eitaa logo
‹نجوٰ؎دل›❥
275 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
249 ویدیو
27 فایل
- به نیت ‌سلامتےرهبرمعظم انقلاب و هدیه به روح حاج قاسم"سرداردلها"♥ و‌حالِ‌خوش‌هم‌وطنانمان📖💜 اول‌بفرماییداینجا: @Dochar_h • سرپنٰاھ‌دلاتون❧↶ @Nashenass_sarpanah • براےمان نجوا کنید..در ناشناس‌ها↯ @Maghsad2407 بخون‌ازشرایطمون🌿↯ @Dar_masire_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 زندگی سعادتمندانه در کلام امام هادی علیه‌السلام @iranjan60
🌿 نگاهش کردم : چی؟ معصومه: الان نمیتونم بگم تو جمع میترسم پس بیوفتی یه وقت،بیشترازاین ضایع کنی😄 با شنیدن حرفش متوجه شدم حرفش در مورد رضاست. مچ دستشو گرفتم و بلند شدم و رفتیم سمت اتاقم. در و بستم و نشستیم روی تخت. - خوب بگو چیه خبرت؟ معصومه: اول یه نفس عمیقی بکش تا بگم. حوصله جرو بحث و نداشتم و یه نفسی کشیدم : حالا بگووووو. معصومه: دیشب یواشکی شنیدم که مامان به بابا میگفت همین روزا بریم خواستگاری آیه واسه رضا. با شنیدن حرفش چند لحظه ای تو شوک بودم. معصومه : الووو ،خوبی؟ واایییی نمیدونستم اینقدربی جنبه ای، شوهر ندیده. خندم گرفت از حرفش. معصومه گونه مو بوسید و گفت: چند وقت دیگه میشی زن داداش خودم ،یه خواهر شوهربازی سرت بیارررررم که نگوووو. زدم به بازوش: خیییلی لوسی. یه دفعه دراتاق باز شد امیراومد داخل -ای خدااا ۲۷سالت شده هنوزیاد نگرفتی ،سرت و نندازی پایین بیای داخل ؟؟ امیر: خوبه حالا ،انگار اتاق رئیس جمهوره ،بیاین عمو و بابا اومدن مامان صدات میزنه. - باشه الان میام. بعد چند دقیقه منو معصومه هم رفتیم تو پذیرایی ،رفتم نزدیک عمو شدم. باهاش احوال پرسی کردم ،عمو پیشونیمو بوسید و با معصومه رفتیم سمت آشپز خونه. مامان و زن عمو مشغول کشیدن غذا داخل ظرف بودن منم سفره رو برداشتم و رفتم سمت پذیرایی یه نگاهی به امیر کردم. - امیر جان بیا کمک. امیر:آیه نمیشه نیام خودت بزاری. - نه خیر پاشو تنبل ،بدرد آینده ات میخوره. . . امیربلند شد و پشت سرش رضا هم بلند شد و سفره رو از من گرفت. رضا: شما برین خودمون میذاریم. - دستتون درد نکنه. بعد از خوردن شام ،منو معصومه ظرفارو شستیم و بعد با هم رفتیم توی حیاط روی تخت وسط حیاط نشستیم. معصومه: خوشحالی نه؟ - از چی؟ معصومه: ازاینکه قراره ازترشی دربیای. - دیوونه ،مگه من چند سالمه که همه فک میکنن ترشی شدم؟؟. معصومه : به سن نیست که، به بو هستش که بوی ترشیت تا خونه ما میاد. میخواستم بزنمش که در خونه باز شد و امیر و رضا اومدن بیرون. امیر: نگفتم این دو تا پینوکیو بیرونن. معصومه : هر چی باشیم که از شما پت و مت که بهتریم. با حرفش خندم گرفت. 🍓✨ ✨🍓✨🍓 🍓✨🍓✨🍓✨ ✨🍓✨🍓✨🍓✨🍓 🍓✨🍓✨🍓✨🍓✨🍓✨ ✨🍓✨🍓✨🍓✨🍓✨🍓✨🍓 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* j๑ïท➺ @Maghsad *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
هدایت شده از ‹نجوٰ؎دل›❥
🥀 حس خوب قبل خواب😊 از اعمال هنگام خواب ... گفتن تسبیحات حضرت زهرا(س)... ... 🌱
