488.5K
زمینه شب سوم
طبقو برگردونید برید؛ ازتون من خواهش میکنم
قول میدم صدای گِریَش نیاد، من خودم آرومِش میکنم(۲)
رهاش کنید
جایِ این فکری به حالِ تَرَکِ لباش کنید
فکری به جایِ زنجیرِ روو دست و پاش کنید؛رهاش کنید
توی اِزدحام زدنش/مجلس حرام زدنش/
گفت بابا میخوام،زدنش زدنش زدنش
تا چشاشو بست زدنش/دندوناش شکست زدنش
چند تا مردِ مست،زدنش زدنش زدنش
رحم کن سَرو بِبَر
دختره بی طاقته
آااه یادگاریه
دست من امانته (۲)
🥀
مگه این دختر چندسالشه ، که موهاش اینجوری شد سفید
غیر باباش ازتون چی میخواد ؟ واسه چی انقدر زجرش میدید؟
تو رو خدا
یه مسلمون مگه پیدا نمیشه بین شما؟
خودتون دختر دارید آخه بی مروتا، تو رو خدا
خواب بودی توو خواب، زدنت/مجلس شراب زدنت/تا که گفتی آب، زدنت زدنت زدنت
بی سوال جواب، زدنت/ بی حساب کتاب زدنت/ آخ برا ثواب زدنت زدنت زدنت
دست رو دلم نذار
از بابات خبر نگیر
آه میکُشی منو
دست روی کمر نگیر
🥀
من ازین تنهایی دلخورم، منی که با درد هم بازی ام
من بابامو میخوام هرجوری هست، به سر بریدهشم راضی ام
منو زدن
بوی نون داره میاد چی شده مهربون شدن؟
کی غذا خواستم عمه؟ بگو بابامو بدن، منو زدن
افتادم زمین زدنم/ پاهامو ببین زدنم/ به بابام نگین زدنم زدنم زدنم
هی میرن میان میزنن/ هرچقد میخوان میزنن/ خولی و سنان میزنن میزنن میزنن
من بابامو میخوام
حرف من کجاش بده؟
من بابامو میخوام
طاقتم سر اومده
#جواد_قمری
#داود_رحیمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ورود_کاروان_به_کربلا
حجاج رسیدند به دنبال حسین
مبهوط تماشا شده اند آل حسین
انگار دگرگون شده احوال حسین
خاکی شده بدجور پر و بال حسین
با اشک به سجده رفته بر درگه عشق
در کرب و بلا، وادی و منزلگه عشق
ره باز کنید آمده فخر دو سرا
باید که بنازد به خودش کرب و بلا
از راه رسیده است ناموس خدا
آن دختر شیرین سخن آل عبا
دردانه ی شاه آمده بر شانه ی ماه
لاحول و لا قوة الا بالله
در حال خوش کودکی اش رفته به خواب
شش ماهه ی ارباب در آغوش رباب
می چرخد عمو دور حرم مثل عقاب
هستند تمام مشک ها مملو آب
یک لحظه گلوی کوچکی تشنه نماند
در کل مسیر، کودکی تشنه نماند
رحمت به ابالفضل و به جود و کرمش
رحمت به نگاه نافذ و محترمش
آرامش زینب شده با هر قدمش
هستند حسینیان به زیر علمش
طفلان حرم که مست عطر یاس اند
آرام همه در کنف عباس اند
این قافله ی عشق پیمبر دارد
بوی نفس حضرت مادر دارد
در معرکه ها، شیر دلاور دارد
یک مرد به نام علی اکبر دارد
در هر نفسی بود رکاب زینب
باید به علی گفت نقاب زینب
حال همه را گفته ام اما زینب
روزش شده در کرب و بلا همچون شب
جانش ز غم و غصه رسیده بر لب
افتاد از آه و گریه کردن در تب
بر هر دو لب حسین، چشمش را دوخت
با روضه ی هاهُنا... دل زینب سوخت
