#نهج_البلاغه | #حکمت ۴۲۸
🏷️ عید واقعی
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام فِي بَعْضِ اَلْأَعْيَادِ إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اَللَّهُ صِيَامَهُ وَ شَكَرَ قِيَامَهُ
وَ كُلُّ يَوْمٍ لاَ يُعْصَى اَللَّهُ فِيهِ فَهُوَ عِيدٌ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: (در يكى از روزهاى عيد) اين عيد كسى است كه خدا روزهاش را پذيرفته و نماز او را ستوده است.
و هر روز كه خدا را نافرمانى نكنند، آن روز عيد است.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام در يكى از عيدها (كه عيد روزه بوده دربارۀ عيد) فرموده است: امروز عيد كسى است كه خدا روزهاش را پذيرفته و نمازش را پاداش داده است (نه براى آنكه جامۀ نو پوشد و پيش خدا آبرو نداشته باشد) و هر روز كه خدا را در آن نافرمانى نكنند آنروز عيد (روز جشن و شادى) است.
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه كه در يكى از اعياد (عيد فطر) فرموده، اشاره به نكتۀ مهمى دربارۀ عيد كرده، نخست مىفرمايد: «امروز تنها براى كسانى روز عيد است كه روزۀ آنها مقبول درگاه پروردگار و عبادتهاى شبانۀ آنان مورد پذيرش او قرار گرفته باشد»؛ (فِي بَعْضِ الْأَعْيَادِ: إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللّٰهُ صِيَامَهُ وَ شَكَرَ قِيَامَهُ)
سپس نتيجۀ گسترده و مهمى از آن گرفته، مىافزايد: «(بنابراين) هر روزى كه در آن عصيان خداوند نشود آن روز، عيد است»؛ (وَ كُلُّ يَوْمٍ لَا يُعْصَى اللّٰهُ فِيهِ فَهُوَ عِيدٌ).
حقيقت اين است كه همۀ مردم جهان براى خود روزهاى شادى خاصى دارند كه آن را عيد مىنامند. اين روزها يا مانند عيد نوروز است كه تحول جالبى در جهان طبيعت رخ مىدهد؛ گياهان مىخندند، درختان شكوفه مىكنند و حيات و زندگى در طبيعت تجديد مىشود.
يا اينكه در آن روز، فتح مهمى در تاريخ مردم يك منطقه واقع شده و يا تحول اجتماعى و علمى صورت گرفته كه ياد و خاطرۀ آن را زنده مىدارند و عيد مىشمرند.
جالب اينكه در اسلام، اعياد بهدنبال اطاعت اوامر مهم الهى قرار دارد.
🌙 در عيد فطر، ملت مسلمان بعد از يك ماه روزه داشتن به فرمان خدا و عبادات روزانه و شبانه و بر شيطان پيروز شدن، اين پيروزى را جشن مىگيرند؛ جشن اطاعت فرمان حق.
🐑 در عيد قربان كه دومين عيد اسلامى است بعد از انجام فريضۀ حج توسط زوار خانۀ خدا و به پايان رساندن قسمت عمدۀ اين فريضه، حاجيانى كه در مِنا هستند عيد مىگيرند و ساير مسلمانان نيز با آنها همصدا مىشوند و آن را روز عيد اعلام مىكنند كه آن هم عيد اطاعت است.
از اينجا روشن مىشود، اينكه امام عليه السلام مىفرمايد: روز عيد فطر عيد براى كسانى است كه روزه و طاعات آنها قبول شده، يك واقعيت است.
❌ كسانى كه خداىنكرده اصلاً روزه نگرفتهاند و يا روزههاى آنها آلوده به گناهان و نافرمانىها بوده و به همين دليل مقبول درگاه حق واقع نشده نمىتوانند شاد و خوشحال باشند؛ شادى از آن كسانى است كه طاعاتشان مقبول درگاه حق شده است.
