جاے مي‌گذارد...‼️ 📚 میزاڹ الحڪمة، ج ۱۲، ص ۳۷۹ 📚 الامالي، ص ۹۱۵ 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
#احکام 💠ریختن زباله در طبیعت... ✍نظر آیت الله خامنه ای ✨ ✨✨ @masjed_gram
shahid.ali.khalili.apk
1.9M
💠نرم افزار اندروید شهید علی خلیلی شامل: زندگینامه شهید🌹 📝خاطراتی از شهید 📜نامه شهید به رهبر انقلاب 🖼گالری عکسهای شهید تولید شده توسط کانال نرم افزار ایرانی 🌐 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمد خیلی اهل کمک کردنای مخفیانه بود.دوست نداشت کسی بفهمه. روی خمس دادن خیلی حساس بود. محمد حتی خمس برنج و حبوبات داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب می‌کرد و خمس مالش رو می داد‌. بسیار ساده زیست بود. اصلا اهل غیبت نبود. محال بود اگه تو جمعی اسم نفر غایبی بیاد و تو اون جمع بمونه. محمد اهل عمل بود و هر حرفی می زد بهش عمل می کرد. 🕊|🌹 @masjed_gram
🔻 آری یا خیر🤔 👈 دوران دانشجویی، برای ازدواج و در کنار مزایای آن، دارای معایب بسیاری نیز هست از جمله: 🔹 معمولاً ایجاد رابطه برای آشنایی در این دوران باعث ایجاد روابط عاطفی عمیق میان طرفین شده و به فرد اجازه رسیدن به یك شناخت درست و دقیق از فرد مقابل نمی دهد. 👈 بسیار اتفاق افتاده كه برخی از افراد سودجو به بهانه ازدواج با فرد مقابل رابطه برقرار می كنند و پس از ایجاد دوستی و رابطه عاطفی نه تنها رابطه به ازدواج ختم نمی شود، بلکه باعث ایجاد مشكلاتی چون افت شدید تحصیلی، برقراری ارتباط های غیراخلاقی، ابتلا به بیماری ها و اختلالات روانی مثل افسردگی های حاد، اقدام به خودكشی و... نیز می شود. 🔹 برخی دیگر به بهانه اینكه سالهاست فرد مقابل را در دیده و می شناسند از و بررسی در مورد وی اجتناب می ورزند. و ... 👈 بررسی این مشكلات به این معنا نیست كه ازدواج دانشجویی از بیخ و بن اشتباه است. توجه به این نكته حائز اهمیت است كه حركت در هر مسیری هم می تواند فرد را به هدف نهایی و پیروزی و موفقیت برساند هم قادر است با كوچكترین انحرافی از مسیر درست او را به پرتگاه بیاندازد. 👌به بیان دیگر تا زمانی كه روابط افراد در دوران دانشجویی در قالب عرف و شرع اسلامی باشد هیچ اشكالی ندارد اما وقتی به هر دلیلی حتی به بهانه ازدواج، از حد خود خارج شود مشكل آفرین و دردسرساز خواهد شد. 👈 افراد برای موفقیت در ازدواج دانشجویی و تشكیل زندگی مشترك پایدار باید به برخی اصول توجه کنند: 1⃣ مراقب باشند قبل از رسمی شدن قضیه یا عقد درگیر روابط عاطفی عمیق با فرد مقابل نشوند. 2⃣ دوران آشنایی شان تحت نظر خانواده باشد تا از مسیر طبیعی خود خارج نشود. 3⃣ در دوران آشنایی به میزان تناسب خود با فرد مقابل در زمینه های مختلف اعتقادی، فرهنگی، ‌اجتماعی، سیاسی و...‌ توجه بسیار داشته باشد. 4⃣ مراحل گفتگو، تحقیق و بررسی را به صورت دقیق و اصولی انجام دهند و به شناخت سطحی شان اكتفا ننمایند. ❤️🍃🌸🌹💐🌹🌸🍃❤️ 💍 @masjed_gram
پرهیز از موسیقی فایده هم داره⁉️ بله. کسی که برای خدا به موسیقی های دنیا گوش نمیده از موسیقی زیبای آخرت بهره میبره☺️ ✍امام صادق (ع) می فرمایند : در بهشت درختی🌳 وجود دارد که خداوند به بادهای💨 بهشتی فرمان می دهد که به حرکت درآمده به این درخت برخورد کنند و از آن صداهای🎧 دلنشینی به گوش می رسد که مردم صدایی به زیبایی و دلنشینی آن نشنیده اند . سپس فرمود :این موسیقی مخصوص کسانی است که به خاطر ترس از خداوند، شنیدن موسیقی🎼 را در دنیا ترک کرده باشند . 📚بحارالانوار، ج۷۹، ص۲۴۱، ح۶. (إن فی الجنة شجرا یأمرالله ریاحها...) قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