می گفت حسینش، غم عظمی اینجاست
داغی که از آن سوخته طه اینجاست
آن ذبح که گفتند فَدَینا... اینجاست
ای خواهر من، جدایی ما اینجاست
پایان ندهد به اشتیاقِ من و تو
هرچند که اینجاست فراق من و تو
ای خواهر من، کشته ی امیال شوم
از تشنگی ام خسته و بی حال شوم
مذبوح و شهیدِ ته گودال شوم
زیر سم ده اسب لگدمال شوم
پیراهن خونی مرا غصب کنند
بالای سنان، رأس مرا نصب کنند
باید که جفا ببینی و صبر کنی
سرهای جدا ببینی و صبر کنی
یک کرب و بلا ببینی و صبر کنی
گودال مرا ببینی و صبر کنی
باید که بلا را بپذیری، بروی
باید که بدون من اسیری بروی
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
#امام_حسین_ع
ای مسلمانان سه سالم بیش نیست
یک دل صد ساله چون من ریش نیست
یک نفر گوید که بابایم کجاست
تا ببیند او که این احوال ماست
گویمش تا معجر من را ربود
دشمن از وقتی که پهلویم نبود
گویمش از مجلس ابن زیاد
گیسوان عمه در دستان باد
گویمش از ترس سوق بردگان
از جنود دیو و جور ساربان
جای دست زجر نیلی گشته است
گل نما اما ز سیلی گشته است
ای پدر شیرین زبانت را زدند
میزبانانت پدر خیلی بدند
ای پدر مانند زهرا گشته ام
کو به کو صحرا به صحرا گشته ام
خارها رفته است در پاهای من
صد گل نیلوفری دارم به تن
سخت از مرکب پدر افتاده ام
مرگ را اکنون دگر آماده ام
آن نوازش های تو بابا کجاست
درد بی بابا شدن بر من رواست؟
ای عجب دشمن غذا آورده ای؟
یا سری از تن جدا آورده ای؟
وای این سر مال بابای من است
وای این بابای زیبای من است
تو بیا این بار در آغوش من
با سه ساله دختر خود کن سخن
آنکه کرد این کار را بابا بگو
تا شوم با خشم بی حد سوی او
کرده ریشت را چه کس با خون خضاب
نقش رویت را نمود این سان خراب
گردنت را آنکه این سان رگ برید
خیزران بر روی لبهایت کشید
ای پدر با تو که آورد این ستم
رفت از یاد آنچه بودم از الم
ای پدر همراه خود من را ببر
جز تو من چیزی نمی خواهم دگر
#سید_عسکر_رئیس_السادات
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شعر_انتظار
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔸کوچههای کنعانی🔸
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی
بیا که بیتو نیامد شبی به چشمم خواب
برای تو چه بگویم از این پریشانی؟
چرا کنم گله از روزهای دلتنگی؟
تو حال و روز دلم را نگفته میدانی!
نه دل بدون تو طاقت میآورد دیگر
نه تو اگر که بیایی همیشه میمانی
چه کرده با دل من داغ، دور از چشمت
چه کرده با دلم این گریههای پنهانی
ببین سراغ تو را هر غروب میگیرم
قدم قدم من از این کوچههای کنعانی
نسیم مژدۀ پیراهن تو را آورد
نسیم آمده با حال و روز بارانی
نسیم آمده با عطر عود و خاکستر
نسیم آمده با نالهای نیستانی
بیا که دختر تو نیست ماندنی بیتو
بیا که کُشت مرا این شب زمستانی!
✍🏻 #یوسف_رحیمی
☑️ @Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_ع_خرابه_شام
از اینرو دختری بابایی ام من
که دستانم فقط در دست او بود
ازاین رو دختری خوشبخت بودم
که جایم روی زانوی عمو بود
خرابه نیست جای دختر شاه
که جای او حریر قصر نورست
سر نی نیست جای شاه عالم
که جای شه سریر قصر نورست
پدر بگشای یکدم چشم خود را
به گیسوی پریشانم نظر کن
ز آتش گیسویم کز، معجرم سوخت
پدر یک امشبی با من سحر کن
مرا میداد زجر آن ضجر کافر
کتک میزد مرا در دشت و هامون
زگیسویم کشید و بر زمين زد
که شد این صورتم غرقابه ی خون
به روی خار با پای برهنه
به من شلاق و گاهی مشت میزد
کمک حالم چو میشد عمه زینب
سنان ما را به قصد کشت میزد
ز سویی خنده های شمر و خولی
میان قافله میکشت ما را
ز سوی دیگری از بهر آزار
نگاه حرمله میکشت ما را
کنون بخت بدم بین ای پدر جان
خرابه گشته جای دختر تو
به بزم من طبق آورده اند و
میانش تحفه ای شد از سر تو
بگو روی و محاسن از چه خونین
گلویت را چرا از کین بریدند
یتیمم از چه در طفیلی نمودند
تنت را از چه رو گرگان دریدند
رقیه هستم و باب الحوائج
ملیکه، دخت شاهنشاه عشقم
کنار عمه جانم تا قیامت
ملیکه، شاه بانوی دمشقم
#جواد_کریم_زاده
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رقیه_س
روضه خوان! از غصهام از ماتمم از غم بخوان
رحم کن بر گریهکنها، روضه را نم نم بخوان
سیلیِ محکم نخوردی و نمیفهمی مرا
سینه زن میفهمدم، این روضه را محکم بخوان
روضه خوان! من از تو ممنونم ولی پیش عمو
لطف کن از روضههای معجر من کم بخوان
دم به دم با سینهزنهایم، خودت هم دم بگیر
روضههای کوفه تا شام مرا از دم بخوان
داغهایم را شمردی یک به یک، یک داغ ماند
روضهی از اربعین جا ماندنم را هم بخوان
✍ #محسن_ناصحی
@Maddahankhomein
#غزل #روضه
#حضرت_رقیه_سلاماللهعلیها
بعد از تو هر کس گفت «بابا» گریه کردم؛
با خاطرات مشک و سقّا گریه کردم
با خنده رفتم کربلا اما از آنجا
تا شام را صحرا به صحرا گریه کردم
هجده عزیزم را به روی نیزه دیدم
با خاطراتم هر قدم را گریه کردم
در کربلا و کوفه و دروازهی شام
نام تو را بردند هر جا گریه کردم
گفتم تو را قدر دو دنیا دوست دارم
زیر لگد قدر دو دنیا گریه کردم
از کاروان وقتی که جاماندم، برایت
با هر نفس همپای زهرا گریه کردم
دیدم رباب آهسته دارد میکشد باز،
بر خاک با انگشت، دریا ، گریه کردم...
از داغ گوش و گوشوار و زخم پهلو
تا درد دست و تاول پا گریه کردم
تا پیش چشم ساربان بغضم ترک خورد
بر صورتم زد بیشتر تا گریه کردم
زجر لعین با یک طبق سمت خرابه
با نیشخند آمد من امّا گریه کردم
#میثم_کاوسی
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مناجات #غزل
هر کس به کسی داده دل و ما به رقیه
دلخوش شدهایم از همه دنیا به رقیه
هرجا گره افتاد به کارم پدرم گفت
یا رو به ابالفضل بزن یا به رقیه
شد آینهی حضرت زهرا و رسیدهست
ارثیه از او أم أبیها به رقیه
از بس که گرفتند شفا از حرم او
باید که بگویند مسیحا به رقیه
تا اینکه گره واشود از کار خلایق
باید که قسم داد خدا را به رقیه
مانند رکابی که دلش بند نگین است
دلبسته شده شانهی سقا به رقیه
او جان خودش را سر عشقش به پدر داد
دلدادگی اصلا شده معنا به رقیه
با دلهره شد صبح، شبش بین خرابه
آشفته شده بعد عمو خواب رقیه
یک شهر تماشاگر اشکش شده بودند
حاشا که کسی داد تسلا به رقیه
#میثم_کاوسی
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#دودمه_شب_سوم_محرم
گرچه در شام ولی در حرمت جا شدهام
یااباعبدالله یااباعبدالله
هفتمین گوشهی ششگوشهی بابا شدهام
یااباعبدالله یااباعبدالله
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۷)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
شب ویرونه که با گریه چراغونی میشه
من که هق هق میکنم خرابه بارونی میشه
هِی میخوام نشون بدم بابا که هیچیم نشده
ولی سرفهام میگیره کُنج لبم خونی میشه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
می می میشه که نفس مو موقع صحبت نگیره
سر سرو پایین یتیمی از خجالت نگیره
ب ب بچهها بهم بهم می می میخندیدن
الهی د دختر یتیمی لکنت نگیره
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم
اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم
من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که...
