eitaa logo
مهدی عبداللهی
651 دنبال‌کننده
516 عکس
245 ویدیو
34 فایل
🌐 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 اندیشه‌ورزی در قلمرو علوم عقلی اسلامی و علوم انسانی مهدی عبداللهی دانشیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و مدیر گروه فلسفه علوم انسانی دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه قم دکتری فلسفه اسلامی ارتباط با مدیر کانال: @mabd57
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹 منطق قرآن در معاهده با کفار الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في‏ كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لايَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57) وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْخائِنينَ (58) خداوند متعال در این آیات از سوره مبارک انفال، احكام و دستوراتى درباره جنگ و صلح و معاهدات جنگى نازل فرموده است. آیات ابتدایی این بخش قابل انطباق بر يهودىان مدينه است که پیامبر پس از هجرت به مدينه با ايشان معاهده بست که بر دین خود باقی باشند، اما در عوض علیه پیامبر کاری انجام ندهند و كسى را ضد او كمك نكنند، اما آن‌ها بارها اين پيمان را شكستند تا آنكه خداوند دستور جنگ با آنان را داد. به فرموده خداوند خطاب به پیامبر اکرم، هنگامی که با کافران پیمان بستی و آنها چندین بار نقض عهد کردند و از شکستن عهد پروا نداشتند، بايد با آنان جنگید و پس از غلبه بر ايشان سخت‏گيرى كرد و متفرقشان ساخت. و اگر از قومى كه ميان تو و ايشان عهدى استوار گشته، ترسيدى كه در عهدت خيانت كرده و آن را بشكنند، و ترست از اين جهت بود كه ديدى آثار آن در حال ظهور است تو نيز عهد ايشان را نزد ايشان بينداز و آن را لغو كن، و لغويت آن را به ايشان اعلام هم‏ بكن تا شما و ايشان در شكستن عهد برابر شويد (يا تا اينكه تو در عدالت استوار شوى، چون اين خود از عدالت است كه تو با ايشان معامله به مثل كنى) و خداوند خيانت‏كاران را دوست نمى‏دارد. اين دو آيه دو دستور الهى است مبنی بر جنگ با كسانى كه عهد خود را مى‏شكنند، يا ترس اين هست كه بشكنند. پس اگر كافران بر عهد خود پايدار نباشند و آن را در هر بار بشكنند، بر ولى امر است كه با ايشان جنگ کرده، بر آنان سخت‏گيرى كند، و اگر ترس اين باشد كه بشكنند و اطمينانى به عهد آنان نداشته باشد بايد او نيز لغويت عهد را اعلام نموده و آن گاه به قتال با آنان بپردازد، و قبل از اعلام لغويت آن مبادرت به قتال نكند چه اين خود يك نحوه خيانت است. و اما اگر عهد بستند و آن را نشكسته و ترس اين هم كه خيانت كنند در بين نباشد البته واجب است عهدشان را محفوظ داشته و احترام كنند، كه خداى تعالى فرموده:" فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ" (التوبه، 4) و نيز مى‏فرمايد:" أَوْفُوا بِالْعُقُودِ" . (المائده، 1) برگرفته از: 📚 علامه محمدحسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص111-114. 🌹🌹🌹 امام خامنه ای در دیدار مسئولان نظام 1395/3/25 قرآن می فرماید اگر دشمن نقض عهد کرد، باید آن قرارداد را پرتاب کنید طرف خودش! «سند [برجام] - همان‌طور که عرض کردم- یک خلل ‌و فُرَجی دارد، یک زوایای پرابهامی دارد که اینها موجب شده است که دشمن بتواند سوء استفاده کند، طرف مقابل بتواند از آنها سوء استفاده کند. ما البتّه برجام را ابتدائاً نقض نخواهیم کرد؛ این را همه بدانند! ما نقض نمی کنیم برجام را؛ لکن اگر طرف مقابل نقض کند که حالا همین‌ طور این کسانی که نامزد ریاست جمهوری آمریکایند، مدام دارند تهدید می کنند که ما می ‌آییم پاره می کنیم، نقض می کنیم، اینها اگر پاره کردند،ماآتش می زنیم. اینکه حالا نقض نمی کنیم، متّکی است به دستور قرآن: «اَوفوا بِالعَهد» (اسراء: 34) بالاخره یک معاهده ‌ای است انجام داده ‌ایم، نمی خواهیم معاهده را ما به هم بزنیم؛ و آنکه اگر آنها نقض کردند، ما هم نقض خواهیم کرد، این هم متّکی است به آیه قرآن: «وَ اِمّا تَخافَنَّ مِن قَومٍ خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلی‌ سَوآء» (انفال:58) اگر آن طرف نقض کرد، نقض کن. «فَانبِذ» یعنی پرتاب کن طرف خودش؛ رد کن. بنابراین ما تابع اصول قرآنی هستیم؛ هم در این طرف قضیّه، هم در آن طرف قضیّه.» __________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
