eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
401 ویدیو
235 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لاله ای را که فلک داده بسی آزارش غنچه ها سر زده از زخم تن بسیارش ضرب سیلی زده بر ماه رخش رنگ کبود که شده یاس کبود آینه ی رخسارش از مغیلان که بپرسی غم آن دردانه بشنوی از لب تیغش سخن غمبارش تا که افتاد زمین از سر ناقه بدنش نفسش تنگ شد و ناله شده آثارش بین صحرای پر از دهشت و اندوه و هراس ترس و وحشت کند از خواب خوشش بیدارش سخنانش که ز لبهاش برون میآمد یک جهان درد نهان بود و نمود اظهارش مثل آن دشتِ پر از پیکر صد تکه شده مثله مثله بدن جمله در آن گفتارش ریسمان است و شراب است و سری غرق به خون خیزران گفت به صد خونجگر اسرارش غنچه را در بر گل دست قضا آورده که به دور از همه شد وقت خوش دیدارش غنچه ای بود که از دست بلاخیز فلک کنج ویرانه شد از حادثه ها گلزارش محمد حسین علیرمضانی @Maddahankhomein
غزل مصیبت حضرت رقیه غنچه ای پژمرده ام دست بلا افتاده ام بلبل شوریده حالم کز نوا افتاده ام کوثری جنت مکانم درگهم باب المراد غرق دریای غمم خود در بکا افتاده ام چون یتیمم کس نشد همبازیم در کوچه ها خارج از بیت الغزل همچون هجا افتاده ام بس که نقش صورتم با مادرت باشد شبیه روی خاک از سیلیِ اهل دغا افتاده ام در بهار کودکی همچون کمان شد قامتم نا توان از رفتن و طفلی ز پا افتاده ام شمع تابان بودم و سوسو زنان شد عمر من شام تاریک است و من همچون سها افتاده ام روزگاری مامنم دامان پر مهر تو بود حالیا بنگر پدر اینک کجا افتاده ام محمد حسین علیرمضانی.
329.8K
نوحه سینه زنی زمینه و شور امشب به ویرانه، دسته‌گل آوردند یک لاله‌ی خونین بر بلبل آوردند   ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن۲   گر جان دهم امشب، والله حق دارم کـز دامـن زهـرا، گل در طبق دارم   ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن۲   با گریه می‌گردد چشمان بابایم باشـد نگاهـش بــر آبلــۀ پایم   ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن۲   از لعـل لبهـایش گلبوسه می‌گیرم با گریه می‌سوزم، با خنده می‌میرم   ویرانه شد گلشن     چشم همه روشن۲   امشب پدر از لطف، شرمنده‌ام کردی مـن مـرده‌ای بودم، تو زنده‌ام کردی   ویرانه شد گلشن     چشم همه روشن۲   ای کودکان آرام، من میهمان دارم بهـر پذیـرائی، یک نیمـه‌جان دارم   ویرانه شد گلشن     چشم همه روشن۲   وصـلت تسـلاّ داد بـر قلب پرخونم هم از تو شرمنده‌، هم از تو ممنونم   ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن۲   غلامرضا سازگار @Maddahankhomein
مجمع الذاکرین خمین🎤
نوحه سینه زنی شور "من نخل شکستۀ حسینم در سوگْ نشستۀ حسینم هم اختر آسمان عصمت هم ماه خجستۀ حسینم دریا شده تشنه‌کامِ اشکم پیغمبـرخون، امام اشکم من سورۀ کوثر حسینم هم‌سنگر مادر حسینم مانند عمو، گره‌گشایم والله! قسم در حسینم یاباب الحوائج۴ آزاده یتیمــه‌ای صغیــرم صد قافله دل، بوَد اسیرم قرآنِ فتاده زیر پایم هر چند، غریبم، آشنایم هم لالۀ سرخ باغ خونم هم یاس بهشت کربلایم با مصحفِ روی لاله‌گونم پیغمبــرِ قتلـگاه خـونم آیینۀ روی سیّدالناس سرتا به قدم، صفا و احساس بوده است همیشه جایگاهم دامان حسین و دوش عباس یاباب الحوائج۴ هم بـوده حسیـن، سرفرازم هم دخت علی، کشیده نازم ویرانه، اگر چه جای من بود عالم، همه کربلای من بود چشم ملک از پی تبرّک بر آبله‌های پای من بود می‌بود به جنگ اهل بیداد در هـر نفسـم، هـزار فریاد یاباب الحوائج۴ خال لب من، شده است، تبخال از سوز عطش، زدم پر و بال نیش سر خارها، به پایم انداخته‌اند عکس خلخال بر من دف و چنگ، گریه می‌کرد کعب نـی و سنگ، گریه می‌کرد یاباب الحوائج۴ بودم به حسین، سرسپرده کوه غم او، به دوش برده هر چند که دختری صغیرم یک مرد، چو من، کتک نخورده رخسـار منـوّرم، کبـود است سر تا سر پیکرم، کبود است یاباب الحوائج۴ من بودم و قلب داغدیده من بودم و قامت خمیده آن شب که اجل، گرفت جانم من بودم و یک سر بریده سر را روی سینه‌ام، فشردم در گـوشۀ این خرابه، مردم" یاباب الحوائج۴ استادسازگار @Maddahankhomein
ا﷽ا از زبان زجر(لعنت الله علیه) خسته ام بس که بین این صحرا در پی تو دویده ام ای طفل چکمه هایم خراب شد از بس خار از آن کشیده ام ای طفل نام من را شنیده ای تاحال خوب بشنو که نام من زجر است از من و شغل من چه می دانی کار هر صبح و شام من زجر است دیدم از دور با کسی انگار درد دل بی حساب میکردی چه کسی را در این بیابان ها مادر خود خطاب میکردی به امید کمک مباش ای طفل احدی بین دشت هرگز نیست زحمتم دادی و نمی دانی در مرامم گذشت هرگز نیست وقتی از روی ناقه با لگدم به روی خاک با سر افتادی باید این را حساب میکردی که تو با بد کسی درافتادی از همان لحظه نیزه پدرت با غضب در زمین فرو رفته همه فهمیده اند کار من است از منِ زجر آبرو رفته از زبان حضرت رقیه(سلام الله علیها) بس کن ای زجر کم گزافه بگو گرچه طفلم ولی یلی هستم جز خدا از کسی نمی ترسم نوه مرتضی علی هستم اگر آهم درآید از سینه کار تو اشک و آه خواهد شد هرکسی با رقیه در افتد روزگارش سیاه خواهد شد تو مرا هر چقدر هم بزنی باز هم جان نمی سپارم من مقصد آخرین من شام است با حبیبم قرار دارم من من خبر دارم او شهید شده ورنه بی من نمی رود سفری خواستم عمه غصه کم بخورد زده ام خویش را به بی خبری من اگر که تو را حلال کنم ولی از حرمله نمیگذرم از کلام رباب فهمیدم پیش لشکر خجل شده پدرم قصد دارم در انتهای قیام آبروی یزید را ببرم بعد هم با خیال آسوده می روم، می روم سوی پدرم @Maddahankhomein
دنبال زینب می‌دود پای پیاده از ترس دشمن لرزشی در پای دارد تاول زده پای نحیف کوچک او خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست بغضی گلوی نازکش را می‌فشارد آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد از ترس دشمن دست خود را می‌گذارد بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!! دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟! دیگر برای طعنه‌ و دشنام شامی جایی میان قلب پرخونش نمانده! هق‌هق امانش را بریده در خرابه حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است از کودکی آغوش او گهواره‌اش بود اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است! اینبار بابا سر به دامان رقیه است چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد سر گوشه‌ای افتاد و دختر ناله‌ای زد دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد https://eitaa.com/Maddahankhomein
بداهه‌ای تقدیم به فاطمه‌ی رقیه سلام‌الله علیها: چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را که داغ آبله سوزاند قلب سنگ خارا را اسارت واژهٔ خردی‌ست وقتی پیش این دنیا گرفته دست های تو به بازی خاک صحرا را مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن نمی‌خواهد ببیند چشمهایت صبح فردا را؟ نسیم از سوی طشت لاله‌گون آمد به‌سوی تو؟ که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را؟ همیشه جای تو بوده‌ در آغوش حسین اما گرفتی در بغل آخر سر خونین بابا‌ را درون خانه‌ی خود از خرابه روضه‌ می‌خوانیم که یادت می‌‌کند آباد این ویرانه‌ی مارا https://eitaa.com/Maddahankhomein
زمینه_ پدرجان_ دل شب تو با سر... .mp3
2.73M
سبک:زمینه سوزناک زبانحال بی‌بی رقیه خاتون(سلام الله علیها)... پدرجان دل شب تو با سر کنار رقیه‌ت رسیدی بگو روی نیزه تو آیا عمومو ندیدی پدرجان پدرجان شبیه موهای تو سوخته موهای رقیه شبیه لبای تو خشکه لبای رقیه پدرجان پدرجان مثه مادرت فاطمه دست به دیوار میگیرم شبا قبل خوابیدن از بین مو خار میگیرم پدرجان پدرجان من از زجر نامرد و از حرمله شاکی هستم یه‌جوری زدن تازیونه که از پا نشستم پدرجان سلام ای بی سرم بابا ببین زخمه سرم بابا، ببین معجر ندارم کجاست عباس نام‌آور بمونی بی‌کس و یاور، پدر باور ندارم یه روزی یادته بابا منم مو تا کمر داشتم، ولی حالا ندارم یه جفت گوشواره داشتم من کنار خود قمر داشتم، ولی حالا ندارم حسین جانم حسین جانم https://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5985822167256796390.mp3
4.59M
چی بگم از سختیای قافله کاش بابا جون بالای نی نبودی هی عقب افتادم و هی رسیدم پیش چشمم هی بودی هی نبودی بااینکه سوخته موهات هنوزم از همه باباها سری بیا باهم حرف بزنیم حرفای بابا دختری رو نیزه دست دشمنی ولی بابایی منی من الذی ایتمنی بابا بابایی شنیدم یه شهری تو راهمونه کاش یکم با ماها مهربون باشن کاش بفهمن که ماهم مسلمونیم کاشکی مرهم واسه زخممون باشن الهی که نذارن که چشمی آروم بباره با خودش کاشکی یه دختر واسه من چادر بیاره با خودش سنگینه دست دشمنو سنگینه گوشای منو خوب بلدن سنگ زدنو بابا بابایی منو باز پیدا کنی یه شب بابا خودتو هرجوری که شد برسون تاول پامو فراموش می کنم اگه باز بیای بریم به خونه مون بیا بریم یه جایی که هیشکی حرفی از آشوب نزنه وقتی که قرآن میخونی روی لبت چوب نزنه برای رگای حنجرت سوختگی موی سرت میمیره آخر دخترت بابا بابایی https://eitaa.com/Maddahankhomein