بعد تو چند روزه که دندون شیری ندارم
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
وضع ما رو میبینه هرکی از اینجا رد بشه
نمیخوام گریه کنم برای عمه بد بشه
شنیدم زجر اومده حرفمو آروم میزنم
نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
نمیشه که پا بشم تا به سر و روم برسم
عمه نشنوه باید به زخم بازوم برسم
نمیتونم که نفس پیش تو راحت بکشم
نمیدونم چطوری به داد پهلوم برسم
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
مشکل از چشام که نیست نمیبینه ، نیمه شبه
من میخوام ببوسمت مشکل ما زخم لبه
معلومه کارِ فقط یکی نبوده بابا جون
چقده رگای حنجره تو نامرتبه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
میشه که بگی دیگه موهامو شونه نزنن
میشه که دعام کنی با هر بهونه نزنن
میشه که بیای پیشم صحبت کلفَت نکن
سر قیمتِ اسیرا دیگه چونه نزنن
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۷)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
عاقبت دروازهی ساعات وقتی باز شد
قافله در ازدحامِ میزبانش گیر کرد
با طنابی دورِ گردن دخترک ترسیده بود
در شلوغیها شبیه عمهجانش گیر کرد
از صدای عمه پیدا کرد راهش را ولی
حیف در زنجیر ، پای ناتوانش گیر کرد
وای از شام از مسیرِ کوچههایش بارها
موی او در پنجهی پیرزنانش گیر کرد
هُل شد آمد که بگوید : بآ... بابا داشتم
بیشتر با خندهی طفلان زبانش گیر کرد
این یکی هول داد او را آن یکی زد پشتِ پا
تا نفَس در سینهی هِقهِق کُنانش گیر کرد
عاقبت خرما و نانی سهم او شد تا که خورد
خورد سنگی... در گلویش تکهنانش گیر کرد
ای بمیرد زجر، زخمِ پهلویش سر باز کرد
آه دردی لابلای استخوانش گیر کرد
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۷)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل سوّم محرّم حضرت رقیّه سلام اللّه علیها
کنجِ ویرانه علمدارِ حرم خواهم شد
دخترم عزّتِ بیتِ پدرم خواهم شد
آهِ سردم یَقهیِ توطئه را میگیرد
یارِ او با غم و سوزِ جگرم خواهم شد
شام را کربوبلایِ دگری خواهم کرد
نینواییِ دو چشمانِ ترم خواهم شد
کاخ را با نفسم بر سرشان میریزم
وَ تقاصِ سرِ بالایِ سرم خواهم شد
نوهیِ حیدرم و آیِنهیِ زهرایم
آبرویِ اسداللّهِ حرم خواهم شد
کفِ پایم پُرِ خار است ولی در روضه
خارِ چشمِ عدویِ ستمگرم خواهم شد
پایِ سر عمرِ گلِ سرخ به سر میآید
اوّلین شهیدهیِ طوفِ حرم خواهم شد
عمّهجان ندبه بخوان تا به وصالش برسیم
من که مهمانِ یَمِ شاهِ کرم خواهم شد
📄۱۴۰۳/۴/۱۷
#غزل #سوم_محرم #کربلا #دمشق #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی
@Maddahankhomein
#سوم_محرم
#شهادت_رقیه_خاتون_ع
سیلی از واژه های درد آور