__________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷 آزاداندیشی (1) آزادی همواره در طول تاریخ یکی از آرمان‌های انسان بوده است. چه سرها که در پاس‌داشت آزادی از تن جدا شده‌اند، و چه خون‌ها که به پای نهال آن بر زمین ریخته‌اند. اما این آرمان انسانی هم‌چون بسیاری دیگر از مفاهیم متعالی همواره دست‌خوش بدفهمی‌ها و تفسیر به رأی‌ها نیز بوده است تا از آن محملی سازند برای پیش‌برد مقاصد غیرانسانی. آن که بدون تعیین چارچوب مفهومی، از آزادی سخن می‌گوید، معلوم نیست از اسم «آزادی» چه کیسه‌ای برای خود دوخته است، دست‌کم باید تردید کرد در دفاعش از آزادی. طرفه آن که، ایضاح مفهومی آزادی و ترسیم شاکله معنایی آن اهمیت شایانی دارد، به‌ویژه که این آرمان در حوزه‌های مختلفی از امور انسانی مجال حضور دارد. آزادی پاره کردن زنجیرهایی است که آدمی را به بند کشیده‌اند، شکستن قفس است برای به پرواز درآمدن در آسمان آمال و آرمان‌ها. آزادی خروج از حصارهای اسارت است برای پای نهادن در سرزمین تعالی و تکامل. یکی از عرصه‌های حضور آزادی، قلمرو اندیشه و دانایی انسان است. آزاداندیشی و اندیشه آزاد شعاری است فربیا که دل از همه می‌رباید و زیبایی‌اش دیدگان هر نظاره‌گری را به بند سحر می‌کشد. چرا که 1) بندگی تن امری هویدا و آشکار است، و آن که غل و زنجیر دیگری دست و پایش را به بند می‌کشد، اگر این اسارت خود نبیند، فروتر از حیوان است. اما گرفتاری اندیشه در حصار دیگری نه آن سان روشن است که با دیده سر مشاهده، یا با لمس دست احساس شود. خود اندیشه باید این مرز ناپیدا و پنهان را آشکار کند. 2) اندیشه‌وری ویژه انسان است و در حیوان از آن خبری نیست. اما تن و جسم در هر دو وجود دارد. از این رو، اسارت تن آدمی، اسارت حیوانی است، اما زندان اندیشه تنها برای انسان ساخته شده است. در نتیجه، رهایی از این زندان نیز به همان درجه آرمانی انسان است که حیوان را هیچ از آن نصیب نیست. 3) اگر جان آدمی بر دست و پایش برتری دارد و آدمی به روح و اندیشه است که انسان است نه به دست و پا و گوش و دیده، اگر پاره کردن ریسمان اسارت از دست و پای آدمی و رهایی از بندگی این و آن مطلوب انسان است، به بند کشیدن اراده و اندیشه دیگری که هویت انسانی او را شکل می‌دهند، زشت‌تر و عمیقتر است. انسانی که اندیشه‌اش در بند شده، از انسانی که بر دست و پایش ریسمان نهاده‌اند، در انسانیت فروتر شده است؛ و چه‌بسا دست‌وپا بسته‌ای که به حکم رهایی اندیشه‌اش بسیار آزادتر از اویی است که دست‌وپای وی را به بند کشیده است. حال که اندکی از فراز آزادی اندیشه روشن است، باید بگوییم چیست آنچه آزادی اندیشه می‌خوانندش. آزادی اندیشه عنوانی است که مفاهیم مختلفی را می‌توان از آن قصد کرد؛ ردایی است که می‌توان بر تن مدعیات گوناگون پوشاند: معنای نخست: آزادی اندیشه به مثابه آزادی از قواعد اندیشیدن انجام کوچک‌ترین افعال بدنی در گرو انطباق با قواعد است. باز کردن یک پیچ کوچک تنها به شرطی تحقق می‌یابد که با ابزار متناسب و با فرآیند خاصی انجام گیرد، به گونه‌ای که اگر این تناسب مراعات نشود، ساعت‌ها و بلکه روزها تلاش مداوم هرگز به مقصد نمی‌رسد. رانندگی با یک وسیله نقلیه تنها در فرضی امکان دارد که سامانه‌ای از رفتارهای نظام‌مند را با رعایت نسبت‌های خاص به‌وجود آوریم. فرآیند اندیشیدن نیز که در سرزمین درون آدمی رخ می‌دهد، تنها در صورتی به سامان می‌رسد که مطابق با قواعد و ضوابط ویژه آن باشد. هیچ اندیشه‌گری نمی‌تواند به بهانه آزادی دست از قواعد درست اندیشیدن بشوید. رهایی اندیشه از ضوابط و چارچوب‌ها، یعنی اسارت در چنگال غول سرگردانی. آزاداندیشی به معنای آزادی اندیشه از قواعد اندیشیدن، چیزی جز ولنگاری و ولگردی اندیشه نیست که نتیجه آن سرگردانی در صحرای بی‌پایانی است که هیچ مقصدی را برای اندیشه‌گر به ارمغان نخواهد آورد. ولنگاری و اباحی‌گری در ساحت اندیشه، رهایی از مزاحمان برای رسیدن به آرمان نیست، بلکه