☺️👇دوستان به آیه زیر دقت کنید لطفا خیلی جالبه : 🌴 آیه 70 سوره فرقان 🌴 🕋 إلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا 🌸 مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، ☺️ پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. 🌐💠⚜⚜💠🌐 🌺🌺 آیه به صراحت می‌گوید اگر کسی توبه کند فقط معصیت او که ظلمتی در عالم برزخ برای او بوده است محو می‌شود؛ 🌸🌸 اما ولی کسی که توبه کند و عمل صالح هم به جا آورد گناهان او هم که ظلمتی برای او در برزخ بودند تبدیل به نور می‌شوند. الله اکبر کبیرا کبیرا جل جلال شانه و عظمته. 💐💐 هزاران سجده شکر بر این رحمت الهی باید بر خاک زد و رخ بر چهره از رحمتش بر خاک کشید که نه تنها گناه را با توبه محو می‌کند، بلکه تبدیل به ثواب هم می‌نماید. 🔔🔔 بسان اینکه شما کود و نجاستی (معصیت) تولید کرده باشید و همان نجاست را پای بوته یک توت فرنگی بریزید همان نجاست را به شما تبدیل به شهد شیرین می‌کند و از فضلش تقدیم می‌دارد. قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_پنجاه_دوم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ نه اصلا،اون هم بسیجی بود فقط تفکراتش و روش
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ پو خندی زد و گفت: ــ از همه رودست خوردم یه بارم از شما به جایی برنمیخوره. چهره اش درهم رفت وبا ناراحتی ادامه داد: فقط بدونید من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم خودمم اواخر میخواستم غیر مستقیم همه چیزو لو بدم اما شما زودتر دست به کار شدید،دیگه برام مهم نیست قراره چه اتفاقی بیفته ،فقط انتقام من که نه،اما انتقام بشیری و سمانه و اونایی که گول این گروهو خوردنو بگیرید کمیل بدون حرف از اتاق بیرون رفت. رویا سرش را روی میز گذاشت ،باید اعتراف می کرد تا آرام می گرفت،می دانست چیز خوبی در انتظارش نیست اما هر چه باشد بی شک بهتر از زندگی برزخی اش است. باورش نمی شد همه چیز تمام شد،در باز شد با دیدن خانمی که با دستبند به او نزدیک می شد زیر لب زمزمه کرد: ــ همه چیز تموم شد همه چیز امیر علی با خوشحالی روبه کمیل گفت: ــ اینکه عالیه،الان خانم حسینی بی گناهه اگه حکمشو الان بزنیم فردا آزاده کمیل که باورش نمی شد روی صندلی نشست و نفس عمیقی کشیدو لبخندی بر لبش نشست: ــ باورم نمیشه امیرعلی ،باورم نمیشه ــ باورت بشه پسر، ــ باید هر چه زودتر از اینجا دورش کنم،این قضیه پیچیده تر از اون چیزی هست که فکرشو میکردم، ــ الان خداروشکر یه قسمتی از قضیه حل شد،از این به بعد میتونی با ارامش به بقیه پرونده رسیدگی کنی ــ خداروشکر،فقط کارای آزادی خانم حسینی رو انجام بده ،میخوام هر چه زودتر از اینجا بره ــ چشم قربان همین الان میرم چشمکی برای کمیل زد و از اتاق بیرون رفت. محمد سریع پیامکی برای محمد نوشت"سلام،سمانه فردا آزاد میشه"سریع ارسال کرد . سرش را به صندلی تکیه ‌داد و زیر لب زمزمه کرد: ــ خدایا شکرت... ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram