🖤السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقیةَ اللَّهِ أَحْسَنَ اللَّهُ لَكَ الْعَزَاءَ فِي جَدِکَ الْحُسَيْنِ🖤
امام رضا علیه السلام فرمودند:
▪️چون ماه #محرّم مىرسيد كسى پدرم (امام کاظم) را خندان نمىديد. غم و اندوه بر او چيره بود تا آن كه ده روز مىگذشت، روز دهم (عاشورا) روز سوگوارى و اندوه و گريه او بود.
▪️كانَ أبي عليهالسلام إذا دَخَلَ شَهرُ الُمحَرَّمِ لا يُرى ضاحِكا، وكانَتِ الكَآبَهُ تَغلِبُ علَيهِ حَتّى تَمضِيَ عَشرَةُ أيّامٍ، فإذا كانَ يَومُ العاشِرِ كانَ ذلكَ اليَومُ يَومَ مُصيبَتِهِ وحُزنِهِ وبُكائهِ.
📚ألأمالي( للصدوق)، النص، ص: 128
@MaarefHadith
🌟کانال قرانی بُشـــریٰ🌟
🔴 از علاقه مندان به مطالب قرانی_تفسیری ، احادیث و معارف دینی ، دعوت می شود در #کانال_زیر عضو شوند.
👇🏻👇🏻
ان شا الله نور قرآن کریم ، روشنگر راهتان در دنیا ، و ذخیره گرانبهایی برای آخرت شما باشد.
🔴 فهرست مطالبی که در این کانال ارسال خواهد شد.
#نکات_تفسیری #تفسیر #تسنیم
#نکات_قرانی #حدیث #نهج_البلاغه
#آیه_گرافی #مقاله #احکام #کتاب
#انصاری_دکتر #دینانی_دکتر #مداحی
#غدیر #تلاوت #کلیپ #ادعیه
#صحیفه_سجادیه #تفسیر_صوتی
#معراج_السعادة
🌟كانال قرانى بُــــشــــرىٰ🌟
https://eitaa.com/joinchat/3478454717Cc06156efcd
𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍
هدایت شده از علوم و معارف حدیث
#آویختن_پیراهن_امام_بر_عرش
❓آیا این روایت صحیح است که اول ماه محرم، #پیراهن_خونین امام حسین بر عرش آویزان می شود؟
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🔰متعدد شنیده ایم که برخی از مداحان و سخنران ها، سخنی را به نقل از امام صادق علیه السلام بیان می کنند.
این حدیثی که در ادامه به آن اشاره می شود، در هیچ منبع حدیثی یافت نشد بلکه ظاهرا اولین بار در کتاب «ثمرات الأعواد» جلد 1، صفحه 36 بیان شده است.
نویسنده این کتاب: علي بن الحسين، الهاشمي الخطيب متوفی 1328 قمری است. وی هیچ منبع و سندی نیز برای این کتاب بیان نکرده است.
در سال های بعدی نیز برخی از افراد همانند سید نورالدین جزایری در «خصائص زینبیه» این حدیث را بیان کرده اند.
🔻حدیث چنین است:
قال للصادق علیه السلام: سیدی جعلت فداک! ان المیت یجلسون بالنیاحه بعد موته او قتله، و اراکم تجلسون انتم وشیعتکم من اول شهر بالمأتم و العزا للحسین علیه السلام.
فقال: ما هذا… إذا هل هلال محرم نشرت الملائکه ثوب الحسین و هو مخرق من ضرب السیوف و ملطخ بالدماء فنراه نحن و شیعتنا بالبصیره و لا بالبصر فإذا تنفجر دموعنا.(۱)
▪️به امام صادق علیه السلام عرض شد: آقای من به فدایتان شوم!…وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او می گیرند، و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه ی جلسه عزا می کنید.
حضرت فرمودند: این چه حرفی است!
هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود ملائکه پیراهن امام حسین را آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است؛
ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم دل (و نه با چشم ظاهری) می بینیم پس اشک های ما سرازیر می شود.
---------------------
۱_ «ثمرات الأعواد» ج1، ص 36.
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
📗 عنوان کتاب : داستان بریده بریده
(داستانی پژوهشی از حادثه ی کربلا)
👤نویسنده : علیرضا نظری خرم
📃 در این اثر پژوهشگر با مراجعه به منابع کهن موجود تا قرن هشتم به تعریف زوایای پنهان و آشکار تاریخ واقعه کربلا میپردازد. مخاطب در این کتاب ارزشمند ضمن اطلاع از چگونگی بروز حوادث، از اوضاعواحوال شهرهای مهم جهان اسلام و عملکرد مسلمین آگاه میشود. از همه مهمتر با خواندن این کتاب به شناخت افراد و اسامی مشهوری میرسد که شاید امروز بهگونهای دیگر از آنها یاد میشود.
نویسنده در داستان بریدهبریده زبانی خارج از عرف کتب تاریخی را برگزیده است. او با زبانی محاوره و با گونهای صمیمی و دوستانه و بهدوراز آرایههای سخنوری به نقل داستانهایی از دل تاریخ میپردازد تا بدینوسیله مخاطبین بیشتری از اقشار مختلف را به خود جذب کند.
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
علوم و معارف حدیث
📗 عنوان کتاب : داستان بریده بریده (داستانی پژوهشی از حادثه ی کربلا) 👤نویسنده : علیرضا نظری خرم 📃 در
کتاب جالبی و خواندنی است
نسبت به برخی از داستان ها شاید نقدی باشد اما در کل برای مطالعه خوب است
با اجازه نویسنده محترم، برخی از داستان های آن را به مرور در کانال قرار می دهیم.
مثلا ابتدا به داستان مسلم می پردازیم.
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
قسمت پنجاه و سوم
شعار دادن رو ول کنید!
خبر مرگ معاویه و فرار شبونۀ حسین از مدینه به مکه دهن به دهن همه جا پیچید. یکی از جاهایی که این خبر خیلی زود بهش رسید شهر کوفه بود.
یه عدّه از شیعیان کوفه توی خونۀ سلیمان بن صُرَد که ریش سفید و از یارای قدیمی پیغمبر و علی بودش، جمع شدن تا ببینن چی کار باید بکنن. سلیمان رو کرد به اونایی که اونجا بودن و گفت:
ببینید دوستان! یه مطلب اینکه معاویه مُرده و یزید نشسته جاش. حالا به جهنم که کی مُرده و کی نشسته جاش! سگ زرد برادر شغاله! اونی که مهمه اینه که یزیدیا از حسین خواستن که با یزید بیعت کنه! حسینم که نمی خواسته بیعت کنه از ترس اینکه نکنه ترورش کنن، جوونش رو برداشته و شبونه به همراه زن و بچه فرار کرده رفته مکه. الانم توی مکَّس. اونجا هَم خطر تهدیدش می کنه. جوخه های ترور مثل شَبَه، سایه به سایه تعقیبش می کنن. خلاصه اینکه حسین الان به کمک ما احتیاج داره. شما همگی از پیروان باباش علی و داداشش حسن بودین. بشینین یه فکری بکنین ببینین میتونیم کمکش کنیم یا نه؟ همینجا رُک و پوسکنده بِهتون بگم اگه می خواهین کمکش کنین و با دشمناش سرشاخ بشین بسم الله! زود بردارین یه نامه براش بنویسین و بگید که ما باهات هستیم. اما اگه حال و حوصلۀ جنگ و درگیری رو ندارین و می ترسین که توش بمونین اصلا حسین رو وِلش کنین بزارین به حال خودش باشه. حداقلش اینه که اون بندۀ خدا رو فریبش ندادین.
آدمایی که زُل زده بودن به سلیمان و داشتن حرفاشو گوش می دادن وقتی حرفای سلیمان تموم شد شروع کردن با بغل دستی هاشون پِچ پِچ کردن. یه عده هم که شور و هیجان گرفته بودَتِشون، از جا بلند شدن و تکبیر گویان، داد و هوار راه انداختن که با دشمن حسین می جنگیم! با دشمن حسین می جنگیم!
توی یه چشم به هم زدن همۀ اونایی که توی خونۀ سلیمان جمع بودن یک صدا فریاد می زدن:
ما فداییان حسینیم و با دشمن حسین می جنگیم!
سلیمان نگاهی به جمعیت انداخت و گفت:
شعار دادن رو وِل کنید. آروم بشید ببینم! آیا حاضرید تا آخر به عهد و میثاقتون با حسین وفادار بمونید و توی بزنگاها پُشتِشو خالی نکنین؟
جمعیت یک صدا در جواب سلیمان گفتن، بله! ما فداییان حسینیم و با دشمن حسین می جنگیم!
- همین الان قلم و کاغذ بردارین و همین حرفاتونو براش توی یه نامه بنویسین.