آوارگی در زندانی به گستره بی‌پایان است. ادامه دارد... __________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷 آزاداندیشی (2) معنای دوم: آزادی اندیشه به معنای عدم امکان تحمیل بر اندیشه دیگران اندیشه همانند سایر افعال درونی، تحمیل‌بردار نیست. همچنان که «لا إکراه فی الدین» دست‌کم به یک معنا، یعنی ایمان قلبی تحمیل‌بردار نیست، اندیشیدن نیز که در درون جان فرد رخ می‌دهد، از دست‌رس اعمال زور و فشار دیگران در امان است. اندیشه آدمی همچون دست و پای او نیست که دیگری بتواند آن‌ها را بند کشیده، از تکاپو باز دارد یا آن گونه که خود می‌خواهد به حرکت وادارد؛ زمام اندیشه هر اندیشه‌گر به دست خود اوست. به دیگر سخن، هرگز خود اندیشه را نمی‌توان به قید کشید. جان هر کس پناه‌گاه امن اندیشه اوست. با این وجود، به بند کشیدن اندیشه دیگران، به ترفندی دیگر امکان‌پذیر است. دشمنان آزادی دست‌رسی به حصن حصین درون من و تو ندارند، از این رو، توان به ریسمان کشیدن اندیشه را نیز ندارند. اما خوب می‌دانند اگر دروازه‌های این حصن حصین را به تصرف خویش درآورند و ورودی‌های سرزمین وجود آدمی را به زیر سلطه خود کشند، بر آنچه در درون آن قلعه مستحکم رخ می‌دهد، سیطره خواهند داشت. چشم و گوش و . . . خبررسان‌های جان انسان و «جواسیس قلب» اویند، پس به اسارت درآوردن آنها همان به بند کشیدن اندیشه اوست. کافی است این خبررسان‌ها «دست‌رسی آزاد به اطلاعات» نداشته باشند، بلکه تنها آنچه را دیگری می‌گوید، بشنوند و آنچه را دیگری به‌تصویر می‌کشد، ببینند؛ برای اسارت اندیشه، همین بس است که مأموران وی صداهای دیگر را نشنوند و حقایق دیگر را نبینند. محصولی که کارگاه اندیشه تولید می‌کند، برآمده از مواد خامی است که در اختیار می‌گیرد، از این رو، تسلط بر ورودی اندیشه همان و سیطره بر خروجی آن همان. اندیشه‌گری که بر ورودی‌های کارخانه اندیشه‌اش نظارت ندارد، اختیاردار کارخانه نیست، بلکه مأمور بی‌مزدی است در تولید محصولی که مواد اولیه آن را دیگری تعیین و تعریف می‌کند. این داستان آن‌گاه به اوج خود می‌رسد که عدم «دست‌رسی آزاد به اطلاعات» درست در پوشش «دست‌رسی آزاد به اطلاعات» اتفاق می‌افتد!!! آن گاه که فناوری‌ها و سخت‌افزارهای فوق پیشرفته، گستره زمین را به «دهکده جهانی» تبدیل می‌کنند و امکان دست‌رسی آسان و سریع به داده‌ها از دورترین نقاط این زمین خاکی فراهم می‌شود، بسیاری در توهم آزاداندیشی از رهگذر «دست‌رسی آزاد به اطلاعات» به‌سرمی‌برند. اما واقعیت قصه آن است که نه از آزادی اندیشه خبری است و نه از آزادی دست‌رسی به اطلاعات؛ چرا که ایشان تنها، کاربران این ابزارهای نوین هستند، و در واقع در حصار محتوا و مضامینی قرار دارند که دیگری تعیین کرده است. در اینجا فراوانی مواد اولیه پرده بر نظاره واقعیت می‌بندد و این فراوانی به دیده آزادی نگریسته می‌شود، حال آن که، اختیار این فراوانی و گوناگونی نیز به دستان دیگری غیر از من است؛ دیگری که خود را «کدخدای» این «دهکده جهانی» می‌داند. او می‌اندیشد و دستاورد اندیشه‌های خود را به‌وسیله «شبکه جهانی اطلاعات» در اختیار دیگران می‌نهد تا آن‌ها نیز با «دست‌رسی آزاد به اطلاعات» از مزایای این فناوری‌های نوین بهره‌مند شوند؟! قصه این نیست که با وجود اندیشه او، دیگران لازم نیست زحمت اندیشه‌گری را به جان بخرند. واقعیت داستان آن است که او مغز متفکر این دهکده است و دیگران دست و پا و . . . آن. او باید بیندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند، بلکه باید اندیشه‌های او را پیاده کنند، چنان که در سرزمین وجود آدمی، اندیشیدن از آن مغز و سر است، اما دست و پا شأنی ندارند جز اقدام بر اساس آن اندیشه پیشین. «دست‌رسی آزاد به اطلاعات» دریافت اندیشه‌ها از «اتاق فکر» و دریافت اوامر از «اتاق فرمان» دهکده جهانی است، و «شبکه جهانی اطلاعات» ابزار مخابره این اوامر و اندیشه‌هاست؛ شبکه عصبی برای ارتباط مغز با دست و پاست. لیبرال دموکراسی و سبک زندگی آمریکایی آخرین تولید «اندیشکده . . .» است که باید از طریق شبکه جهانی ارتباطات به ممالک عقب‌مانده تحمیل شود. ادامه