آرزو هایت سهم من🐚💓 ۱۴:۰۰

آخرینݩ جمعھ سال💔 خدا کند آقامونݩ بیاد💔....... ─┅═ঊঈ🌼ঊঈ═┅─ •.↠『 j๑ïท➺ @Maghsad🌱

بیا که با آمدنت بہـــ🏞ــار می آید #اللہـم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج🌻

مداحی تقویم آخرین نفسهاشو داره میکشه 🎤 با صدای :کربلایی مهدی رعنایی j๑ïท➺ @Maghsad🌱

بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت25 وارد دانشگاه شدم ،تو محوطه یه نگاهی کردم سارا رو ندیدم ،رفتم سمت دفتربسیج دانشگاه، درو باز کردم ،دیدم سارا و خانم منصوری و آقای صادقی و آقای هاشمی نشستن دور میز. - ببخشید ،فکر کردم خانم شجاعی تنهان. صادقی: بفرمایید داخل ،منتظرتون بودیم. درو بستم رفتم کنار سارا نشستم آقای صادقی: خب ،خانم منصوری لیست و به خانم شجاعی و خانم یوسفی تحویل بدین تا کارای رفتن و انجام بدن منم لیست آقایون و میدم به آقای هاشمی، در ضمن ازافرادی که اسم نوشتن بخواین تایه هفته دیگه مدارکاشون حتما آماده باشه و تحویل بدن ،در غیراین صورت اسمشون خط میخوره و افرادی که ذخیره هستن‌ جایگزین میشن. از حرفاش متوجه شدم داره درباره راهیان نور صحبت میکنه ،با دیدن هاشمی خیلی تعجب کردم. نمیدونم چرا کارای بسیج و به اون محول کردن..! بعد از مدتی صادقی و هاشمی بلند شدن و رفتن، منصوری هم لیست بچه هارو به ما داد و رفت. به سارا نگاه میکردم ،دلم میخواست تک تک موهاشو بکنم.😤 سارا : چیه مثل زامبیااا داری نگام میکنی؟ - چرا اسم منو نوشتی؟ سارا: من ننوشتم ،هاشمی نوشت! - هااااا! چرا؟ سارا: نمیدونم ،منصوری اسم افرادی که عضو اصلی بسیج هستن و بهش داد اونم منو و تو رو انتخاب کرده. - خوب چیکاره‌س که نیومده شده همه کاره... سارا: منصوری میگفت ،تو سپاه کار میکنه ،چند سالی هست که مسئول بردن افراد به راهیان نوره ،صادقی میشناستش. - آها ،ولی من نمیام. سارا: چرا؟ - من که بهت گفته بودم دلم نمیخواد تنها برم. سارا: خوبه حالا،تو باید تا کی صبر کنی تا آقارضا لطف کنن بیان خواستگاریت ؟ - دیگه نزدیکه. سارا : وایییی شوخی نکن ،کی میان ؟ - نمیدونم ،ولی معصومه از عمو و زن عمو شنیده که تا عید باید محرم بشیم. سارا: عههه؟! چه خوب ،پس به منصوری میگم که یه نفر دیگه رو جای تو بذاره. - آره همین کارو بکن ،چون من نمیام. سارا: بریم که کلاس چند دقیقه دیگه شروع میشه. - بریم. 🍓🌼 🍓🌼🍓🌼 🍓🌼🍓🌼🍓🌼 🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼 🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼 🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼 🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼🍓🌼 *╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗* j๑ïท➺ @Maghsad *╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*

حَوِل‌حالَنــابِظه‍ــورِالحُـجَة🌱 #نوروز‌مهدوی 【نجواےدل】

||<💔روزها نـــــو نشده کہنه تر از دیروز است گر کُند یوسف زهرا نظرے ، نـــــوروز است لحظه ها در تپش تاب وتب آمدنش آسمان چشم به راه قدمش هر روز است💔>||

بھ سࢪ رسید قــصہ این قــࢪن ... یڪ قرن دیگر بدون شما آقا ...💔 j๑ïท➺ @Maghsad🌱