eitaa logo
مهدیاران | mahdiaran
33.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3هزار ویدیو
692 فایل
واحد مهدویت موسسه مصاف (مهدیاران) بزرگترین کانال تخصصی مهدویت کشور باتولید بیش از ۶۰۰۰ محتوای مهدوی 📱آدرس مهدیاران در دیگر پیام‌رسان‌ها↶ zil.ink/mahdiaran 👤ادمین↶ @Addmin_Mahdiaran 💳 شماره کارت جهت کمک به امورات مهدوی↶ 5041721112169249 ✅ کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ؛ 🔹 داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی ‏ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج 🖼 ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ ▫️هر‌کسی خوشبختی را یک‌جور معنا می‌کند... اما من می‌گویم: هرجا که شما باشی، خوشبختی هم آنجاست. 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
🗂 فایل زیپ 📱 ۴۰ عدد کلیپ با موضوع در سایز استوری 🗓 مناسب روزشمار و دهه مهدویت 📥 دانلود مستقیم فایل از سایت 🖇 حجم فایل: ۵۰۰ MB واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
🗂 فایل زیپ 🖼 ۲۷ عدد تصویر با موضوع در دو سایز استوری و پروفایل 🗓 مناسب روزشمار و دهه مهدویت 📥 دانلود مستقیم فایل از سایت 🖇 حجم فایل: ۱۰۹ MB واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
یک منتظر.zip
4.56M
🗂 فایل زیپ 🖼 ۲۲ عدد تصویر با موضوع در دو سایز استوری و پروفایل 🗓 مناسب روزشمار و دهه مهدویت واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
؟!  1⃣ قسمت اول 📆 سلام جان برادر! امیدوارم توی این روزهای پاییزی حال دلت خوب باشه. کلّی با خودم کلنجار رفتم بنویسم یا نه. دل به دریا می‌زنمو واسه خودم می‌نویسم. یه جور مشق‌کردن واسه کلاس انتظار... همه‌چی از آخرین روز ماه صفر شروع شد. روز  آخری، حس عجیبی داشتم. یه جور دلتنگی واسه پیرهن مشکیم که بهش خو کردم و دلم نمیاد ازش دل بکنم و بازم چشم بدوزم به تقویم و محرم سال دیگه و مدام چرتکه بندازمو مدام با خودم بگم: سال بعد هستم یا نه… 🛵 با یکی از بچه‌های هیأت از مسجد بیرون اومدم. دمِ در نمی‌دونم چی شد. حرفامون تازه گل انداخت، از هر دری حرف زدیم که خواسته یا ناخواسته، بحث کشیده شد به اون سوال، سوالی که موقع خداحافظی، در حالی که سوئیچ موتور رو روشن کرده بودم، زمین‌گیرم کرد!  نمی‌دونم چی شد، حرفمون به اینجا کشید که شهدا مگه زن و بچه نداشتن، مگه زندگی نداشتن، پس چی شد راحت از همه چی گذشتن و سبکبال رفتن؟! 🚘 هر کدوممون جواب‌هایی فراخور درک و احساسمون دادیم، اما من، توی خماری فهمیدنِ راز این شیدایی موندم، بعضی سوالا، جوابش گفتنی نیست، چشیدنیه، شایدم دیدنی... خداحافظی کردم، سوار موتور شدم، به راه افتادم. یهویی لرز رفت توی بدنم، اما هنوز اون سوال باهام بود؛ توی ترافیک، لابه‌لای ماشینایی که توی هم وول می‌خوردن، توی مسیر و توی نسیمی که به صورتم می‌خورد و لرز بدنمو شدیدتر می‌کرد. 🏠 هرچی بود منو با خودش همراه کرد، دلم می‌خواست به قدر فهمش بفهمه، مگه می‌شه یه آدم دلش اونقدر بزرگ بشه که هیچ تلاطمی توی زندگی نتونه آرامشش رو بهم بزنه. جلوی در خونه رسیدم. کلید رو چرخوندم توی قفل، رفتم توی خونه، البته فکر و خیال زودتر از من دویدن توی خونه! 🗣 ادامه دارد... 📖 @Mahdiaran
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ظهور سرعت مناسب برای قرائت روزانه
