eitaa logo
مهدیاران | mahdiaran
33.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3هزار ویدیو
692 فایل
واحد مهدویت موسسه مصاف (مهدیاران) بزرگترین کانال تخصصی مهدویت کشور باتولید بیش از ۶۰۰۰ محتوای مهدوی 📱آدرس مهدیاران در دیگر پیام‌رسان‌ها↶ zil.ink/mahdiaran 👤ادمین↶ @Addmin_Mahdiaran 💳 شماره کارت جهت کمک به امورات مهدوی↶ 5041721112169249 ✅ کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 کوتاهی کردم... 📜 تمام وصیّتش همین چند خط بود: می‌شد برگردونمش یا حداقل ببینمش، اما کوتاهی کردم. این تنها بدهی سنگینم به هستی‌ست که پرداخت نشد. 🤲 از طرف من تا می‌تونید برای برگشتش، دعا، تلاش و هزینه کنید.‌ اگر با ظهورش برنگشتم، سلام من رو بهش برسونید و بگید تا ابد شرمنده‌ام. ▪️ امضاء: یک مدعی انتظار 📖 ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 عید بی تو... 🔸 داشتم برای رفتن به مسجد و نماز عید آماده می‌شدم. به همسرم گفتم: یه رمضان دیگه هم بدون آقا عید شد و ما هیچ‌کاری برای ظهور نکردیم. همسرم لبخند زد و گفت: هنوز دیر نشده. خدا رو چه دیدی! شاید خدا عیدی‌مون رو ظهور آقا قرار بده، البته اگه حرف دل همه‌مون ظهور باشه. 📖 ؛ ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 هوای بهشت... 🌎 از دنیا خسته شده بود. هوای بهشت در سر داشت. مدام از دنیای بعد از ظهور می‌گفت... 📖 ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 کوفی‌مسلک... 🎤 مداح، روضهٔ حضرت مسلم می‌خواند. روضه که به تنهاییِ مسلم رسید، گریه امانش را برید و مردم بی‌وفای کوفه را لعنت کرد. مجلس که تمام شد، دوستانش برای ثبت نام و رفتن به جبهه، به پایگاه بسیج رفتند، اما او بهانه آورد و به خانه رفت... کوفیان را لعنت می‌کرد، اما خودش کوفی‌مسلک بود! 📖 ؛ ویژه ورود حضرت مسلم به کوفه ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 لبخند رضایت... 🔸 دست‌های پینه‌بسته‌ و عرق روی پیشانی، خبر از سختی کارش می‌داد. آفتاب هم پوست صورتش را سوزانده بود. اما از خیلی‌ها مقاوم‌‌تر بود. این‌همه کوشش از او کوهی ساخته بود. مقاوم بود در برابر تندباد مشکلات… 🔹 شاید هم راز این همه ایستادگی در این بود که این گونه فکر می‌کرد: آیا تلاش من، لبخند رضایت بر لبان امامم می‌نشاند؟ 📖 ؛ ویژه روز جهانی کار و کارگر ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 هیچ چیز عجیب نیست... - تو فکری؟ + به «شیخ صدوق» فکر می‌کردم. آخه چطور می‌شه، کسی توی ۷۵ سال عمر، حدود ۳۰۰ اثر علمی نوشته باشه؟! - در مورد کسی که با دعای امام زمان به دنیا اومده، هیچ چیز عجیب نیست. سربازی امام زمان، به عمر آدم برکت می‌ده. 📖 ؛ ویژه روز بزرگداشت شیخ صدوق ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 سلام یوسف... ▪️ گفت: چشمانت بی‌سو شده، در دلم گفتم: چشمانی که جمال بی‌مثال او را نمی‌بیند همان به که بی‌سو باشد، گفت: دیر آمدی، تازه فهمیدی که باید می‌آمدی، در دلم گفتم: آری دیر آمدم اما نه برای چشمانم، دیر فهمیده‌ام که دنیا بی او ارزش دیدن ندارد، دیر فهمیده‌ام که باید می‌آمدم به سوی تو... ▫️ سلام یوسف، به چشمانم آموخته بودم که جز تو را نبینند، سال‌هاست که در جست وجوی توام آنقدر دیر آمدی که دیگر دنیا را نمی‌خواهم ببینم گویا چشمانم دیگر بی‌تو دنیا را نمی‌خواهند، تمام وقت به تو می‌اندیشیدم وقتی که فهمیدم چشمانم بی‌سو شده‌اند هنوز یعقوب نشده‌اند برای تو، هنوز در فراقت خون گریه نمی‌کنند کاش پرده از چشمانم می‌گشودی و بینایم می‌کردی، کاش پیراهنت را به دستان نسیم می‌سپردی تا که از عطر تو وجودم جان می‌گرفت 🔅 یوسف تا نیایی گره این زندگی وا نمی‌شود دیگر بدون تو بودن ممکن نیست این را حتی هوای شهر هم میداند، بازگرد یوسف... 