میکشد با قلم به میدانم
قصه ای از تبار عاشورا
میزند شعله در دل و جانم
شرح حال ستاره ای کوچک
که دلش پیش آسمان مانده
داغ خورشید روی دستانش
میکند هر نفس پریشانم
میروم بی دریغ و پی در پی
سمت راهی که کاروان رفته
دردها را به چشم میبینم
آخر قصه را نمیدانم
بامن از کربلا به شام آمد
روی نیزه سری که بالا بود
تا نگهبان کاروان باشد
تا از این غم به لب رسد جانم
پای رفتن نداشت دختر عشق
باید اما صبورتر باشد
صحبتش با سر پدر این بود
شده ای در خرابه مهمانم؟
روی نیزه چه خوب میدیدی
صورتم جای تازیانه شده
چوب ها با کمال بی شرمی
می خورد بر دهان و دندانم
نیستی تا دوباره آغوشت
جای امنی برای من باشد
بر سرم دست مهربانت نیست
آه بابای مو پریشانم
من تمام تو را طلب کردم
پیشکش پیش من سر آوردند
خون خشکیده گلوی تو شد
گل سرخی به روی دامانم
تو اجابت کن آرزویم را
کاش من را به آسمان ببری
امر فرما تو حضرت خورشید
دختری تحت امر فرمانم
#
سر خود را گذاشت روی زمین
تا کمی طعم خواب را بچشد
و در آغوش خود کشد سر را
لذت آفتاب را بچشد
عاقبت هدیه ای که آوردند
بی قرارانه صبر و تابش برد
گریه دیگر نمیکند انگار
دخترک تا همیشه خوابش برد .
#معصومه_سادات_اسدیان
@Maddahankhomein
یارقیه مددی
چنان از غم دوری افسرده بودم
که از داغِ تو سخت پژمرده بودم
سپر گر نمیکرد عمه خودش را
همان عصر روز دهم مُرده بودم
فقط خون دل بود و اشک دو دیده
غذایی اگر هم که من خورده بودم
گرسنه نخفتم شبی در اسارت
که هر شب پدرجان، کتک خورده بودم
حسابش ز دستم برون گشته آخر
که من اینقدَر زخم نشمرده بودم
حلالم کن امشب اگر شکوه کردم
دلم تنگِ تو بود، آزرده بودم
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
۲ محرم ۱۴۴۶
۱۸ تیر ۱۴۰۳
@Maddahankhomein
"زبانحال حضرت رقیه (س) در شام"
#گوشهی_ویرانه
منم بی بال و پَر مرغی که کنج لانه خاموشم
ز بیم دام صیّاد و ز کید دانه خاموشم
منم شهدخت شاه دین که از جور یزید دون
ز تخت بخت افتادم ولی شاهانه خاموشم
رقیّه ، دختر سالار دشت نینوا هستم
که از بیداد پور کافر مرجانه خاموشم
مرا مرگ پدر ، افسانهای باشد توان فرسا
که افسون گشتم و از وصف آن افسانه خاموشم
پی کالای وصلش، نقد جان خویشتن دادم
چو دیدم گنج خود را گوشهی ویرانه خاموشم
شبی کز خواب خوش برخاستم در کنج ویرانه
بدیدم رأس خون آلودهی جانانه خاموشم
یزیدم کرد مهمان رأس باب آورد در پیشم
از آن مهمان نوازی های نامردانه خاموشم
به بزم مدعی جام شهادت نوش جان کردم
چو بر پیمان خود دارم به لب پیمانه خاموشم
چراغ عمرم از باد حوادث شد خموش امّا
چه پنهان از شما کز طعنهی بیگانه خاموشم
زدم مُهر خموشی بر لب و خون ميخورم از غم
که همچون غنچهی نشکفته در گلخانه خاموشم