بر اساس اين منطق هر روزى كه انسان در آن گناه نكند و از صبحگاهان تا آخر شب از معصيت پروردگار بپرهيزد آن روز، روز عيد او محسوب مىشود و به اين بيان، ما مىتوانيم تمام ايام سال را ايام عيد خود قرار دهيم.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 ویژه
⏰ #مثبت۱۰۰ثانیه شماره نهم | واقعیت نرمش قهرمانانه
✏️ رهبر انقلاب: حفظ اصول با امکان انعطاف با هم میسازند، میتوان یک جاهایی انعطاف به خرج داد. بنده یک وقتی چند سال قبل از این گفتم: «نرمش قهرمانانه»؛ بد فهمیده شد، هم بعضیها در خارج بد فهمیدند، یک محاسبهی دیگر کردند، در داخل هم بعضی از خودهایمان بد فهمیدند معنای این را.
Farsi.Khamenei.ir
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
🎨 داستان مصور روایت حضرت آیت الله خامنه ای از رمز فتح خرمشهر با عنوان «رمز معادله فتح»
🔍 مروری بر دوران محنت، چارهجویی، تغییر معادله و زمانهی فتح در جریان آزادی خرمشهر
✏️ رهبر انقلاب: روز سوّم خرداد هم از روزهای فراموششدنی نیست؛ نماد پیروزی حق بر باطل و نماد قدرت الهی و دست قدرتی که امام بزرگوار فرمودند: دست قدرتی دارد ما را حمایت میکند. اگر كسى ادّعا كند كه خرّمشهر، پرچم سرافرازى و استقامت و پايدارى ملت ايران است، يقيناً اغراق نكرده است... همهی دنیا در برابر چشم خود ببینند که چطور جوان ایرانی با سرمایهی ایمان، با تکیهی بر خدا، با اعتمادبهنفس وارد میدان نبرد میشود، پیچیدهترین تاکتیکهای جنگی را طراحی میکند و معجزهای مثل فتحالمبین و بیتالمقدس در مقابل چشم دنیا میگذارد.
🔍 روایت مکتوب
https://khl.ink/f/52911
💻 Farsi.Khamenei.ir
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 معنای مصلحت در سیاست خارجی
✏️ برشی از بیانات روز گذشته رهبر انقلاب در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه و سفیران جمهوری اسلامی ایران
🎥 #برش_دیدار | #عزت_حکمت_مصلحت
💻 Farsi.Khamenei.ir
مباحث
📖 نهم - فرمود آدمی جزع و بی تابی می کند از ذلت کم پس این جزع و عدم صبر او، داخل می کند او را در ذلت
اول در اطلاع آن حضرت است بر غیب
شیخ طوسی از داود بن کثیر رقّی روایت کرده که گفت : نشسته بودم خدمت حضرت صادق علیه السلام که ناگاه ابتدا از پیش خود به من فرمود: ای داود! به تحقیق که عرضه شد بر من عملهای شما روز پنجشنبه ، پس دیدم در بین اعمال تو صله و احسان تو را به پسر عمت فلان پس این مطلب مرا خشنود گردانید همانا صله تو مرا او را سبب شود که عمر او زود فانی و اجل او منقطع شود.
داود گفت : مرا پسر عمی بود معاند و دشمن اهل بیت و مردی خبیث ، خبر به من رسید که او و عیالاتش بد می گذرانند، پس برای نفقه او براتی نوشتم و نزد او فرستادم پیش از آنکه به سوی مکه توجه کنم چون به مدینه رسیدم خبر داد مرا به این مطلب حضرت امام جعفر صادق علیه السلام .