🌿 امیر و رضا اومدن. روبه روی تخت ما یه تخت دیگه بود نشستن. امیر:راستی فردا زودتر بریم گلزار که ازاون طرف بریم بازار. رضا : بازار چرا؟ امیر: خوب بریم خرید عید دیگه ؟ معصومه: اووو کو تا عید ،دو ماه مونده. امیر: نزدیک عید شلوغ میشه،مثل پارسال باید مثل بادیگارد کنارتون وایستیم تا کسی بهتون بر خورد نکنه. رضا خندید: نه اینکه خریداتون دودقیقه ای انجام میشه ،واسه همین گفت. - من موافقم امیر: چه عجب،یه بار با من موافق بودی! - خوب حرف حساب میزنی دیگه ،البته نصف خریدامونو الان میکنیم چیزایی هم که یادمون رفت و نزدیک عید.😄 امیر: هیچی ،رضا فردا باید باربری کنیم واسشون. معصومه: وظیفتونه ،مگه یه خواهر بیشتر دارین!! امیر: اختیار دارین این حرفا چیه ،همین یکیش هم ازسرمون زیاده. با صدای مامان هممون سرمونو سمت در ورودی چرخوندیم. مامان: بچه ها بیاین میوه و چایی آوردم. معصومه : آخ جون میوه بریم بچه ها. همه بلند شدیم و رفتیم داخل خونه. منم رفتم کناربی بی نشستم. عمو : بی بی جان بیا بریم خونه ما بخواب. یه دفعه بلند گفتم: نه نه نه نه نه. با نگاه همه فهمیدم که باز گند زدم. بی بی: نه مادر،امشب میخوام کنار آیه بخوابم. معصومه: بی بی جون کم کم دارم حسودی میکنم به این آیه هااا.. بی بی لبخند زد و گفت: الهی قربونت برم فردا میام خونه شما کنارتو میخوابم. معصومه با شنیدن این حرف نیشش تا بالا گوشش باز شد. رضا زودتربلند شد و عذر خواهی کرد و رفت ،چون مثل هر شب میخواست بره هیئت. بعد ازیکی دو ساعت زن عمو و عمو و معصومه هم خداحافظی کردن و رفتن. به کمک امیر ظرفای میوه رو جمع کردیم بردیم گذاشتیم داخل آشپز خونه، یه پیش بند هم گذاشتم گردن امیر. امیر: این چیه ؟؟ - شستن ظرف شام با من بود ،شستن ظرف میوه با تو‌‌… امیر: نخیرر،مردی گفتن ،زنی گفتن ،بیا خودت بشور،چند روز دیگه که رفتی خونه شوهرت،غذا درست کردن که بلد نیستی ،لااقل ظرف و خوب بشور که نگن این دختره بدرد هیچی نمیخوره‌…! 🦋🍃 🍃🦋🍃🦋 🦋🍃🦋🍃🦋🍃 🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃 🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* j๑ïท➺ @Maghsad *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
تا‌بوده‌ام‌،ای‌دوست‌؛دوستدار"تـــو"بوده‌ام🌸👩🏼‍🤝‍👩🏻 j๑ïท➺ @Maghsad🌱
*♥️✨* دیروز رویایے بیش نیست و فردا یڪ توهـم است. اگر امروز را خوݕ بگذرانے، فرداے تو شادےبخش و امیـدبخݜ مے شود! •☕️💕• j๑ïท➺ @Maghsad🌱
*-🍃🦋-* نقش تݪاش‌در زندگے‌ براے‌ جواناݩ‌ نو پاے ایرانے🍂 🔰 j๑ïท➺ @Maghsad🌱
🥰🙃 سال نوداره ازراه میرسه😍 بهترنیس توسال جدیدخیلی ازاخلاقاروکناربزاریم ویکم مهربون باشیم...😉!بیایددلیل شادی هم باشیم دلیل خوشحالیه همدیگه...🙃 • بیاین انقدرهمدیگروناراحت نکنیم ،انقدرهمو نرنجونیم 🥰یکم مهربون باشیم ....مگه قراره چندبارزندگی کنیم ...اگردل شکوندیم ..کسیوناراحت کردیم ازش عذرخواهی کنیم...🌺...نزاریدازتون رنجیده بشن ... زندگی روآسون بگیریم ...گذشته هارورهاکنیم...وبه آینده ورویاهامون فکر کنیم...اگرخطایی کردی ..بداخلاقی کردی ...هنوزدیرنیس ...پاشووازهمین امروزازنوبساز🌱😀...دنیادوروزه ...خیلی کوچیکه...زودمیگذره ...حیفه که ازش لذت نبریم☺...مغرورنباشیم ...! باشیم باشیم 🤗...فک نکنیم اگر به قول خودمون فیس(غرور،خودخواهی) بدیم ،😅خیلی خوبیم یامثلادربین اطرافیان آدم خوبی هستیم ...اینطورنیس ...میدونی اگر خودمون باشیم قشنگتره😉...مامیتونیم هم محبت کنیم هم بداخلاقی هم دل بشکونیم هم دل شکسته ای روتسکین بدیم و... بی‌ دلیل محبت کنیم وبخندیم😄😇🤩 • امیدوارم سال خوبی داشته باشیم وبهتربشیم هرروزبهترازدیروز🤗 • j๑ïท➺ @Maghsad🌱
🚨 📺 سخنرانی رهبر انقلاب بصورت زنده از صدا و سیما؛ در روز 🗓 تاریخ : پنج شنبه ۲۱ اسفند ماه ⏰ ساعت: ۱۰:۳۰ دقیقه ✌️🏻