گر از داغ پدر چون (شمس قم) سوزد تن و جانم
ز شمع عشق میسوزم که چون پروانه خاموشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴زمزمه، واحدسنگین روضه ای بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
🏴بند اول
ویرانه ام خوش آمدی
ای ماهِ تابانم پدر
بنشین که خسته آمدی
بر روی دامانم پدر
دارد فراقت ای پدر،حکایت غم
گویم به تو از رنج و از،اسارت غم
من میکنم بر تو پدر،شکایت غم
بابا حسینم
🏴بند دوم
از شامیِ بی دین و از
این کوچه بازار خسته ام
گویم به تو از سیلی و
از زجر و دستِ بسته ام
افتادم از پا با لگد،های فراوان
اما نگاهت میدهد،بر پیکرم جان
برای من قرآن بخوان،قاریِ قرآن
بابا حسینم
🏴بند سوم
دیگر ببر من را که از
این روزگار سیرم پدر
من هم شبیه مادرت
از غصه ها پیرم پدر
رفته به غارت از من آن،گل سر من
دارد حکایت ای پدر،موی سر من
دیدی تو آتش را پدر،بر معجر من
بابا حسینم
🙏التماس دعای خیر
✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
@Maddahankhomein
چند بیتی تقدیم به
دختر سه ساله
ابا عبدالله
بسم الله
سرت غرق در خون ،گلویت بریده
بمیرم سر تو چه رنجی کشیده
لبت سرخ و پرپر !لبت پاره پاره
چه مویی !پریشان ،چه رنگی !پریده
چه بابای خوبی!ز عالم سری تو
کسی بهتر از تو ندیده ندیده
نگاهت نگاهت چه گرم است و گیرا
که بر شام تار دل من دمیده
رسیدی تو آخر!نه با پا که با سر
غم و شادی ام آه در هم تنیده..
رخ دخترت مثل ماهی گرفته
قد دخترت چون هلالی خمیده
فدای سرت زخم های تن من
که اشکم برای تو تنها چکیده
صدایم گرفته !دعایم گرفته
نفس های من شد بریده بریده...
شده محفل ما «پدر_دختری» باز
کنار سرت دخترت آرمیده
#فاطمه_معصومه_شریف
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#امام_حسین علیه السلام
#بنت_الحسین
#کنج_خرابه_شب_یلدا_شده.....
@Maddahankhomein
"ألسَّلامُ عَلَيْكَ يٰا أباعَبْداللّٰه الحُسَين"
#شاه_شهدا
از پی قتل تو چون خصم ستمگر برخاست
خلعت فیض شهادت ، به قدَت آمد راست
از ازل چون علم دین به کف عشق تو بود
تا ابد ـ از پس قتلت ـ علم دین برپاست
قامت سرو تو را باد حوادث چو فکند
شد عیان شور قیامت که قیامت همه جاست
ویل و وا بود عدو را ـ ز حیات تو ولی...
غافل از آنکه ز مرگت به جهان واویلاست
تا که پژمان شدی ای نوگل گلزار رسول!
مرغ دلها به سرِ کوی تو سرگرم نواست
نه فقط آدمیان ، نوحهگر از قتل تو اَند
قدسیان را همه دم زمزمهی حزن و عزاست
روز و شب از غم مظلومیات ای شاه شهید
واحسینا ز زمین، خاسته تا عرش عُلاست
چون تویی خون خدا و پسر خون خدا
خونبهای تو خدا صاحبِ خون تو خداست
پرچم عشق تو ای شاه قتیل العطشان!
بر سرِ قبّهی عَیّوقِ فلک ، پا برجاست
عشق و جانبازیات ای عاشق دلدادهی حق!