📖 ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 پرونده اعمال... 🔸 بعد از بررسی پرونده اعمالش، به ادعای انتظار خودش خندید. آن‌روز هم، غرق در روزمرگی‌ها و بدون یاد امام گذشته بود. 📖 ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 هنوز نرفتی؟ ▫️ گفتم: چند سالی می‌شه منتظرم بیاد ببینمش! با تعجب پرسید: مگه تو هنوز نرفتی به دیدنش؟! 📖 ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 سبک زندگی‌... 🔸 از خودش راضی نبود. لبانی که هر صبح دعای عهد می‌خواندند، حالا میزبان سیگار و حرف لغو بودند. ریه‌‌اش از دود سیاه بود و قلبش از بدقولی‌ و عهد‌شکنی‌ها، تیره… خودش می‌دانست سبک زندگی‌اش منتظرانه نیست. 📝 ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 لبخند رضایت... ▫️ وقتی دیدمش لبخند می‌زد. نامش را پرسیدم، گفتند مسلم است سفیر حسین، لبخند می‌زد. وقتی انبوه نامه‌ها را دید که امام زمانش را به یاری فرامی‌خواند، لبخند می‌زد. صبح وقتی مسجد دورش شلوغ شد، لبخند می‌زد. شب وقتی توی مسجد تنها شد لبخند زد. وقتی توی کوچه تنهایش گذاشتند لبخند زد. بالای عمارت کوفه، با دستان بسته، لبخند زد. حتی وقتی پیکرش، زمین افتاد، باز هم لبخند می‌زد. ▪️سالروز شهادت جناب مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین علیه السلام تسلیت باد. 📖 ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 اعلام وفاداری... 🔸 خیابان‌ها، چراغانی و با ریسه‌های رنگی، تزیین شده بود. نوجوان‌ها هم با شربت و شیرینی از عابرین پذیرایی‌ می‌کردند. آتش‌بازیِ میدان اصلی، آسمان شب را مانند روز روشن می‌کرد و شور و هیجان جشن را دو‌چندان کرده بود. در تمام عمرم، مراسمی به این با‌صفایی ندیده بودم. مردم شهر با خوشحالی، در سالروز واقعهٔ مهم و بزرگی که هزاران سال قبل رخ داده بود، برای اعلام وفاداری خود، به یکدیگر هدیه می‌دادند و شادباش می‌گفتند تا خود را معرفی کنند... 🔹 توی فرودگاه، منتظر اعلام پرواز فرانسه یعنی وطنم بودم و خاطرات خوش اولین سفرم به ایران را مرور می‌کردم. با خودم فکر کردم: مهمان‌نوازی، مهربانی و چهره‌های شادی که با دوربین عکاسی ثبت کردم، کوچک‌ترین یادگاری‌ من از این سفر به یادماندنی‌ است. 🔸 من در ایران، گم‌شدهٔ قدیمی‌ام را پیدا کردم. در سفر کاری کوتاهم در ایران زندگی کردم و فهمیدم چیزی که تمام عمر در جست‌و‌جوی آن بودم، مدرک تحصیلی، خانهٔ زیبا، شغل خوب و درآمد بالا، ماشین شیک و همسر و حتی فرزند نبود. زیرا با وجود همهٔ این‌ها، باز هم آرامشی عمیق و پایدار نداشتم. 🔹 سفر کاری‌ اخیرم که با جشن عید غدیر شیعیان مصادف شده بود، پُر‌دستاوردترین سفر زندگی‌ام بود. من در این سفر، چهرهٔ زیبا و دوست‌داشتنی شیعیان و منجی آنان را دیدم. چهره‌ای که هالیوود، آن را برای من وارونه جلوه داده بود. من مهربانی منجی را در چهره‌های آرام و امیدوار منتظرانش دیدم. 📝 ؛ ویژه ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 میراث گوهرشاد 🔸 چشمان دختر کوچکم از شوق برق می‌زد. برای اولین بار به زیارت امام رضا آمده بود. در صحن مسجد گوهرشاد، پرچم‌های مشکی دیده می‌شد. پارچه‌نوشته‌ای توجهم را جلب کرد. روی آن نوشته شده بود: «یاد شهدای گرانقدر قیام مسجد گوهرشاد گرامی باد». حس غریبی به سراغم آمد. درست ۸۸ سال پیش و درست در همین‌جا، هزاران نفر از زائران امام رضا در راه دفاع از حجاب و آرمان مقدس انبیاء یعنی زمینه‌سازی ظهور منجی به شهادت رسیدند. 