🖼 ؛   📌 مجلس... 🎤 مجلس حسابی گرفته بود. وقتی مداح، از ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین علیه‌السلام سخن گفت، صدای ضجّه از همه بلند شد. اما هر لحظه که امام زمان، ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر می‌دهد، ضجّه از کسی بلند نمی‌شود! ✍️ في مجلس لمّا صاح المحدّث: « قال الحسین هل من ناصر ينصرني»؛ فضجّ الحاضرين، لکن الآن کلّما ينادي إمام زماننا « هل مِن ناصر ينصرني»؛ ماحدا يلبّي أو يضج على غربته! 👤 او هم خودش را می‌دانست! هم الذین کانوا یعتبرون أنفسهم مِن المنتظرین! ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ ✉️ چشماتو ببند و اسکرین بگیر ببین امام زمان بهت چی گفته؟ ♥️ توجه! متون کلیپ برگرفته از روایات است ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
مهدیاران | mahdiaran
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!  1⃣ قسمت اول 📆 سلام جان برادر! امیدوارم توی این روزهای پاییزی حال دلت خوب با
؟!  2⃣ قسمت دوم 🍰 گیر کرده بودم توی اون خاطرهٔ آخری که انگار مثل تکهٔ آخر کیک، قسمتت بشه و تو با ولع بخوریش! اونجا که دستم توی دست دوستم بود که خاطره رو گفت: توی خاطرات یکی از شهدا خوندم که شب عمليات، گوشهٔ عکس دختر نوزادش از جیب لباس نظامیش بیرون بوده، دوستش عکس رو بیرون می‌کشه و نگاش می‌کنه، بعد با لبخند می‌گه: چه دختر نازی! خدا بهت ببخشه. نگفته بودی دختر داری! دوستش می‌گه: عکس رو بگذار سرجاش، نمی‌خوام عکس دخترمو ببینم. دوسش تعجب می‌کنه و می‌گه: مگه تو عکس دخترتو تا حالا ندیدی؟! 🖼 اشک تو چشاش جمع می‌شه و می‌گه: نه، خدا اونو تازه بهم داده، هنوز یه ماهش نشده! خانمم عکسشو واسم فرستاده تا ببینمش! گفته موقع تولدش که نبودی، لااقل عکسشو ببین! اما بازم دلم نیومد نگاش کنم. چون ترسیدم شب عملیات، مهرش زمین‌گیرم کنه، نتونم واسه حرف امام، مردونه بجنگم! برای همین تا حالا عکس دخترمو ندیدم! 🥾 داشتم بند کفشامو باز می‌کردم که بوی غذا پیچیده توی مشامم و قیمهٔ خانم تا دم در به استقبالم اومد. عاشق دست‌پخت خانمم هستم، مخصوصاً وقتی غذا، قیمه باشه. اونقدر دیر رسیدم خونه که مستقیماً می‌رم سر سفره. صدای اعتراض همه دراومده. امیر غرولند می‌کنه که بابا فکر خودت نیستی، فکر شکم ما بدبختا باش! سر سفرهٔ غذا می‌شینم، غذا می‌خورم، اما اینجا نیستم. خانمم با اشاره بهم می‌گه: چته؟ کجایی؟ ❓ راستی کجام؟ کاش می‌دونستم چمه. کاش این حس غریب رو می‌فهمیدم. خورده‌نخورده می‌رم توی هال. دکمهٔ کنترل تلویزیون رو بالا و پایین می‌کنم، فوتبال یا سریال؟! فرقی برام نمی‌کنه، چشمام به تلویزیونه، اما دلمو نمی‌دونم کجاس. عادت ندارم زود بخوابم، اما تا به خودم میام، سرم نرسیده به بالش، می‌رم توی خواب و یکی انگار دکمه منو خاموش می‌کنه و دیگه هیچی نمی‌فهمم! 🗣 ادامه دارد... 📖 @Mahdiaran
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ظهور سرعت مناسب برای قرائت روزانه
🌅 👤 استاد ▫️در روز، حضرت هزاران بار برای ما دعا می‌کنند تا از بلایا محفوظ بمانیم، پس کمترین کاری که می‌تونیم بکنیم، تقدیم کردن صلوات با "وعجل فرجهم" به محضر ایشان است. ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
🗂 فایل زیپ 🎧 ۶۰ عدد موسیقی مهدوی از خواننده‌های مطرح کشور 🗓 مناسب ایام دهه مهدویت و 📥 دانلود مستقیم فایل از سایت 🖇 حجم فایل: MB ۳۷۷ ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
🗂 فایل زیپ 🎹 ۱۲ عدد کلیپ با کیفیت بالا 🗓 مناسب ایام دهه مهدویت و 📥 دانلود مستقیم فایل از سایت 🖇 حجم فایل: ۱۴۴۰ GB ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
اثر محبت امام.mp3
3.65M
🔊 🎵 «اثر محبت و اشتیاق امام» 👤 استاد 🔅 قبل از اینکه فرصت تموم بشه محبت امام، همه وجود آدم رو برمی‌گردونه به سمت خدا... ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
مهدیاران | mahdiaran
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!  2⃣ قسمت دوم 🍰 گیر کرده بودم توی اون خاطرهٔ آخری که انگار مثل تکهٔ آخر کیک،
؟!  3⃣ قسمت سوم 💤 هنوز چشام گرمِ خواب نشده بود که سلام کرد. اونم چه سلامی! گرم و صمیمی. پشت پلک‌های بستم انگار می‌دیدمش، حسش می‌کردم. سلامش، گرمم کرد. سلامش جوری بود که دوست داشتم سکوت کنم و چشامو باز نکنم، دوست داشتم فکر کنه نشنیدم، بازم سلام بده. اونم با تُنِ صدای مردونه و محکم، از جنس اون صداهایی که جون می‌ده واسه دوبلور شدن. آروم چشامو باز کردم. 🧡 روبه‌روم ایستاده بود. با لباس خاکی مخصوص بچه‌های جنگ، با چفیه و یک لبخند خوشگل تو‌‌دل‌برو که به اون صورت مهربون و محاسن خوشگل میومد. نمی‌دونم چرا دست و پامو گم نکردم، چرا هول نشدم. اینجور موقع‌ها، اگه سر و کلهٔ یکی پیدا بشه، معمولاً سریع پا می‌شم و کلی رنگ‌به‌رنگ می‌شم و سریع عذرخواهی می‌کنم و می‌گم: ببخشین تو رو خدا، بی‌ادبیه جلو شما، دراز کشیدم. 🌙 اما این خودیه، ساده و بی‌تکلف، مثل رفقای هیأت که آدم شوخی و جدی‌شون رو هیچ‌وقت نمی‌فهمه، توی روضه داد می‌زنن و بعدش کلی بگو و بخند داریم. آروم سرجام نشستم. با یه لبخند ملایم، سلام دادم. برعکس همیشه که اگه یهویی بلند بشم، سردرد و سرگیجه میاد سراغم، اما الان احساس کِرختی نمی‌کردم. نمی‌دونم چرا نپرسیدم: ببخشید شما؟! اصلاً به ذهنم خطور نکرد این کیه، اینجا توی اتاق خوابم، چیکار می‌کنه، اونم نصف شب! البته نصف‌شبو مطمئن نیستم، چون همه‌جا روشنه، یه نور ملایم و یکدست… 📿 گرم و صمیمی می‌گه: هنوز که خوابی سیّد! نمی‌خوای پاشی؟! پاشو، کلّی کار داریم اخوی! خمیازه ریزی کشیدمو گفتم: کجا به سلامتی؟ مگه قراره جایی بریم؟! دونه‌های تسبیح از لای انگشتاش لیز می‌خورن و نگام رو انگشتر عقیقش می‌مونه که می‌گه: اگه زودتر پاشی، تو راه واست می‌گم… 🗣 ادامه دارد... 📖 @Mahdiaran
🖼 ؛   📌 موسیقی... 🚘 پشت چراغ قرمز ترمز کرد. نوشتهٔ پشت شیشه ماشینش، نظرم را جلب کرد: فدایی امام زمان... اما صدای موسیقی داخل ماشینش، چیز دیگری می‌گفت! ✍️ توقّف عند إشارة الحمراء؛ لفّت نظري جملة مكتوبة على سيّارته: فدائي الإمام الزمان... لكن صوت الأغنية اللى كان يأتي مِن سيارته کان یقول شیئا آخر. 👤 او هم خودش را می‌دانست! أیضا هو کان یعتبر نفسه مِن المنتظرين! ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📝 📌 به‌مناسبت و دهه مهدویت، کامل سخنرانی‌های مهدوی استاد در کانال مهدیاران منتشر می‌شود: 🔸 رجعت 🔸 آینه امام 🔸 یلدای انتظار 🔸 عید بیعت ٩۵ 🔸 عید بیعت ٩۶ 🔸 عید بیعت ٩٧ 🔸 عید بیعت ۹۸ 🔸 عید بیعت ۹۹ 🔸 عید بیعت ۱۴۰۰ 🔸 عید بیعت ۱۴۰۱ 🔸 عید بیعت ۱۴۰۲ 🔸 هویت مهدوی 🔸 غرب و مهدویت 🔸 از انتقام تا قیام 🔸 انقلاب و مهدویت 🔸 آرمان شهر مهدوی 🔸 ابتلائات آخرالزمان 🔸 امام مهدی در قرآن 🔸 مظلومیت امام زمان 🔸 اقتصاد قبل از ظهور 🔸 مهدویت و آخرالزمان 🔸 نشانه‌های آخرالزمان 🔸 تربیت فرزند مهدوی 🔸 ویژگی یاران امام زمان 🔸 شرح زیارت آل یاسین 🔸 جوان انقلابی و ظهور 🔸 تربیت فرزند برای ظهور 🔸 امام زمان بهترین وکیل 🔸 تشکیل حکومت مهدوی 🔸 آسیب شناسی مهدویت 🔸 غروب سرخ، طلوع سبز 🔸 فرق و جریانهای انحرافی 🔸 لبیک یا حسین، لبیک یا مهدی 🔸 اسرار غیبت امام زمان ( ١ ، ٢ ) 🔸 فلسفه غیبت و فواید امام غایب 🔸 امام شناسی از نگاه حضرت زهرا 🔸 محبت امام و نعمت مصیبت ( ١ , ٢ ) 🔸 از عاشورا تا ظهور ( ١ , ٢ , ٣ , ۴ , ۵ ) 🔸 عباس، الگوی منتظران حضرت مهدی 🔸 افق مهدوی در گام دوم انقلاب ( ١ ، ٢ ) 🔸 بایدها و نبایدهای کار در عرصه مهدویت 🔸 شباهت های قیام امام حسین و امام زمان 🔸 مرجعیت سیاسی در تاریخ عصر غیبت ( ١ ، ٢ ) 🔸 نقد فیلم World War Z (جنگ جهانی زامبی‌ها) 📃 فهرست سخنرانی‌های مراسم دعای ندبه ✅ واحد مهدویت مؤسسه مصاف (مهدیاران) @mahdiaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «وحی شیطانی» 👤 استاد 🔸 راهکارهای در امان ماندن از حملات شیاطین در ... 📥 دانلود با کیفیت بالا ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
👤 توییت استاد همراه با استاد شجاعی ✍ ‏یکی از برنامه‌های مجلس پیش‌رو باید توجه به راهبرد مهدویت و تمدن اسلامی در تنقیح قوانین باشد. روح حاکم بر قوانین مجلس و کنشگری نمایندگان می‌بایست متمرکز بر زنجیره تمدن سازی اسلامی باشد. نماینده‌ای که خود را در این پارادایم تعریف نکند نماینده تراز انقلاب اسلامی نیست. #⃣ @mahdiaran
؟!  4⃣ قسمت چهارم ⏰ منتظر جوابم نموند. دستش رو به طرفم دراز کرد و گفت: یه یاعلی بگو پاشو، پاشو سیّد! دستامون به هم گره خورد. خیلی وقت بود کسی دستمو اینجور محکم فشار نداده بود. با تبسم گفتم: یاعلی... همه‌جا روشن بود، یه نور ملایم، مگه من چند ساعته خوابیدم؟ نمی‌دونم چرا نپرسیدم: الان ساعت چنده؟! گفتم: به سلامتی کجا حاجی؟! برگشت نگاهم کرد با همون هیبت، سگرمه‌هاش گره خورد و گفت: دنبال جواب سوالت؟! مگه نمی‌خواستی جواب سوالتو بفهمی؟! 🛵 وقتی گیج می‌زنم و موتورم دیر روشن می‌شه، از خودم بدم میاد. کدوم سوال؟! نپرسیده، ذهنمو می‌خونه و می‌گه: اخوی! داداش! یادت نیست دیشب جلو مسجد گیر دادی به عکس دختر کوچولومو، مدام با رفیقت فلسفه‌بافی می‌کردین و داشتی از طرف من، جواب می‌دادی که چی شد اینا قید زندگی و زن و بچه رو زدن و رفتن؟! تازه یادم افتاد. یکّه خوردم. آب دهنمو قورت دادم و با خودم گفتم: یا خدا... این دیگه کیه؟! من داشتم در مورد فلان شهید... 📸‌ برگشتم طرفش، توی صورتش ریز شدم، به چشاش که گیرایی عجیبی داشت، خیره شدم. یهو بلند زدم زیر خنده و گفتم: وای خدای من... چقدر چهره‌ت آشناس! شما آقا حمید هستین؟ شک ندارم! خیلی شبیه عکستون هستینا! خندید و گفت: من شبیه عکسمم یا عکسم شبیه منه؟! دوتایی خندیدیم. گفتم: آخه آقا حمید، شما کجا، اینجا کجا؟! شنیدم توی عملیات کربلای ۵ شهید شدین… 🤝 دستمو فشار داد و گفت: مومن! درست شنیدی! اما اینم شنیدی شهدا زنده‌ن! اومدیم یه چرخی توی شهرتون بزنیم تا هم جواب سوالتو بدم و هم بدونی خودت و رفقات، کجای قصه هستین… 🗣 ادامه دارد... 📖 @Mahdiaran