به مَثل در ره معشوق چو شمس و حرباست
ظلمت محفل ما از غم خاموشی توست
اشک ما در ره تو مشعل روشنگر ماست
هر مُحرم که شود وقعهی قتلت تجدید
محشر ثانوی از کثرت بانگ و غوغاست
ای جگرگوشهی زهرا ، به عزاخانهی تو
صاحب بزم عزا ، مادر زارت زهراست
خواهرت مویه کُن و موی کنان از غم تو
همدم مرغ شباهنگ به هر صبح و مساست
کودکانت همه دم چشم به ره دوختهاند
تا درآیی تو ز در ، زمزمهشان وا اَبَتاست
کنج ویرانه رقیه چو یکی مرغ خموش
خفته و منتظر دیدن روی باباست
زاثر خار مغیلان ، به ره کوفه و شام
پای او آبلهگون، دیده ز غم خون پالاست
بس که در هجر تو بگریست رقیّه نه عجب
که یزید از غم آن طفل حزین نوحه سراست
اهلبیت تو اسیرند به ویرانهی شام
شامِ شومیست که بهر همه، بیت الاسراست
ساربان دنی از کین ، غل و زنجیر گران
بسته بر گردن سجاد ، که زین العُبّاست
مدّعی خواست که نام تو فنا سازد لیک
بیخبر بود که فرجام فنای تو ، بقاست
نور ایمان تو فانی نشود در عالم...
"آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست" ۱
ز انقلاب تو شده کاخ ستم خاک ، ولی
خاک کوی تو به قلب دوجهان کاخ صفاست
دشمنت گر ندهد رخصت پابوسی تو
غم نباشد که مزار تو میان دل ماست
(شمس قم) را دل و جان سوخت گر از قتل حسین
زآن شررهاست که بر خیمهی شاه شهداست
ای فلک! اُف به تو و چرخ دگرگون تو باد
کاینچنین ضایعهی شوم ز بیداد تو خاست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
۱ـ فؤاد کرمانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
پدر جان! کوثرت را میشناسی؟
گل نیلوفرت را میشناسی؟
نگاهی کن به حال و روزم امشب
ببینم دخترت را میشناسی!
✍🏻 #یوسف_رحیمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
❁﷽❁ #زمزمه_نوحه
#زبانحال_حضرت_رقیه_علیهاسلام
#سبک:حسین جان!به یادلبت یک شبم خواب راحت نداشتم....
┈••✾•🏴یارقیه🏴•✾••┈
بابایی!
چقــد منتــظر بودم امشب بابایی، بابایی
بــرا خـــاطـــر عمـــه زینــب بیایی، بابایی
بپــــا کردی اینــجا عجب کربلایی، بابایی
بابایی!
از اون وقتــی که بودی بالای نیزه یامظلوم
تو می دیدی اشکامو در پای نیزه یامظلوم
چه زخم عمیـــقی شده جای نیزه یامظلوم
بابایی!
ببین صورت نیلی دخترت رو بابایی
ببین غنچــهٔ زخمیِ پرپرت رو بابایی
دل سوختهٔ کوثــر دیگرت رو بابایی
بابایی!
کتک خوردم از بس کبوده تن من
ببیـن آتیش افتــاده رو دامــن من
ببین پاره شد معــجر و پیرهن من
بابایی!
چـــه کردن بابا با لب و دنــدون تو، عزیزم
که داره می ریزه هنوزم خــون تو، عزیزم
روی صــــورت زخمــی و گلگون تو، عزیزم
بابایی!
منم مثـــل مادر از این دنیـا سیرم،بابایی
تنم زخمیه دست به دیوار می گیرم،بابایی
ببر راحتـم کن که بی تو می میرم ،بابایی
بابایی!
دیگه عمـــه رو خستـــه کردم با اشکام
چه حرفا شنـــیدیم از این مردم شـــام
خاکستر می ریختن رو سرهامون از بام
بابایی!
بی بی جان!
رسیده دیگه عمه وقت جدایی،بی بی جان
دارم میرم امشب سفر با بابایی،بی بی جان
خداحافظ ای عمـهٔ نینـــوایی،بی بی جان
بی بی جان!
چقد زحمـتت دادم ای عمه جونم،ببخشم
دیگه طاقتم نیست نمیشه بمونم،ببخشم
حـــلالم کن ای عمـــهٔ قد کمــونم،ببخشم
بی بی جان!
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
https://eitaa.com/Maddahankhomein