یکی از اون آدمای دو آتشه از لای جمعیت رو کرد به سلیمان و گفت:
یعنی تو به حرف ماها اعتماد نداری؟! حتما باید بنویسیم تا باوَرِت بشه؟ تو بزرگ مایی خودت بردار و از طرف ما یه چیزی برای حسین بنویس.
- نه نمی شه! حتما باید خودتون بنویسین.
📚(لهوف سید بن طاووس: ص 32، تاریخ طبری: ج 5 ص 352، ارشاد مفید: ج 2 ص 34، الاخبار الطوال: ص 231، الفتوح: ج 5 ص 38 – 46)
ادامه دارد ...
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
قسمت پنجاه و چهارم
زود باش بیا!
نامه نوشتن ها شروع شد. هرکی یه کاغذ و قلم برداشته بود و فرتُ فرت نامه می نوشت. انگاری که مسابقه بود. نامه که نگو، بهتره بگیم عِز و جِز کردنا و چاخان نویسی هاشون شروع شد. هرکی هرچی میتونس می نوشت. یکی می نوشت:
آقاجون! بیا که ما امام و پیشوا نداریم. بیا و کانون همدلی ماها شو! باورکن حاکم کوفه رو میندازیمش بیرون و تو رو جاش میشونیم. اونو اصلا دوزارم قبولش نداریم. پُشتِشَم نماز نمی خونیم. تو بیا! زود باش بیا!
یکی دیگه خالی بندی نوشته بود:
حداقل صد هزارتا آدم با شمشیرامون پا به رِکابِتیم. اصلا جوونمون رو نگه داشتیم برای یه همچین روزی! بیا که سپاهت آمادس. زود باش بیا!
یکی دیگه نوشته بود:
همه جا سر سبز شده و میوه ها رسیده و چاه های آبمون، پُر شده از آب. زود باش! زن و بچه رو بردار و بیار کوفه! زود باش بیا! زود باش بیا! بیا که شاید خدا به وسیلۀ تو ماها رو توی انجام تکالیفمون همدل کنه! بیا که خدا به برکت تو ظلم رو از ما دور کنه! بیا که تو سزاوارتری به خلافت از اون یزید سگ باز شرابخور زن باز! تو رو به خدا بیا و مردم رو به بیعت با خودت دعوت کن! بیا و یزید رو از خلافت عزلش کن!
یکی هم بامزه تر از همه نوشته بود:
مردم چشم به راه تو هستن! همۀ هوش و حواسشون شده حسین! جز تو به هیشکی و هیچی فکر نمی کنن.
این آخریه ته نامَش، چاهار بار نوشته بود:
بشتاب! بشتاب! بشتاب! بشتاب!
گونی گونی، نامه بود که از کوفه به مکه ارسال می شد. یه بارِش فقط دوتا گونیِ خیلی بزرگ از نامه ها رو بار شتر کردن و فرستادن به مکه. می گفتن که دوازده هزارتا نامه توش بوده!
با اینکه ماه رمضون بود و حسین روزه دار ولی همۀ نامه ها رو یکی یکی می خوند اما به هیچ کدومشون جواب نمی داد. نامه ها رو بعد از خونده شدن توی یه اتاق بزرگی تلمبار می کردن. تنها کاری که حسین می کرد این بود که از نامه رسون ها حال و احوال مردم کوفه رو می پرسید تا اینکه یه روزی ...
📚(الامامة و السیاسة: ج 2 ص 4، انساب الاشراف: ج 3 ص 157 – 159، الاخبار الطوال: ص 231، تاریخ طبری: ج 5 ص 347، ارشاد مفید: ج 2 ص 34 – 36، تذکرة الخواص: ص 136، لهوف: ص 33 – 36، الفتوح: ج 5 ص 46 – 50، الجوهرة: ص 41- 42، مقاتل الطالبیین: ص 62 – 63).
ادامه دارد ...
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
علوم و معارف حدیث
📗 عنوان کتاب : داستان بریده بریده (داستانی پژوهشی از حادثه ی کربلا) 👤نویسنده : علیرضا نظری خرم 📃 در
مطالعه این کتاب را برای این روزها پیشنهاد میکنم
علوم و معارف حدیث
🖤السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقیةَ اللَّهِ أَحْسَنَ اللَّهُ لَكَ الْعَزَاءَ فِي جَدِکَ الْحُسَيْنِ🖤 ام
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
محرم ماه مصیبت و اندوه اهلبیت
امام رضا علیهالسلام:
هرگاه ماه محرّم فرا مى رسيد، پدرم ديگر خندان ديده نمىشد و غم بر او غلبه مى يافت تا آنكه ده روز از محرم مىگذشت، روز دهم محرّم كه مىشد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود.
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
علوم و معارف حدیث
📗 عنوان کتاب : داستان بریده بریده (داستانی پژوهشی از حادثه ی کربلا) 👤نویسنده : علیرضا نظری خرم 📃 در
قسمت پنجاه و پنجم
برو به سلامت!
حسين توی مسجد الحرام نشسته بود و داش با خودش فکر می کرد که چه کنه و چه نکنه! یه خورده که گذش از جاش بلند شد و رفت وضو گرفت و برگشت اومد توی یه جایی بین حَجَر الاسود و مقام ابراهیم وایساد و شروع کرد به نماز خوندن. وقتی نمازش تموم شد یه چیزایی رو زیر لب با خدای خودش زمزمه کرد. کسی چه می دونه شاید داش دربارۀ نامه های کوفیا با خدا صلاح و مصلحت می كرد. حرف و حدیثاش که با خدا تموم شد یکی از بچه هاشو صدا زد و گفت:
باباجون! زود برو مسلم بن عقیل رو خبر کن بیاد اینجا. بهش بگو حسین باهات کار واجبی داره!
آقا زادۀ حسین زود رفت و مسلم رو خبر کرد. توی یه چشم به هم زدن، مسلم خودش رو به مسجد الحرام رسوند. حسین نگاهی به عمو زادش انداخت و گفت:
بی سر و صدا به سمت كوفه حركت كن! برو اونجا دربارۀ نامه هایی كه کوفیا برام نوشتن، یه بررسى كن، ببین جریان چیه! اگه دیدی قضیۀ نامه ها حقيقت داره و مردم کوفه اتحاد و یکپارچگی دارن، این نامه رو نشونشون بده و بگو نامۀ حسینه! خودتم خیلی زود برام یه نامه بنویس تا منم بیام کوفه!
مسلم نامه رو از دست حسین گرفت و بوسید. با اجازۀ حسین، نامه رو باز کرد و در حضورش خوند. حسین توی نامه بعد از سلام و احوال پرسی نوشته بود:
نامه رسونای کوفه نامه هاتون رو برام اُوردن. همۀ نامه ها رو خوندم و مقصودتون رو فهمیدم. اگه خدا بخاد توی برآوردن خواسته هاتون، كوتاهى نمی کنم. آدم مورد اعتماد خودم، مسلم بن عقيل رو فرستادم بیاد پیشتون. بهش سپردم كه راست و دروغِ حرفاتونو برام بنويسه. اگه اونجوری باشین که توی نامه ها نوشتین، باید با مسلم بيعت كرده و حرفاشو گوش کنین و باهاش قیام کنین!
مسلم وقتی نامه رو خوند اونو تا کرد و گذاش توی جیبش. حسین مقداری از نامه های کوفیا رو به مسلم داد و گفت:
اينا یه خورده از نامه هاس. بگیرشون! همراهت باشه شاید به کارِت بیاد. برو به سلامت. از خدا میخام که من و تو رو توی رتبۀ شهدا قرار بده! یادت باشه وقتى به كوفه رسيدى، تلاش کن مردم رو به پيروى از من و دورى از خاندان ابو سفيان دعوت کنی.
وقت جدایی فرا رسیده بود. حسين جلو اومد و مسلم رو به آغوش کشید و بوسید. دوتایی داشتن آروم آروم گریه می کردن! مسلم بعد از خداحافظی به سرعت مکه رو به قصد کوفه ترک کرد.
📚 (الفتوح: ج 5 ص 30، أنساب الأشراف: ج 3 ص 370، تاريخ الطبري: ج 5 ص 354)
ادامه دارد ...
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
📖 واقعه عاشورا در منابع کهن
✍ به کوشش جمعی از پژوهشگران
▫️ متن کامل شش منبع مهم و جامع با ترجمه
• تاریخ طبری،
• ارشاد مفید،
• فتوح ابن اعثم،
• لهوف سید بن طاووس،
• امالی صدوق،
• مقاتل الطالبیین ابوالفرج.
🔸 ماجرای عاشورا در کتاب های فراوان آمده است اما آنچه در شش منبع آمده، به دلیل قدمت، اعتبار نسبی، جامعیت و نیز پیوستگی روایت، از گذشته تا امروز، به گستردگی مورد استناد قرار گرفته اند.
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عظمت محبت امام حسین علیه السلام در کلام آیتالله العظمی بهجت رحمت الله علیه.
#کانال_علوم_ومعارف_حدیث
@MaarefHadith