دارد... __________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷 آزاداندیشی (3) معنای سوم: آزادی اندیشه به‌مثابه آزادگی از بندگی خواسته‌ها آدمی در کنار اندیشه که متعلق به ساحت بینشی وی است، احساسات و عواطف، و حب و بغض‌هایی نیز دارد که مربوط به ساحت گرایشی وی است. هیچ اندیشه‌گری خالی از خواستن و نخواستن نیست. در کنار عرصه اندیشه، قلمرو دیگری در کشور وجود انسان به حب و بغض‌ها تعلق دارد؛ هر فردی در سرزمین وجودش اموری را دوست دارد و از اموری دیگر فراری است. این دو ساحت به مثابه دو همسایه در کشور وجود آدمی با یک‌دیگر دادوستد دارند. از سویی، اندیشه‌های من بر دوست و دشمن داشتن‌هایم اثر می‌گذارند، چون شناخت دوست و دشمن با اندیشه است. اندیشیدن در خصوص ویژگی‌های یک امر و پی بردن به منافع آن برای انسان، آن را محبوب می‌گرداند، چنان که اطلاع از زیان‌باری یک شیء، تخم بیزاری از آن را در دل می‌کارد. از سوی دیگر، محبت به یک محبوب عقل را به توجه به آن و اندیشیدن در خصوص آن و پیدا کردن راه وصول به آن فرامی‌خواند، چنان که نفرت و ترس از یک امر زیان‌بار، عقل را به اندیشیدن در ضررهای آن و چگونگی دوری از آن دعوت می‌کند. اندیشمند توانا باید مرز بین این دو ساحت را در کشور وجودش مدیریت کند. گاه کار بینش و گرایش، و اندیشه و احساس از دادوستد محترمانه گذشته، سر از دست‌درازی به حریم دیگری درمی‌آورد. گرایش شدید به یک خواسته یا بیزاری عمیق از یک نامطلوب، مرکب اندیشه را از مسیر مستقیم به حاشیه یا بیراهه می‌کشاند تا آنجا که موجب سقوط به درّه نابودی شود. در اسارت تن، آدمی اسیر دیگری می‌شد، اما در اینجا اندیشه انسان برده طمع او می‌شود. این اسارت خودکرده انسان در سرزمین وجود خود است که ساحتی از وجود خویش را به یوغ ساحتی دیگر کشیده است. و چه بد اسارتی است این اسارت! عقلی که فرمانده وجود آدمی است و باید تعیین‌گر مسیر حرکت لشکریان وجودش باشد، اسیر خواسته‌های شکم و لذت‌های مادون شکم شده است. هوای نفس فرمان می‌راند؛ یعنی هدف را نشان می‌دهد: لذت بیش‌تر، عمیق‌تر، متنوع‌تر، طولانی‌تر . . . و عقل دانشمندی است که باید مسیر رسیدن به این هدف را ترسیم کند. اندیشیدن برای یافتن مقصد نیست، مقصد را قطب‌نمای شهوات حیوانی نشان می‌دهد، عقل باید با اندیشه‌اش نقشه راه دست‌یابی به آن مقصد ازپیش تعیین‌شده را ترسیم کند. نزاع عقل و نفس در اخلاق هنجاری اسلام نظر به همین ساحت دارد. اخلاق اسلامی آدمی را به آزادی عقل و اندیشه از اسارت هواهای نفسانی و خواهش‌های حیوانی فرامی‌خواند. از ما می‌خواهد عقل را فرمان‌روای وجود خویش گردانیم و از اسارت آن در چنگ شهوات بپرهیزیم. شهوت و هوا، خواستن است و مجذوب شدن. عقل باید متعلق این خواستن و انجذاب، حدود و قیود آن، میزان آن، چگونگی ارضای آن و روش دست‌یابی به خواسته را تعیین کند. عقل اندیشه‌ورز باید امارت سرزمین خواهش‌های آدمی را به دست گیرد. ادامه دارد... __________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
❇️❇️❇️همزمان با برگزاری اختتامیه پنجمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی؛ مراسم چهارمین جایزه جهانی علوم انسانی اسلامی برگزار می شود 🌐https://b2n.ir/053653
بسم الله الرحمن الرحیم به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷 آزاداندیشی (4) معنای چهارم: آزادی اندیشه به‌مثابه آزادی از عقیده مقصود برخی از آزاداندیشی، رهایی اندیشه از باورهای دینی است؛ اندیشیدن فارغ از اعتقادات مذهبی است. آزاد بیندیش، یعنی عقیده مذهبی خود را در جریان اندیشه‌ات دخالت نده، و سرزمین اندیشه را از نفوذ عقیده‌ات آزاد کن. دعوت به اندیشیدنِ جدا از باورهای دینی دست‌کم به دو صورت قابل فرض است: الف) آزادی اندیشه از عقیده نااندیشیده اگر باورهای دینی اندیشه‌گر، حاصل اندیشه روش‌مند نباشند، بی‌تردید غل و زنجیری خواهند بود بر پای اندیشه. اعتقادی که برآمده از اندیشه نباشد، دست‌وپاگیر اندیشه است. از این رو، باید اندیشه را از چنگال آن رها کرد. بنابراین، آزادی اندیشه از عقاید غیرعقلانی امری مطلوب است. این آزادی در واقع، از مصادیق همان آزادی اندیشه از