دوم در نشان دادن آن حضرت است علامت امام را به ابوبصیر
در ( کشف الغمّه ) از ( دلائل حمیری ) نقل شده که ابوبصیر گفت : روزی در خدمت مولای خود حضرت صادق علیه السلام نشسته بودم که آن حضرت فرمود: ای ابومحمّد! آیا امامت را می شناسی ؟ گفتم : بلی ، وَاللّهِ الِّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ، تویی امام من . و دست خود را بر زانو یا ران آن حضرت نهادم . فرمود: راست گفتی امام خود را می شناسی پس چنگ زن به دامان او و متمسک شو به او، پس گفتم : می خواهم که علامت امام را به من عطا فرمایید، فرمود: ای ابومحمّد! هنگامی که به کوفه مراجعت کردی خواهی یافت که اولادی از برای تو [متولد] شده به نام عیسی و بعد از او اولادی دیگر شود به نام محمّد و بعد از این دو پسر، دو دختر برای تو خواهد شد، و بدان که این دو پسر تو نامشان نوشته شده نزد ما در صحیفه جامعه در عدد اسامی شیعیان و نام پدران و مادران و اجداد و انساب ایشان و آنچه متولد شود تا روز قیامت . پس حضرت صحیفه ای بیرون آورد که رنگ آن زرد بود و به هم پیچیده بود.
سوم - در اخبار آن حضرت است به مردن زنی بعد از سه روز
ابن شهر آشوب و قطب راوندی روایت کرده اند از حسین بن ابی العلاء که گفت نزد حضرت صادق علیه السلام بودم که خدمت آن حضرت آمد مردی با یکی از غلامان او و شکایت کرد به آن حضرت از زن خود و بدخلقی او، حضرت فرمود: بیاور او را نزد من . چون آن زن آمد، حضرت به او فرمود که چه عیبی دارد شوهر تو؟ آن زن شروع کرد به نفرین کردن به شوهرش و بد گفتن برای او. حضرت فرمود که اگر به این حال بمانی زنده نخواهی ماند مگر سه روز، گفت : باکی ندارم به جهت آنکه نمی خواهم ببینم او را هرگز! حضرت فرمود به آن مرد: بگیر دست زنت را همانا نخواهد بود مابین تو و او مگر سه روز. چون روز سوم شد آن مرد خدمت آن حضرت مشرف شد حضرت فرمود: زنت چه کرد؟ گفت : به خدا سوگند! الا ن او را دفن کردم ، من پرسیدم که چه بود حال ؟ او فرمود: او زنی بود تعدی کننده ، حق تعالی عمر او را قطع کرد و شوهرش را از او راحت نمود.
چهارم در نجات دادن آن حضرت است برادر داود را از مردن به تشنگی
ابن شهر آشوب نقل کرده از داود رقّی که گفت : بیرون شدند از کوفه دو نفر برادران من به قصد رفتن به مزار، در بین راه یکی از آن دو نفر را تشنگی سخت عارض شد به حدی که تاب نیاورد از حمار افتاد. برادر دیگر از حال او سرگشته و متحیر شد، پس به نماز ایستاد و نماز گزارد و خواند اللّه تعالی را و محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم و امیرالمؤ منین علیه السلام و ائمه علیهم السلام را یک یک تا رسید به امام زمانش امام جعفر صادق علیه السلام . پس پیوسته آن حضرت را خوانده و به آن جناب التجاء برد که ناگاه دید مردی بالای سرش ایستاده می گوید: ای مرد چیست قصه تو؟ پس او حال را برای او نقل کرد، آن مرد قطعه چوبی به او داد و گفت : بگذار این را مابین لبهای برادرت . چون آن چوب را گذاشت مابین لبهای او، برادرش به هوش آمده و چشمان خود را گشود و برخاست نشست و تشنگی اش رفت . پس به زیارت قبر رفتند و چون برگشتند به کوفه ، آن برادری که دعا می کرده به مدینه مشرف شد پس خدمت حضرت علیه السلام رسید. حضرت فرمود به او : بنشین ؛ چگونه است حال برادرت ، کجا است آن چوب ؟ عرض کرد: ای آقای من ! چون برادرم را به آن حال دیدم غصه و غمم برای او سخت شد پس چون حق تعالی روحش را به او برگردانید از بسیاری خوشحالی دیگر به چوب نپرداختم و از آن غفلت کرده و فراموشش نمودم . حضرت فرمود: همان ساعت که تو در غم برادر خود بودی ، برادر من خضر علیه السلام آمد نزد من ، من بر دست او فرستادم به سوی تو قطعه ای از چوب درخت طوبی ، پس رو کرد به خادم خود و فرمود بیاور آن سبد را. چون سبد را آورد حضرت آن را گشود و از آن قطعه چوبی بیرون آورد به عین همان چوب و نشان او داد و شناخت آن را آنگاه حضرت آن را رد کرد به جای خود.
