مادرم از وقتی که رفته ای، درد دلم را به که جز تو بگویم! مادرم تو تنها یار و یاور من نبودی؛ سنگ صبورم بودی. چه روزها که در مورد مشکلاتم با تو به سخن گفتن می نشستم و زمانی که به ساعت نگاه می کردم، می دیدم که چقدر زمان گذشته و من محو کلام زیبای تو بودم. کاش بودی و یک بار دیگر نامم را از زبانت می شنیدم. کاش می بودی و می گفتی که هیچ چیزی ماندنی نیست و همه چیز گذراست! پس لازم نیست غصه بخورم. اما مادر جان، غم رفتنت مرا جگر سوز کرده و نیستی که ببینی جایت چقدر در زندگی ام خالیست.🖤
بهشت در دست مادر بود
مادر آن را زمین گذاشت
تا ما را در آغوش بگیرد
اکنون میگویند :
بهشت زیر پای مادران ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️♥️
دردی که انسان را
به سکوت وامیدارد
بسیار سنگین تر از دردیست
که او را به فریاد وامیدارد
و انسانها فقط به
فریاد هم میرسند
نه به سکوت هم ...
♥️
.
سر خاکت که میایم، چرا دروغ بگویم؟! برایم غریبه ای! با خود می گویم که این مادر من نیست. مادر من در خانه است و هم اکنون بساط چای و غذا را تدارک می بیند. قرار است من به خانه بروم و دوباره به مانند همیشه سر به سر هم بگذاریم و از بودن در کنار هم لذت ببریم. اما حقیقت چیز دیگری را بیان می کند. حقیقت می گوید که کسی که زیر خاک است، مادرت است. اکنون به جای خوردن چای و غذای تو باید خرمای سر خاکت را بخورم و چه چیز تلخ تر از خرمایی که قرار است برای مرگ مادر در دهان بگذاری؟🖤
مرگ مادر با هیچ چیز در این جهان قابل قیاس نیست. مادر از خودش می گذرد تا فرزندش در شادی و آرامش باشد. مادر از خودش می گذرد تا فرزندش بتواند در جامعه وارد شود و طعم خوشبختی را بچشد. هیچ وقت فراموش نمی کنم که خودت غذا نمی خوردی که من غذا بخورم! خودت میوه نمی خوردی که من بتوانم میوه بخورم و بدنم از آن که هست قوی تر شود. صدای گریه هایت را هنوز زمانی که بیمار بودم می شنوم که چقدر مظلومانه و غریبانه بر غمت می گریستی که فرزندت بیمار است و تو نمی توانی برایش کاری بکنی. مادرم اکنون تو رفته ای و من همانطور گریه می کنم! چون مادرم قرار است مرگ را به تنهایی تجربه کند و من در کنارت نیستم که تو تنها نباشی.🖤