#نهضت_مادری #پیام_مادرانه
من به حمدالله مادر ۶ فرزند هستم و با افتخار شاغلم به خانه داری و بچه داری.
یه زمانی فکرشم نمی کردم که شاید یه روزی با مدرک فوق لیسانس و مهیا بودن شرایط خوب کاری بشینم تو خونه و با احساس رضایت کامل به بچه هام برسم.
ولی الان این حس و حال خوب رو با هیچی حاضر نیستم عوض کنم و البته اینم بگم که تمام این حال خوب رو مدیون این بچه های معصوم.
شاید ده ها بار برام پیش اومده باشه که پای درد دل کسایی نشستم که گاهی حسرت ظاهر زندگی شون رو خوردم، افرادی که به ظاهر یه زندگی راحت و کم فرزند دارن ولی بعد از اینکه کمی باهاشون صمیمی شدم، متوجه شدم چقدر بچه هاشون پر زحمتن...
تو خونه ی ما هر مرحله از رشد بچه کوچیکه تبدیل میشه به یک اتفاق پر هیجان درکنار خواهر و برادرهاش، سختی هم داره ولی با کمک بقیه بچه ها شیرین میشه. مثل دندون در آوردن، از پوشک گرفتن، از شیر گرفتن، خوابوندن، غذا دادن، حتی لباس پوشوندن بچه کوچیکه گاهی سرش دعوا میشه که کی بپوشونه.
ولی تو خونه های کم بچه هر کدوم ازین مراحل یه داستان مفصل از رنج و فشاره، تمام فشار روی مادره و این واقعا سخته.
خیلی حس خوبیه وقتی میرم مدرسه ی بچه هام، جلسه آموزش خانواده شرکت میکنم و مشاور و سخنران جلسه تمام خطابش به مادرای یکی یا دو فرزندی هست و می بینم حتی یه دونه از مشکلاتی که سخنران میگه رو من با بچه هام ندارم. گاهی وقتا از جلسه ی آموزش خانواده که بر میگردم، از ذوق دونه دونه بچه هامو بغل میکنم، میبوسم و خدا رو شکر میکنم.
خیلی حس خوبیه وقتی تو مهمونی، همون مهمونی هایی که همیشه به خاطر ۳ تا بچه خجالت میکشیدم الان با ۶ تا بچه، خیلی با اعتماد به نفس شرکت میکنم و همونایی که گاهی بهم تیکه می انداختن یا مسخرم میکردن الان می شینن پیشم و از روش های تربیتی ام می پرسن.
یه جورایی موفقیت های بچه هام تو درس و مدرسه و برنامه های مدرسه اعتماد به نفسم رو می بره بالا. ازم می پرسن مشاورت کیه، روزی چند ساعت باهاشون درس کار میکنی، و... ولی راستش من خیلی بخوام سعی کنم وقت بذارم برای درس و مدرسه ی بچه هام، وقتی از مدرسه میان به حرفا و تعریفاشون گوش میدم.
شاید کمتر کسی تو فامیل مون باشه که تک بچه داشته باشه یا دو تا بچه با فاصله داشته باشه و از مشکلات بچش و پیچیدگی هاش بی خبر باشم و اتفاقا این پدر و مادرها افرادی موفق و اهل تحقیق و دقت در مسائل تربیتی هستن ولی واقعا بچه های تک تربیت سخت و پیچیده و پر حاشیه ای دارن. بعضی سختی ها ، قناعت ها، تحمل کردن ها در خانواده پر فرزند تربیت رو واقعا راحت میکنه، بچه ها رو خود دار و عاقل بار میاره.
یکی از اقوام که دو تا بچه داره و دیگه خدا بهش بچه نمیده میگفت مشاور بهم گفته برای حل مشکلات بچت باید سختی های ساختگی برای بچت فراهم کنی تا مشکلات بچت حل بشه.
انشاالله خدا به هرکس بچه میخواد بچه سالم و خوب بده و ممنونم از خدای مهربون به خاطر وجود این فرشته های با برکت.🌷🌷🌷🌷🌷
#مادری
#چند_فرزندی
#آسیبهای_تک_فرزندی
#دوتا_کافی_نیست
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شادی عجیب و غریب وزیر ترامپ، ایلان ماسک در میان حامیان و طرفداران رئیس جمهور آمریکا
📣 سلام به ترامپ به سبک هیتلر!
🔹 سلام نازی ایلان ماسک به دونالد ترامپ در جشن تحلیف وی سوژه رسانهها گردیده و موجب انتقادهای بسیار از این میلیاردر آمریکایی شده است.
🔹 البته با توجه به رفتار ترامپ و شباهت منش وی به دیکتاتور آلمان، ماسک ناخواسته حقیقتی را بیان کرده که اکنون از مکزیک گرفته تا گرینلند، همه آن را میدانند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تلفات آتشسوزی هتلی در ترکیه به ۷۶ نفر افزایش یافت
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈•
شهید محمدباقر آقایی از جبهه که بر می گشت آرام نمی نشست شروع می کرد به پاکسازی محل و اراذل و اوباش و معتادین را از محل جمع می کرد تا باقر اینجا بود هیچ خلافکاری جرات نداشت در خیابان برغان خودنمایی کند، یک بار هم با آنها درگیر شد و بدجوری او را زده بودند باقر مجروح جبهه بود آنها هم بدجوری او را زده بودن، وقتی از مجروح بودنش مطلع شدند فهمیده بودند خیلی پشیمان شده بودند و چند بار آمدند و رفتند که ما رضایت دادیم.
یادم می آید هر وقت از جبهه می آمد من چند نوع غذا درست می کردم دو تا قاشق می خورد و کنار می رفت می پرسیدم: چرا نمی خوی؟!
گفت: شما چند نوع غذا سر سفره دارید، در حالی که رزمنده ها در جبهه شاید نون خشک هم نداشته باشند اینجا که بود فکر و ذکر پیش جبهه و همرزمانش بود.
آن اواخر خیلی دلتنگش شده بودم عید هم نیامده بود.
ماه مبارک رمضان بود… هر شب بر سر سفره افطار، دعا می کردم که زودتر بیاید تا بالاخره اواسط ماه رمضان بود که آمد و چند روز ماند اما نیامده بود که بماند.
آمده بود که برود!
آخرین باری بود که پیش ما بود…
مثل قبل نبود شوق رفتن را می شد در چهره اش دید با آنکه پوستش زیر آفتاب سوخته بود، اما نور خاصی داشت. او به زمین، تعلق نداشت، از آسمان بود…
وقتی می خواست برود، با هر کسی که حساب و کتابی داشت، پاک کرد و رفت.
[شهید محمدباقر آقایی (معروف به باقر آقایی) از رزمندگان محبوب و بنام گردان علی اکبر از لشکر ۱۰ سیدالشهدا بود. وی ۲۴ سال داشت و در کسوت جانشینی گردان، در سردشت به شهادت رسید.]
#شهید_محمدباقر_آقایی
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•