پنجم در ذلیل شدن شیر است برای آن حضرت
و نیز ابن شهر آشوب روایت کرده از ابوحازم عبدالغفار بن حسن که وارد شد ابراهیم بن ادهم به کوفه و من با او بودم و این در ایام منصور بود و اتفاقا در آن ایام حضرت جعفر بن محمّد علوی وارد کوفه گشت و چون بیرون شد از کوفه که به مدینه رجوع کند مشایعت کردند آن حضرت را علما و اهل فضل از اهل کوفه و از جمله کسانی که به مشایعت آن حضرت آمده بودند سفیان ثوری و ابراهیم ادهم بود و آن اشخاص که به مشایعت آمده بودند جلوتر از آن حضرت می رفتند که ناگاه به شیری برخوردند که در سر راه بود، ابراهیم ادهم به آن جماعت گفت بایستید تا جعفر بن محمّد علیه السلام بیاید ببینیم بااین شیر چه می کند! پس حضرت تشریف آورد امر شیر را به میان آوردند حضرت رو کرد به شیر و رفت تا به او رسید گوش او را گرفت و او را از راه دور کرد آنگاه رو کرد به آن جماعت و فرمود: آگاه باشید اگر مردم اطاعت می کردند خدا را حق طاعت خدا، هر آینه بار می کردند بر شیر بارهای خود را.
فقیر گوید: که ظاهرا در این فرمایش حضرت تعریض باشد به ابراهیم ادهم و سفیان ثوری و امثال ایشان .
ششم در نسوزاندن آتش ، هارون مکه را به سبب آن حضرت
و نیز روایت کرده از مأمون رقّی که گفت : در خدمت آقایم حضرت صادق علیه السلام بودم که وارد شد سهل بن حسن خراسانی و سلام کرد بر آن حضرت و نشست و گفت : یابن رسول اللّه! از برای شما است رأفت و رحمت و شما اهل بیت امت اید چه مانع است شما را که از حق خود بنشینی با آنکه می یابی از شیعیانت صد هزار نفر که مقابلت شمشیر بزنند؟ حضرت فرمود: بنشین ای خراسانی ! رعی اللّه حقّک ، سپس فرمود: ای حنیفه تنور را گرم کن . پس آن کنیز تنور را گرم کرد که مانند آتش سرخ شد و بالای آن سفید گردید آنگاه فرمود: ای خراسانی ! برخیز و بنشین در تنور، مرد خراسانی عرض کرد: ای آقای من ، یابن رسول اللّه ! مرا عذاب مکن به آتش و از من بگذر خدا از تو بگذرد، فرمود: از تو گذشتم ، پس در این حال بودم که هارون مکی وارد شد و نعلینش را به انگشت سبابه اش گرفته بود عرض کرد: السلام علیک یابن رسول اللّه ! حضرت فرمود: بینداز نعلین را از دستت و بنشین در تنور، راوی گفت که هارون کفش را از دست انداخت و نشست در تنور و حضرت رو کرد به مرد خراسانی و شروع کرد با او حدیث خراسان گفتن مانند کسی که مشاهده می کند آن را، پس فرمود برخیز ای خراسانی و نظر کن به داخل تنور، گفت برخاستم و نظر کردم در تنور دیدم هارون را که چهار زانو نشسته ، آنگاه از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد. حضرت فرمود: در خراسان چند نفر مثل این مرد است ؟ گفت به خدا قسم یک نفر نیست !
فرمود: ما خروج نمی کنیم در زمانی که نمی بینی در آن پنج نفر که معاضد باشند از برای ما، ما داناتریم به وقت خروج .