🍂شب زیبای پاییزیتون
🌼متبرک به
🍂گرمی نگاه خدا
🌼الــهی
🍂دلخوشیهاتون افزون
🌼دلاتون مملو از شادی
🍂و جمع خانوادهتون
🌼پراز دلگرمی و عشق و لبخند
شبتون بخیر🍂🌼
#کانال_رسمی_عجایب_جهان👇
💟🇯🇴🇮🇳👇
cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خدایا 🙏
نـام بـا عظمـت تـو
زبـان قلـم را میگشـايد
تـو آغـاز هـر كلمـهای
و صبـح كلمـهای اسـت
لبـريـز از نـام تـو
صبـح تنهـا
بـا نـام تـو زیبا میگـردد
🌷بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ
🌷الهـی بـه امیـد تـو🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسه بر دست تمام مادران مهربان ❤️❤️ .
گاهی زود دیر میشه... تقدیم کن به مادرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آهنگ عاشقانه هوای خونه
🍃امید همیشه هست
در جایی که حس میکنی 🤔
بر روی لبه پرتگاهی هستی😔
🍂زمانی که فکر میکنی یک قدم
تا نیستی و نابودی فاصله است😟
🍁او همیشه هست
کنار تمام دلت ❤️
❣خدایا بارها گمان میکردم که مرا رها کردی😔
💥اما فهمیدم تو بودی
که من هنوز هستم💥
🍁تو هستی و خواهی بود😇
💌خدایا از این امید تازه ی قلبم
ازت ممنونم🎈🍁
دوست داشتم
معلمِ املایِ تو بودم !
و
" دوستَت دارم " را
املاء بگویم ...
و هی بپرسم تا کجا گفتم ؟
تو بگویی
" دوست دارم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"عشق" یعنی ...♥️💙💚
در میان قصه های زندگی
یک نفر باشد که آرامت کند
و آن یک نفر ...♥️💙💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش آدم ها
شبیه درختان خرمالو بودند !🍅
که در پاییز 🍁
برگ هایشان را 🍁
از دست میدهند🍁
ولی عشق شان به ثمر می نشیند❤
و زیبایی می آفرینند.🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کورد ها به پدر میگن باوکه
یعنی: ریشه
ریشه ی زندگیتون برقرار...😍❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسه بر دست تمام مادران مهربان ❤️❤️ .
گاهی زود دیر میشه... تقدیم کن به مادرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچی قوی تر از
زنی نیست که خودشو
دوباره ساخته...❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو تنهایے شڪستم مادر...😔🖤
🔻ارزش خدمت به مادر
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف.
با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عارفان و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، بیان پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟
ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
#پند
#مادر
#داستان