اسارت احساس و عاطفه است. آنجا که خداوند متعال آدمی را به «پرهیز از تقلید کورکورانه از باورهای پدران» فرامی‌خواند و از او مطالبه برهان می‌کند: «هاتوا برهانکم»، از وی می‌خواهد عقیده‌های دینی نااندیشیده را فرونهاده، آزاد از دل‌بستگی‌های اعتقادی خود، بیندیشد تا به حقیقت دست یابد. ب) آزادی اندیشه از عقیده اندیشیده فرض دوم این است که اعتقاد دینی اندیشه‌گر برآمده از اندیشه عقلانی باشد. در این صورت، دعوت به رهایی اندیشه از آن اعتقادات، در واقع، فراخوانی اندیشه به دوری از خود و دستاوردهای آن است؛ پشت پا زدن اندیشه به خود است. اگر در مرتبه‌ای پیشین، با مرکب اندیشه به مقصدی رسیده‌ایم، دعوت به جدایی از آن مقصد یا مسکوت گذاشتن آن دستاورد، نفی خود اندیشه است. این معنای آزاداندیشی به خصوص آنجایی رخ می‌نماید که پای در عرصه‌هایی از اندیشه می‌گذاریم که ابزارهای اندیشیدن در آن‌ها متعدد است. در اینجاست که عده‌ای چشم خود را بر کارآیی ابزارهای متنوع پوشیده، فراخوان آزاداندیشی می‌دهند. این آزاداندیشی در واقع، انحصارگرایی در بهره‌مندی از یک منبع معرفتی و مسدود کردن دیگر راه‌های رسیدن به مقصود است. این آزاداندیشی بستن پای اندیشه با اندیشه دیگر و ساده‌سازی ناروای حقایق پیچیده است. نتیجه سخن آن که، 1) آزادی اندیشه به مثابه آزادی از قواعد اندیشیدن پذیرفتنی نیست؛ 2) آزادی اندیشه به معنای عدم امکان تحمیل بر اندیشه دیگران درست است، اما تحمیل اندیشه بر دیگری از راه سیطره بر ورودی‌های اندیشه امکان‌پذیر است؛ 3) آزادی اندیشه به‌مثابه آزادگی از بندگی خواسته‌ها امری بایسته است؛ 4) آزادی اندیشه به‌مثابه آزادی از عقیده در قلمرو عقاید نااندیشیده بایسته است، اما آزادی اندیشه از عقیده اندیشیده، آزادی اندیشه از خود است. آزاداندیش باشیم، اما به کدامین معنا؟!!! __________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم انتشار یادداشت آزاداندیشی در خبرگزاری مهر: https://plink.ir/uMujw __________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
💐🎗بسم الله‌ الرحمن الرحیم🎗💐 🔰 و (1) محمد مجتهد شبستری از جمله روشنفکرانی است که دیدگاههایی چالشی در خصوص دین مطرح کرده و این دیدگاهها در دو دهه اخیر محل بحث و بررسی بوده است. یکی از دیدگاههای بنیادی وی انکار نزول ادیان آسمانی از جمله اسلام از سوی خداوند متعال است. وی در مقاله است؟» که نخستین بار در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۹۳ منتشر کرد، به صراحت اعلام کرد که دین اسلام یا هیچ دین دیگری از سوی خدا نازل نشده است. با این مدعا، مانع سترگ دین ثابت و تغییرناپذیر الهی کنار گذاشته شده، راه برای پذیرش همه امور عرفی و فرآورده های انسانی باز می شود. شبستری در این مقاله می نویسد: در جهان اسلام این قبیل پیشنهادها [یعنی به رسمیت شناختن اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸] همیشه با این پرسش روبرو شده که اگر دین اسلام حاوی نظام‌های ثابت و ابدی نیست پس چرا این دین از سوی خدا نازل شده است؟ دین خداوند که قابل کم و زیاد کردن نیست. تا فقیهان مجاز باشند التزام به عصری را از مقتَضیات مسلمان زیستن اعلام کنند؟ دین اسلام از سوی خدا آمده، اما حقوق بشر عصری «برساختۀ» انسان‌های قرن بیستم است، چگونه می توان یک برساختۀ انسانی را به پیام آسمانی دین اسلام اضافه کرد؟! این پرسش که بسیار مهم است، یک مبنای مشهور ولی ناصواب دارد. آن مبنا این است که و آنچه از سوی خدا آمده قابل اصلاح و تجدیدنظر نیست. صاحب این قلم می‌خواهد بداند این مبنا که بسیار به آن استناد می‌شود و در گذشته و در عصر حاضر مایۀ مشکلات و گرفتاری‌های فراوان در کشورهای اسلامی گشته، از کجا پیدا شده است و چقدر اعتبار دارد؟ این مبنا نه تنها در قرآن مجید نیامده بلکه آنچه از قرآن به دست می‌آید خلاف این مبنا است. برای روشن کردن این منظور معنای واژۀ دین در قرآن را بررسی می‌کنم. طبق آن شمارش که محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم آورده در ۹۰ آیه قرآن واژۀ «دین» وجود دارد. در این آیات تعبیرات زیر از دین بکار رفته است: «دین حق» (در مقابل دین باطل)، «روز دین» (روز قیامت)، «دینی که فقط برای خداوند است»، «دینی که خداوند به آن راضی شده»، «دینی که خداوند آن را برگزیده»، «دین اکراه بردار نیست»، «دینِ مقبول نزد خدا»، «دین خداوند»، «طعن در دین»، «دین باید فقط برای خدا باشد»، «برادری دینی»، «یاری کردن دیگران در کار دین»، «دین قیّم»، «تفقّه در دین»، «دین فطرت»، «دینِ تسلیم شدن در برابر خدا»، «دین مَلِک»، «خداوند در دین حَرج قرار نداده است»، «اقامه دین»، «قتال برای دین»، «تشریع دین»، «توصیه خداوند به دین»، «تکذیب دین»، «تکذیب روز دین»، «پسندیده‌ترین دین»، «برگرداندن از دین»، «تبعیت از دین»، «غلو در دین»، «اکمالِ دین»، «به سخره گرفتن دین»، «مبدّل کردن دین»، «دین مشرکان و دین محمد (ص)»، «از دین برگشتن» (ارتداد)، «فریب خوردن در دین»، «دین خود را بازیچه کردن». در کنار این تعبیرات که پاره‌ای از آنها بیش از یکبار درقرآن آمده در ۸ آیه از آیات قرآن از انسان‌ها خواسته شده دین را برای خدا خالص گردانند (مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ). ⛔️ «در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که بگوید دین اسلام یا هر دین دیگر از سوی خدا نازل شده است.» ⛔️ واژۀ دین در قرآن به آن واقعیت پایدار در عالم انسان‌ها اشاره می‌کند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسان‌ها می‌آید. این واقعیت، راه و روشی است که انسان‌ها در ارتباط با خداوند یکتا و بی‌همتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر می‌ساخته اند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم می‌شده‌اند. البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم بودن یا باطل بودن ندارد. علم، فلسفه و هنر هم برساخته‌های انسانی اند اما نه موهوم اند و نه باطل، بلکه واقعی و ارزشمند اند. آنچه گویندۀ قرآن از مخاطبان خود می‌خواهد خالص کردن دینِ موجود نزد انسان‌ها برای خداوند است و نه قبول کردن دین نازل شده از سوی خدا. متن کامل مقاله را در اینجا ببینید: yon.ir/PyrHH __________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
💐🎗بسم الله‌ الرحمن الرحیم🎗💐 🔰 و (2) ⭐️ مقدمه محمد مجتهد شبستری (1315ش) از جمله اندیشمندان ایران معاصر می‌باشد که سودای نواندیشی دینی در سر دارند، و بر آن هستند که به‌نوعی میان سنت دینی و اندیشه مدرن آشتی بی‌افکنند. شبستری پس از پشت سر نهادن برهه‌ای از حیات فکری خود در فضای قرائت رسمی اسلام‌شناسان از دین اسلام، آن را کنار نهاده، و سودای قرائتی انسانی از دین در سر گرفته است. اندیشه‌ها و مدعیات ایشان نیز همانند اندیشمندان دیگر همگی در یک مرتبه از اهمیت قرار ندارند، برخی مدعیات محوری و کلیدی محسوب می‌شوند و برخی دیگر فرعی و حاشیه‌ای. از سوی دیگر، وی در نواندیشی دینی خود نیز دچار دگرگونی شده است و به‌نظر می‌رسد برخی از اندیشه‌های کلیدی و تحولات فکری ایشان آن گونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است. ⭐️ دوره‌های فکری شبستری در نواندیشی دینی هر چند تحول بنیادین اندیشه دینی شبستری را باید دست شستن از به‌تعبیر وی «قرائت رسمی از دین» و روی آوردن به دین‌شناسیم مدرن به تأسی از متألهان مسیحی دانست، اما در این برهه از اندیشه وی نیز می‌توان تحولات اساسی را به‌نظاره نشست. وی در دوره نخست نواندیشی خویش، متن مقدس را الهی می‌داند، اما برای فهم و تفسیر آن دست به دامان هرمنوتیک فلسفی می‌شود. در دوره دوم، با وجود پذیرش منشأ الهی برای قرآن کریم، آیات این کتاب مقدس را برآمده از شخصیت پیامبر می‌داند. پیامبر با عالم بالا ارتباط می‌گیرد، اما قرآن محصول این وحی است نه خود وحی. قرآن قرائت توحیدی نبی از جهان است که در پرتو وحی الهی می‌تواند چنین قرائتی را عرضه کند. هر چند نگرش شبستری در دوره دوم، مبنی بر تفسیر وحی به تجربه غیرمعرفت‌بخش شخص پیامبر مستلزم انکار نزول دین از سوی خداوند متعال است، وی در این مرحله به صراحت از این مدعا پرده برنداشته است و و همچنان با پذیرش اتصال نبی به عالم بالا و دریافت تجریه دینی، قدسیتی برای دین باقی گذاشته است، اما در دوره سوم، به صراحت نزول دین از سوی خداوند را انکار می‌کند، آن هم با استناد به خود آیات قرآن. مدعای وی در این دوره این است که قرآن هیچ ادعایی مبنی بر فرود آمدن از جانب خداوند متعال ندارد. ⭐️ دوره نخست: تحلیل هرمنوتیکی متون دینی شبستری در سال 1348ش پس از 18 سال تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم، عازم هامبورگ گردید. اقامت در کشور آلمان در سمت مدیر مرکز اسلامی هامبورگ، نه‌تنها فرصت مطالعه فرهنگ و تمدن غرب بهویژه الهیات مسیحی و فلسفه جدید را برای وی فراهم آورد، بلکه آشنایی با اندیشه‌های متألهان مدرن مسیحی، به تغییر باورهای پیشین وی در عرصه معرفت دینی گردید. وی در سال 1357 پس از نه سال اقامت در آلمان به ایران بازگشت. اما اندکی پس از رجوع به وطن، روشن شد که وی در زمان اقامت در مغرب زمین، از سرزمین تفسیر رسمی از دین نیز جلای وطن کرده است. با انتشار دوهفته‌نامه اندیشه اسلامی در سال 1358ش از سوی شبستری، نشانه‌های دگرگونی ژرف در اندیشه دینی وی به‌خصوص دل‌بستگی‌اش به هرمنوتیک فلسفی گادامر آشکار گردید. به‌گفته خود وی: «در سال‌هاي اقامت در آلمان که با فلسفه و الهیات مسیحی غرب درگیر شده بودم، از کتاب «حقیقت و روش» گادامر، و مباحث رودولف بولتمان پیرامون «ایمان داشتن و فهمیدن» و آراي شلایرماخر و بعضی دیگر از اصحاب هرمنوتیک فلسفی (به معنای اعم) که تأثیر اساسی در تحول الهیات مسیحی گذاشته‌اند، آگاهی یافته بودم، ولی پس از سال 1360 وقت زیادی صرف مطالعه هرمنوتیک فلسفی کردم.» وی در سال‌های بعد نیز پس از استخدام در دانشگاه تهران نیز به تبیین و ترویج نگرش هرمنوتیکی به دین و متون دینی ادامه داد. کتاب‌های هرمنوتیک، کتاب و سنت (1375ش)، نقدی بر قرائت رسمی از دین (1381ش) و تأملاتی در قرائت انسانی از دین (1383ش) همگی به گونه‌ای به همان مسئله پرداخته‌اند. به گفته وی: «اسلام به‌عنوان یک قرائت . . . از دانش‌هایی مثل دین‌شناسی، هرمنوتیک و . . . سود می‌جوید. دین‌شناسی جدید عبارت است از شناختن دستگاه‌ها و نمادهای رمزی دینی. در دین‌شناسی جدید، زبان دین زبان رمزی است. شناختن هر دین عبارت است از شناختن مجموعه رمزهای زبانی. [در نتیجه] اسلام به‌عنوان یک قرائت در درجه اول از مباحث هرمنوتیک سود می‌جوید که مباحث دانش فهم و تفسیر متن است . . . در واقع اسلام به‌عنوان یک قرائت، از متون دینی توضیحی رمزگونه و نمادین به‌دست می‌دهد. البته در این قرائت که مؤمنانه هم هست، مفسر مؤمن متن را چنین می‌یابد که در مرکز این متن (کتاب و سنت) پیامی قرار دارد که از سوی خدا دعوت به معنویت و امید و معناداری می‌کند.» وی در توصیف و نقد مبنای چهارم «قرائت رسمی از دین» می‌گوید:
«این تصور که معانی متون دینی مستقیماً از کلمات و جملات به ذهن می‌آید و این متون، یک فهم و یک تفسیر بیشتر ندارد و غفلت از مباحث پیچیده‌ای که امروزه دانش هرمنوتیک (تفسیر و تأویل متون) مطرح کرده است. غفلت از این که تمامی متون، بدون استثنا حتی در مواردی که آقایان آن را «نص» می‌نامند، تفسیرهای متفاوت را برمی‌تابد و تنها تفسیر ممکن اصلاً معنا ندارد.» سپس با شکوه از عدم توجه متولیان قرائت رسمی از دین به مباحث هرمنوتیک این گونه می‌گوید: «بدون داشتن تصور و انتظاری پیشین از دین و متون دینی (مثلا کتاب و سنت) از آنها هیچ مطلبی . . . نمی‌توان فهمید. داشتن پیش‌فهم‌ها و پیش‌فرض‌ها شرط ضروریِ برقراری ارتباط میان مفسّر و متن دینی است و نقش اجتناب‌ناپذیر در فهم این متون دارد. ذهن خالی هیچ وقت وجود ندارد. پیش‌فهم‌ها و پیش‌فرض‌ها همیشه در ذهن‌ها جا دارند و نقش بازی می‌کنند. مفسّر با سرمایه پیش‌فهم و پیش‌فرض . . . حرکت می‌کند و متن را به سخن درمی‌آورد و سپس با اشباع‌شدگی از متن دوباره به خود برمی‌گردد و این بار با سرمایه‌ای غنی‌تر باز به متن برمی‌گردد و این بار با سرمایه‌ای غنی‌تر باز به من روی می‌آورد و این رفت‌وبرگشت‌ها ادامه پیدا می‌کند و چه‌بسا در این دور هرمنوتیکی، متنِ دینی پیش‌فهم‌های مفسّر را تغییر می‌دهد، ولی در هر حال، هر بار حرکت به سوی متن فقط و فقط با پیش‌فهم‌ها و پیش‌فرض‌ها و انتظارها میسّر می‌شود. شبستری در این دوران، هم‌چون بسیاری از نواندیشان دینی، با استفاده از دانش هرمنوتیک به دین و متون دینی می‌نگرد. در واقع، وی از نخستین نواندیشانی به‌شمار میآورد که پای تحلیل‌های هرمنوتیکی را به ادبیات دینی باز کرد و دیدگاه‌ها و آثارش در این زمینه بحث‌های زیادی را برانگیخت. ادامه دارد... __________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi
💐🎗بسم الله‌ الرحمن الرحیم🎗💐 🔰 و (3) ⭐️ دوره دوم: قرآن به‌مثابه قرائت توحیدی نبی از جهان در پرتو وحی الهی شبستری در سال ۱۳۸۶ش با انتشار مقاله «قرائت نبوی از جهان» و مصاحبه‌ای با عنوان «هرمنوتیک و تفسیر دینی از جهان»، وارد مرحله نوینی از نواندیشی دینی خود گردید. او در این مرحله، از لزوم به‌کارگیری هرمنوتیک فلسفی در فهم قرآن فراتر رفته، برای نخستین بار این نظریه را مطرح کرد که قرآن کریم، «کلام نبوی» پیامبر اسلام نیز هست. به‌زعم وی، قرآن «محصول» وحی است، نه خود وحی؛ قرائتی است توحیدی از جهان در پرتو وحی که توسط پیامبر ارائه می‌شود. «از بررسی متن قرآن به‌مثابه شواهد تاریخی بهدست میآید که مدعاي آن انسان که در این متن از نبوت او سخن می‌رود، این بوده که سخنی که وي به صورت آیات براي مردم می‌خواند و آنان را به قبول آن دعوت میکند، گرچه کلام خود وي است، ولی یک منشأ الهی دارد. آن نبی نمی‌گفته که این متن، کلام من نیست.» «لازم است نشان دهیم که متن قرآن در عین حال که بنا بهتصریح قرآن و اعتقاد مسلمانان، منشأ وحیانی (الهی) دارد، کلام انسان (پیامبر) هم هست. این کاری است که فعلاً ذهن مرا به خود مشغول می‌دارد.» شبستری در این مرحله وحی نبوی را به تجربه دینی پیامبر تفسیر می‌کند: «تجربه وي اين بوده كه او از سوي خداوند برگزيده (اصطفاء) و برانگيخته (مبعوث) شده و يك «امداد غيبي» به او مي‌رسد كه از آن به «وحي» تعبير شده» اما این تجربه دربردارنده هیچ کلام یا پیام الهی برای مخاطبان پیامبر نیست. تنها تجربه‌ای شخصی برای پیامبر است: «در چنين موردي وضعيت از اين قرار است كه براي نبي بنا به تجربه‌اش، اين جملات كه او منتقل مي‌كند يك گوينده دارد و آن خدا يا فرشته است و ... اما براي مخاطبان نبي اين جملات گوينده ندارد. مخاطبان كه نمي‌توانند بدانند در درون نبي چه مي‌گذرد. آيا كسي با او سخن مي‌گويد؟ چه كسي با او سخن مي‌گويد؟ چگونه سخن مي‌گويد؟ همه اين‌ها به دعوي نبي، تجربه شخصي اوست كه تنها خود او ممكن است فهمي از آن‌ها داشته باشد؛ آن هم نه فهمي از سنخ فهم كلام انسان.» شبستری در اینجا، بر اساس مقبولات فلسفه زبانی معاصر به‌ویژه انگاره افعال گفتاری جان سرل بر این ادعاست که الهی دانستن لفظی و معنوی قرآن کریم معادل نفی تمامی مقومات قطعی زبان است. از این رو، گریزی از این نیست که قرآن را در لفظ و معنا کلام پیامبر بی‌انگاریم. «ممكن است چنين تصور كنيم كه تكلم خداوند با نبي اسلام از طريق وحي گونه‌اي تعليم الهي با ارتباط زباني ويژه‌اي بوده است. اما مسلم اين است كه آن تكلم الهي هرچه بوده از نوع ارتباط زبانيـ‌انساني نبوده؛ زيرا مقدمات ارتباط زباني‌ـانساني در آن ساحت وجود نداشته است.» (مجتهد شبستری، 1386الف) از سوی دیگر، این تجربه پیامبرانه دربردارنده هیچ معرفتی نیست، نه برای خود وی و نه برای مخاطبانش: «این طوری نیست که محتواي تجربه معرفتی باشد که به پیامبر داده میشود و گفته میشود این معرفت را ابلاغ کن . . . معرفت داده نمی‌شود، «دید» داده می‌شود، «بینش» داده می‌شود. و نه گزاره‌های یحتمل الصدق و الکذب.» ⭐️ دوره سوم: انکار نزول دین وحیانی بر پیامبر آخرین مدعای دین‌شناختی شبستری را باید انکار نزول دین وحیانی آن هم با استناد به آیات قرآن کریم دانست. وی در واپسین مرحله از نواندیشی دینی خود، راه‌چاره پذیرش دستاوردهای بشری در تقابل با قرائت رسمی از دین را نفی نزول دین دیده است. وی در این گام، از دخالت هرمنوتیکی پیش‌فرض‌های مفسّر در فهم متون دینی و تفسیر وحی به تجربه غیرمعرفت‌بخش شخص پیامبر فراتر رفته، نزول دین از سوی خداوند متعال را نفی می‌کند. ادامه دارد... __________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷 👉 🆔 @MAbdullahi