eitaa logo
˹ ᴍᴀᴅʜᴏᴏꜱʜ ˼
575 دنبال‌کننده
546 عکس
222 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  ˹ ᴍᴀᴅʜᴏᴏꜱʜ ˼
چگونه شرح دهم عمق خستگی‌ها را؟
باز شب شد و دل تنگی های روزمره در این پریشان کده ذهن غوغایی به پا کرد، در دل آشوبی به پاست که هر شب فوران میکند و سیل عظیم خاطرات در ذهن پریشان به ساحل دل تنگی می رسد. و من در این شب‌های تنهایی چشمانم را میبندم و در خاطرات غرق میشوم . -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بی رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد، عینا همان تابلوست. اما آن روح آن چیزی که دل شما را می فشارد در آن نیست. -کتاب چشم‌هایش -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
اگر دوباره نیایم پایین بگیم سلامِ دوباره بر آمار ۷۰۰
قهوه و شعر و خيالِ تو و اين باد خنك باز لبخند بزن، قهوه شكر می‌خواهد! -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
چشمهایش را در برابر قهوه‌ای که مقابلش قرار داشت بست و نفس عمیقی کشید، لحظه مسرت بخشی برایش محسوب میشد. سکوتی دورش را احاطه کرده بود؛ انگار فقط او و خودش حضور داشتند. سنگینی نگاه او که رو به‌ رویش نشسته بود حس کرد، نگاهش را از قهوه گرفت و با لبخندی که نمی‌توانست کنترلش کند به اون نگاه کرد. وقتی به چشمان او خیره میشد قهوه چشمانش تیره، تلخ، اما آرامش بخش و اعتیاد آور بود. همانطور که به او نگاه میکرد قهوه‌اش را تلخ نوشید، شکر نه، لازم نداشت! فقط کمی لبخند او را در فنجانش بریزند، قهوه‌اش را شیرین می‌کرد. -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
وقت رقصیدن قلم حواسم به تو بود .