🔹 با خودم فکر کردم، آیا من هم از آرمان‌های امام زمانم دفاع می‌کنم؟ چشمم به دخترم افتاد و دلم کمی آرام شد. دختر کوچکم، چادر گلدارش را با عشق در آغوش کشیده بود و غرق تماشای گنبد طلایی امام رضا بود. 📖 ؛ به مناسبت سالروز حمله به مسجد گوهرشاد و کشتار مردم توسط رضاخان ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 تکه‌سنگ... 🔸 در پیاده‌رو قدم می‌زد. فکرش مشغول بود. درآمدش زیاد نبود و همین ناراحتش می‌کرد؛ نه به خاطر خودش، بیشتر به این خاطر که نمی‌توانست آنطور که دوست دارد به خیریه‌ای که مزین به نام صاحب‌الزمان بود، کمک کند. 🔹 پایش به تکه‌سنگی بزرگ خورد. سنگ را برداشت و در باغچهٔ کنار پیاده‌رو گذاشت. نفسی عمیق کشید و با آرامش به راهش ادامه داد. انگار تکه‌سنگ یک نشانه بود. نشانه‌ای تا او بفهد، کمک به امام زمان به همین سادگی است. به سادگی برداشتن یک سنگ از جلوی پای دیگران. 📝 ✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 منتظر جامانده... 🔸 یک سال چشم‌انتظار راهپیمایی اربعین بودم. روز و شبم رو با رویای مشایه می‌گذروندم و برنامه‌ریزی همه چیز رو کرده بودم. تا اینکه خبر تصادف پدر رسید و چاره‌ای جز پرستاری از او نبود... 🔹 انگار امسال هم قسمت ما صبر بر تقدیر بود. اما وقتی همکارم پیام پویش نذر ظهور رو برام فرستاد، با خودم فکر کردم ما جامونده‌ها هم می‌تونیم برای اربعین امام حسین قدمی برداریم. 🔸 پس تصمیم گرفتم از این پویش حمایت کنم و بقیه رو هم به این پویش دعوت کنم. و امسال رو این‌جوری همسفر زائرهای کربلا باشم... 📖 ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 به دنبال مادر... 🎤 نشسته بودم میون روضه و خداخدا می‌کردم‌ کاش مداح برگرده بگه آی جماعت، دروغ خوندم. از نشستن یک دست کوچیک رو شونم، به خودم اومدم. برگشتم نگاهش که کردم، دنیا رو سرم خراب شد. دخترک، میون خانم‌های گریه‌کن، گِرِه روسریش رو محکم گرفته بود تا کمتر موهای طلاییش به چشم بیاد! به بالای مجلس نگاه می‌کرد. تابش چراغ سبزی که مجلس رو روشن نگه‌ داشته بود، خیلی به چهرهٔ ظریف و معصومانه‌اش میومد. ▪️ چشماش از ابرهای بهاری هم بارونی‌تر بود. سعی می‌کرد مانع بارش اشک‌هاش بشه تا بتونه جمعیت رو واضح ببینه. بغضم ترکیده بود؛ همیشه از تصور روضه‌ها فراری بودم. با تمام توان، صدام رو جمع کردم و گفتم: «چی‌ شده قربونت بشم؟» ایستاده بود ولی من هنوز هم باید سرم رو خم می‌کردم تا صداش رو بشنوم. با لکنت می‌گفت: «ما...ما...نَ...مم...» گفت و رفت تا باز دنبال مادرش بگرده. ▫️ دستش رو از روی شونم برداشته بود ولی انگار وزنه‌ای از غم، روی قلبم جا گذاشته بود. تازه کمی درک کردم شنیدن کِی بوَد مانند دیدن! یا بقیة‌الله... 📖 ؛ به مناسبت شهادت سلام‌الله‌علیها ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 ویزیت رایگان... 👨‍⚕ سه‌شنبه‌ها مطبش جای سوزن‌انداختن نیست. از دور و نزدیک میان پیشش و بیشترشون هم دست پر برمی‌گردن. می‌گن دستش شفاست... خودش اما می‌گه، همش لطف خداست و نظر آقا. ☀️ یه تابلوی کوچک سال‌هاست که روی دیوار مطبه که روش نوشته: «سه‌شنبه‌ها به عشق صاحب‌الزمان، ویزیت رایگان است.» 📖 ؛ ویژه روز پزشک ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 صدق نیت... 📺 خواهرم روبه‌روی تلویزیون نشسته بود و تصاویر زندهٔ مسیر پیاده‌روی اربعین رو تماشا می‌کرد. اشک می‌ریخت و زیر لب می‌گفت‌: «لعنت به این کرونا که ما رو از زیارت محروم کرد.» گفتم: «از حرم دوریم اما محروم نیستیم.» با تعجب نگاهم کرد. گفتم: «خدا به دل آدما نگاه می‌کنه. اگه دلت اونجاست و اگه امکانش رو داشتی، حتماً می‌رفتی. شک نکن که اسمت جزء زوّار اربعین نوشته شده.» بعد با لبخندی شیطنت‌آمیز حرفم رو ادامه دادم: «ولی اگه از صدق نیت خودت مطمئن نیستی، به امام زمان التماس دعا بگو. آقا روی کسی رو زمین نمیندازه.» اشک چشماش رو پاک کرد و گفت: «خدایا، فرج آقامون رو برسون.» 🚩 شما هم اگه به هر دلیلی امکان شرکت در پیاده‌روی امسال رو ندارید، نذارید شیطون زیر گوشتون آیهٔ یأس بخونه که لایق نبودی و الآن محرومی. به قول شاعر، بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی. به خصوص برای شیعیان امام زمان که قطعاً شامل دعای حضرت هستند. 📖 ۱ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 ناامیدی... 👓 تو تعریفش از دنیا، یک‌ نقطهٔ سفید وجود نداشت! بعد‌از اینکه دستمال عینکم رو بهش هدیه دادم، گفتم: ناامیدی مال اونیه که امام زمانش رو نمی‌شناسه... 📖 ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
🦯 چشمِ دل... 🟡 سلام حضرت پدر! امروز که با دوستم به مسجد جمکران آمدیم، تو را دیدم و می‌دانم تنها کسی هستی که حرفم را باور می‌کنی. 🟡 خیلی از آدم‌ها فکر می‌کنند چون نمی‌توانم آن‌ها را ببینم، پس دیدن تو هم محال است! اما نمی‌دانند تماشای تو، چشمِ دل می‌خواهد نه چشمِ سر... 📖 ؛ به مناسبت روزدجهانی نابینایان ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 به سیاست کار نداشته باش... - پدر! مگه مردم در غدیر با علی بن ابی طالب بیعت نکرده بودند؟ + بله، درسته. - پس چرا عهد شکستند و با دختر پیامبر که از حقّ ولیّ خدا دم می‌زد، اینطور رفتار کردن؟ + پسرهٔ نفهم! مگه مسجد جای این حرفاست؟ تو نمازت رو بخون، لازم نیست به سیاست کار داشته باشی! 📖 ۱ ؛ ویژه ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 طعنه شنیدن... 💻 معلم بود. با وجود داشتن سه تا بچه قد و نیم قد و کلی مشغله‌، هر روز اخبار فضای مجازی رو رصد و در صفحات شخصی‌اش وقایع روز رو تحلیل می‌کرد و به شبهات پاسخ می‌داد. ✍️ همیشه به شاگردانش می‌گفت: دو تا پست تو فضای مجازی گذاشتن و طعنه شنیدن که چیزی نیست، حضرت زهرا در راه دفاع از امام زمانشون، فرزند و جانشون رو تقدیم کردند. بچه‌ها از مادر الگو بگیرید؛ مبادا برای امامتون کم بذارید... 📖 ۲ ؛ ویژه ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 بانوی قهرمان... 🥀 مزد رسالت پدرش را زودتر از آنچه فکر می‌کرد، با سیلی دریافت کرد. هیچ‌چیز مانع دفاع بانوی قهرمان ما از امام زمانش نمی‌شد. 📖 ۳ ؛ ویژه ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 شکستن عهد و پیمان... 🔥 نمی‌گویم به عهدشان وفا نکردند. می‌گویم: عهد و بیعتی که بسته بودند را سوزاندند... همان لحظه‌ای که درِ خانهٔ امام زمانشان را به آتش کشیدند. ❓ امروز اما چگونه پیمان می‌شکنیم؟ تا کجا بر سر قول و قرارمان با مولا هستیم؟ 📖 ۳ ؛ ویژه ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
📌 دعا... 🤲 در بستر بیماری و با بازوی شکسته هم دست از دعا برای همسایگان برنمی‌داشت. هنوز به عاقبت بخیر شدن مردم این شهر با حمایت از امام زمانشان امید داشت. 📖 ۵ ؛ ویژه ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran