eitaa logo
1.9هزار دنبال‌کننده
142 عکس
48 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم حسرت اینبار مرا از نفس انداخته است شوق دیدار مرا از نفس انداخته است از فراقت چه بگویم؟که نگفتن بهتر زخم بسیار مرا از نفس انداخته است آمدم جمعه ی این هفته نفس تازه کنم دیدم انگار مرا از نفس انداخته است ندبه های سحری شاهد غم هایم شد دوری از یار مرا از نفس انداخته است روضه خوان روضه بخوان...مادرسادات چه شد؟؟ خون مسمار مرا از نفس انداخته است یاد زهرا که می افتم دل من می لرزد در و دیوار مرا از نفس انداخته است وسط روضه ی زهرا غم سنگین علی صد و ده بار مرا از نفس انداخته است با دل خسته ی خود مادر ما مهدی گفت درد خود را همه شب فاطمه با مهدی گفت ✍ 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Madahankhomein
یا ام البنین(س) بعد زهرا همسر حیدر تویی یار نیک فاتح خیبر تویی کودکانی ماند از زهرا به جا آنکه بوده بهرشان مادر تویی بود ه ای مادر ترین نامادری بر گلان فاطمه دلبر تویی برحسین وبرحسن،برزینبین بعد مادر بهترین یاور تویی در وفاداری، شجاعت، یکه ای بین زنهای عرب، مهتر تویی باپسرهایت قیامت کرده‌ای کربلا را صاحب لشگر تویی چار فرزندت شهید کربلا مادر عباس نام آور تویی قبل عاشورا تویی ام البنین بی بنین از بعد آن،مادر تویی گریه ها بهر حسینت کرده ای داغدار اصغر واکبر تویی ناله هایت در مدینه جانگداز کربلا را خوب یاد آور تویی همره زینب زبعد کربلا بهر دلداری آن خواهر تویی بانوی مهر ووفا ام البنین شافع هر شیعه در محشر تویی شعر :اسماعیل تقوایی https://eitaa.com/Madahankhomein
بسم رب الحسین علیه السلام تقدیم به بانوی ادب همسر ولایت حضرت ام البنین س دوباره عالمی با غم عجین است وفات حضرت ام البنین است همان بانو که عطر یاس دارد جوانمردی چنان عباس دارد همان بانو که قلبش منجلی بود پس از زهرا مددکار علی بود چوبودی لایق فضل وعنایت قدم بگذاشت در بیت ولایت زعشق فاطمه درتاب وتب بود چه گویم من که دنیای ادب بود خدا وقتی به حیدر یاس را داد وبر ام البنین عباس. میداد همه دیدند اشک شوق افشاند گلش را دور ثارالله چرخاند بگفتا این گلم این نور عینم شود یاسم فدائی حسینم اگر عباس او حبل المتین است گلی از گلشن ام البنین است زمان بگذشت ودل غرق ولا شد حسین چون عازم کرببلا شد به همراه حسینش کرد راهی سه نور پرفروغ وقرص ماهی مبادا پور زهرا واگذارید حسین فاطمه تنها گذارید زعشق مرتضی در شور وشینید عزیزانم فدائی حسینید به دشت کربلا غوغا به پا شد همه گلهایت ای مادر فداشد ابوفاضل به موج خون شنا کرد سر وچشم و دو دستش رافداکرد خزان شدجملگی گلهای باغت دو چشمت اشکی وبر سینه داغت گل یاست زعالم دلبری کرد به عباس تو زهرا مادری کرد به دلها بس شرر انداختی تو شبیه چار تربت ساختی. تو مدینه شاهد نوحه سرائیت دل غمدیده سوز کربلائیت نوای مادری اشک دو عینت عزاداریت از بهر حسینت نبودم کربلا زاری نمایم به گلهایم عزاداری نمایم قدم خم گشته و زار وحزینم اگر ام البنینم کو بنینم دم اخر شد و وقت جدائی الا عباس نام اور کجائی کجائی مادرت چشم انتظاراست برای دیدن تو بیقرار است کشد پر مرغ روح من زسینه عزادارش شده شهر مدینه تو بر دلهای بشکسته نویدی امید قلب نالان سعیدی سعیدنصیری اراک https://eitaa.com/Madahankhomein
باسلام ذاکرین گرامی که برای سفر فردا شب نام نویسی نموده اند لطفافردا قبل ازساعت ۱۱ صبح دم درب اداره تبلیغات اسلامی حضور به هم رسانند تا ان شاالله به موقع حرکت و به مقصد برسیم ساعت حرکت۱۱ از جلوی اداره تبلیغات اسلامی واولین مقصد شهرمقدس قم و زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و بعداز زیارت حرکت به سمت تهران وحضور در جلسه و زیارت امامزاده صالح علیه سلام کانون مداحان شهرستان خمین مدیریت کانون مداحان کربلایی علی عبادی از آقای مهدی پناهی که زحمات سفر را فراهم نموده اند کمال تشکر دارد https://eitaa.com/Madahankhomein
روزی که پا به عرش معلا گذاشتی! بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی در هیئت کنیزی اولاد فاطمه این‌گونه پا به خانهٔ مولا گذاشتی می‌ریخت از نگاه تو احساس مادری مرهم به زخم زینب کبری گذاشتی «مولا صدا بزن، نه برادر! حسین را...» این جمله را تو بر لب سقا گذاشتی در کربلا برای دل سنگ کوفیان چار آینه به رسم تماشا گذاشتی با تو بقیع داغ دلش تازه شد که تو پا جای پای غربت زهرا گذاشتی پیش از تو نوحه، شور حماسی نمی‌گرفت رسم خوشی‌ست آنچه که بر جا گذاشتی از خوان نوحه‌خوانی تو آب می‌خورد چشمان خیس ما که بر آن پا گذاشتی 🔸شاعر: _https://eitaa.com/Madahankhomein
شب هفت حضرت زهرا س و زبانحال حضرت علی(ع) سبک دوباره مرغ روحم... هرشب بیاد رویت، ای بانوی یگانه آیم کنار قبرت، از خانه مخفیانه از آتش فراقت در سوز و در گدازم از عمق سینه من آتش کشد زبانه آن شب که غسل دادم جسم ترا به زاری بر پیکر تو دیدم آثار تازیانه رخساره ی تو نیلی دیدم ز ضرب سیلی کز چشمه سارِ چشمم شد خون دل روانه بودی تو بهتر از جان، اما دریغ و افسوس پنهان به خاک کردم جسم ترا شبانه تا می دهم تسلی از داغِ تو حسن را مظلوم کربلایت گیرد ترا بهانه در خانه زینب تو مشغول خانه داری گوید به ناله " مادر برگرد سوی خانه" خونِ جگر ز دیده، حیدر نموده جاری پیوسته شکوه دارد از گردش زمانه. https://eitaa.com/Madahankhomein
ای عروس سفید بخت علی که سرآمدترینِ دنیایی در مقامت چه میتوان گفتن که تو اُمّ الائمه ،زهرایی ای مزار تو کعبه ی خاکی این دل بیقرار،زائر توست توهمانی که ذات حق فرمود خلق دنیا فقط بخاطر توست منم ام البنین که آمده ام بازهم در سکوت قبرستان با نگاهی پُراشک میگویم السلام علیکِ زهرا جان ام کلثوم و زینبت هرشب سرشان هست روی دامن من آب دست حسین میدهم و مادری میکنم برای حسن ای وجود چهار فرزندم به فدای چهار فرزندت حاضرم از صمیم دل همه را بدهم در ازای لبخندت *** سالیانی گذشت و ام بنین خسته افتاده بود در بستر عرق سرد روی پیشانی ونگاهی که مانده بود به در آسمان دلگرفته از بغضش شهر در آرزوی لبخندش دور خود را نگاه کرد و نبود اثری از چهار فرزندش نه توانی به دستها مانده نه دگر قوتی به زانویش درهمین حال ناگهان حس کرد درکنارش نشسته بانویش از دلش غصه رفت تا زهرا سر او را گرفت بر دامن گفت ام البنین نگاهم کن این منم مادر حسین وحسن مادر بچه های من بودی از حضورت همیشه ممنونم ای فدایت پسر فداکردی به فداکاری تو ،مدیونم به تلافی اینکه گهگاهی دامنت بود جای بغض حسن تاکه افتاد بر زمین پسرت سر او بود روی دامن من تا گرفتی تو اشک زینب را دیدم افتاد شعله بر جگرت یاد آن لحظه پاک میکردم خاک وخون را زصورت پسرت تا نباشد مقابل احدی ساقی سرشکسته عباست در قیامت شفاعت همه را میسپارم به دست عباست ✍مهدی کبیری https://eitaa.com/Madahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل پیوسته - شهادت حضرت ام البنین سلام الله علیها مشغولِ ذکرت کُن مرا تا که نفس دارم با من بمان تا که بگویم کار و کَس دارم من این غلامی را به شاهی می دهم ترجیح جارو زدم این خانه را فریادرس دارم شکرِ خدا در سینه‌اَم حُبِّ تو را دارم وَ نفرت از زجر و سَنان... شمر و شَبث دارم آن ساعتی که می‌دَمد در صورش اِسرافیل با ذکرِ تو محشر کنم چون این جرس دارم من ذرّه‌ای از مُلکِ ذرّه‌پرورم آری گرد و غبارِ زیرِ پای قنبرم آری از حیدریونم به لطفِ حضرتِ منّان دارم درونِ سینه‌ام حُبِّ شَهِ مردان من معتقد هستم سعادت جز ولایت نیست مسعود خواهد شد غلامِ شاهِ مظلومان از دین به جز حیدر نفهمیدم... نمی‌فهمم دین مرتضی... آئین علی... او معنیِ ایمان مولا نظر کرده اگر از سینه‌زن‌هایم کرب‌و‌بلا رفتم همین که خواندم از اِیوان من از کبوترهای ایوانِ طلایی‌ام المنةُلله که در روضه رضایی‌ام امشب اَدب کردم که اوّل گفتم از مولا دارم به لب ذکرِ کنیزِ خانه‌یِ زهرا حتماً خودِ امُّ‌البنین برده دلم را از... شهرِ نجف تا کربلا و مشهدِ رویا از مادرِ عبّاس در صحنِ تو می‌خوانم سیراب کن با کاسه‌ای از کوثرت ما را مانندِ زهرایی تو به این روضه حسّاسی پاره شده مشکِ عمو افتاده در صحرا من سائلِ هر ساله‌یِ این خانه‌ام سلطان می‌خواهم از مادر نگاهت را به جایِ نان نانِ شما نانِ تنورِ خانه‌یِ زهراست هر کس غلامِ خانه‌زادت می‌شود آقاست اولادِ خود را خرجیِ نامِ علی کردی هر کس که بالا برده این پرچم سرش بالاست امُّ‌البنینِ بی پسر در روضه های تو دریایی از عشق و کمال و معرفت پیداست هرگز به لب اسمِ پسرهایت را نیاوردی محوِ امامی روضه‌یِ هر روزه‌ات غوغاست با روضه‌هایت درسِ عرفان می‌دهی بی‌بی جانم حسین می‌گویی و جان می‌دهی بی‌بی مادر نبودی دستِ ساقی از بدن افتاد مشک از دهانش شد جدا آب از دَهن افتاد تیر آمد و با خود توانِ چشم‌ها را برد شیرِ حرم استادِ جنگِ تن به تن افتاد شاهِ کرم اُفتان و خیزان از حرم آمد پیچید بوی فاطمه یادِ حسن افتاد عبّاسِ تو افتاده بود از پا که در گودال... آخر به چنگِ گرگ‌ها یک پیرهن افتاد خنجر پسِ سر ضربه‌های مُهلکی می‌زد دلبر زمین خورد و یکی برد و یکی می‌زد پیراهن و عمّامه و خووُد و عبایش رفت انگشت افتاد و نگینِ دست‌هایش رفت وای از غروبی که برای غارتِ آویز نامرد شد مردی و دینش با حیایش رفت وا کردنِ آویزه که وقتی نمی‌گیرد با گوشواره لاله‌هایِ گوش‌هایش رفت از مشکِ خالی کن گذر این روضه دشوار است شش‌ماهه بر نی... حرمله هم پا‌به‌پایش رفت از اضطرابِ کوچه و ویرانه بیزارم یابن‌الحسن برگرد که خیلی گرفتارم https://eitaa.com/Madahankhomein
عمری برای داغ زهرا گریه کردی هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یکبار دیدی که رباب از حال رفته صدبار مثل موج دریا گریه کردی دیدی رقیه نیست جای او سکینه هربار که میگفت بابا گریه کردی خوب است که شام غریبان را ندیدی با روضه های خارِ صحرا گریه کردی حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی گرم عزای بچه های خود نبودی با گریه های زینب اما گریه کردی تشت طلا و خیزران که ندیدی ابری شدی با حرف زن‌ها گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی بی بی  نبودی موی دختر بچه ها سوخت قد تمام سینه زن‌ها گریه کردی شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein