عاشق برق چشمانش هستم، وقتی با هم صحبت میکنیم یا وقتی چیزی که میخواهد من هم بدانم را به من میگوید. وقتی در حال خواندن و تمرکز است و شیوهای که کلمات را با خودش میخواند، حالتی که به من نگاه میکند، انگار میتواند فرای گوشت و استخوان و چرندیات، درست منی که آنجا هستم را ببیند؛ منی که حتی خودم هم نمیتوانم ببینم.
-کتاب جایی که عاشق بودیم
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
فکر میکنم که دل هم نشت میکند ، دیواره اش ورم میکند ، از زیر پوستین سینه میزند بیرون ، هر قدر هم که بخواهی زیر جیب پیراهن بپوشانیاش ، باز هم نگاه عابران خیابان میماند روی تنت . به خانهای میمانی که گیر و گورش توی ذوق میزند .
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
هیچ کسی هیچ وقت مسئول وضعیت شما نیست، جز خودتان. افراد زیادی ممکن است برای ناراحتی شما مقصر باشند، اما هیچ کس هیچ وقت مسئول ناراحتی شما نیست، جز خودتان. دلیلش این است که همیشه شما هستید که تصمیم میگیرید هر چیزی را چگونه ببینید، چگونه نسبت به هر چیزی واکنش نشان دهید و چگونه بر هر چیزی ارزش بگذارید. همیشه شما هستید که معیاری را انتخاب میکنید که تجاربتان را با آن بسنجید.
-کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغهها
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
در کدامین شعرِ سعدی خویش را پیچیدهای؟
بوی عشق و عاشقی میآورد پیراهنت!
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-