تویی آن "شوخ شیرین کار شهر آشوب" فالِ من
چه شوری با تو در هر بیت برپا میشود عشقم
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
خانه نشین شدهام اما از خودم رفتهام و دیگر به خودم باز نمی گردم. تو، پاسخ چرای تمام در به دری های من هستی !
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
ولی همیشه برای کتاب خواندن وقت میگذاشتم. هر بار که کتابی را برمیداشتم، برایم مثل فرار بود. برای یکی دو ساعت، به جای دنیای کسل کننده خودم، بخشی از دنیای کتاب میشدم.
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
هدایت شده از خاکستر زرد''
_گاهی باید اشتباه رو از عمد گفت تا بشه حقیقت رو مستقیما شنید!
صد سخن با شعر گفتم، او ندانست قصد چیست؟
یک سخن با چشم گفتم، زیر و بم، دانسته بود .
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
قلب از نور ستاره درست شده و زمان. رنجشِ دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بینهایت را به بینهایت وصل میکند. قلب من برای قلبت آرزو میکند و آن آرزو حتمی است. وقتی دنیا میچرخد وقتی جهان بزرگ میشود و وقتی راز عشق، دوباره و دوباره در رازِ تو برملا میشود من رفتهام. ولی برخواهم گشت.
_کتاب دختری که ماه را نوشید
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
چیزهایی هست که نباید گفت، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هست که نباید گفت؛ حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هست که نباید گفت، حتی برای خویش .
-فئودور داستایوفسکی
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-