📌 دردانهٔ کربلا...
▪️ فراق پدر و دردِ اسارت، آرامش را از رقیه کوچک ربوده بود.
سهسالهٔ حسین که میوه دل زهرا بود و نور چشم پدر، حالا چگونه میتوانست این مصیبتها را طاقت بیاورد؟
▫️ آه ای دخترک شیرینزبانِ حسین!
نگاه کن!
اینجا هم دخترکانی بیپناه از ظلم یزیدیان زمان به خود میلرزند…
کودکان بیپناه غزه را میگویم…
دخترانی که داغ پدر و مادر دیدهاند و حالا هیچکسی جز خدا ندارند.
ای دردانهٔ کربلا! با همان زبان شیرینت، نجاتشان را از خدا بخواه…
ببین که چطور از چشمان مهدی به خاطر این همه ناجوانمردی، خون میبارد.
برای ما و فرج مولایمان دعا کن...
تا زودتر بیاید و تمام شود این همه رنج و عذاب…
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ #حضرت_رقیه
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 مثل حُر...
🤍 میدانم پاککردنِ منِ روسیاه از گناه، برای شما کاری ندارد، آقاجان!
درست مثل جدّتان حسین که وقتی گنهکاری را که ادب پیشه کرده بود، خرید و آزادش کرد.
کاش من هم مثل حُر، سرباز خوبی برای شما باشم...
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ 🏴 ویژه چهارم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 سپر بلای امام...
🤍 عشق به امام زمان کوچک و بزرگ نمیشناسد.
از پیرمردی چون حبیب تا طفلی شیرخوار، همه مدافع امام خویشند و جانفدای ولایت.
این بار نوبت شیربچۀ حسن مجتبیست.
عمو که تنها ماند و بیدفاع شد، عبداللهابنحسن، غربت حسین را تاب نیاورد و خود را سپر بلای امامش کرد.
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه پنجم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 جوانمردی...
☀️ مقابل چشم مردان جنگی و پیرمردانی که مقابل امام ایستاده بودند، از جان امامش دفاع کرد.
عبداللهبنالحسن نشان داد که جوانمردی و مردانگی به سن و سال نیست.
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه پنجم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 بغضهای درگلوماندهٔ...
🥀 قاسم، عطر حسن دارد؛ عطر یاس سوخته...
قاسم نه فقط امانت حسن، که خود حسن در کنار حسین بود.
امتداد کوچهٔ بنیهاشم، در امتداد چشمان قاسم پیدا بود.
قاسم، فورانِ بغضهای درگلوماندهٔ حسن بود و داغدار پهلوی شکستهٔ زهرا…
داغی که هنوز زنده است…
زخمی که فقط با ظهور مهدی التیام خواهد یافت...
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه ششم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 پیکر خونین...
🥀 قاسم به میدان رفت و در دفاع از امام، مردانه جنگید.
وقتی با پیکر خونین و پر از جراحت بر زمین افتاد، امام به سرعت خود را به او رساند.
قاسم در چشمان امام نگاه کرد، اما رمقی نداشت و نتوانست به امام بگوید: عسل که هیچ، همه شیرینیهای دنیا در برابر شیرینی مرگ در راه امام زمان، بیطعم و مزه است.
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه ششم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 فصل هفتم از کتاب عاشورا...
🚩 تویی که خودت را منتظر مینامی، فصل هفتم از کتاب عاشورا را خواندهای؟
آنجا که تشنهترین شیرخوارهٔ دنیا، وقتی صدای «هل من ناصر ینصرنی» امامزمانش را شنید، با آن حنجرهٔ لطیف و قامت کوچک ششماههاش به مصاف دشمن آمد…
و آنقدر در این نبرد نابرابر، عاشقانه جنگید که خدا او را خرید...
او با تمام خردسالیاش، ندای امامش را بیپاسخ نگذاشت…
تو چگونه به امامزمانت لبیک میگویی؟
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه هفتم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 اینبار نوبت علی اکبر است...
🚩 عاشورا معرکه عشق است و سربلندی…
هرکه بیتابتر است، زودتر خودش را سپر بلای امام خویش میکند.
🗡 اینبار نوبت علی اکبر است تا دل به دریای عشق بزند، شبیهترین مردم به رسول خدا، اسوهٔ اخلاق و جوانمردی و در شجاعت، زبانزد عام و خاص، حالا در برابر چشمان پدر به میدان میرود و تا جان در بدن دارد از ولیّ خدا دفاع میکند…
📜 و تا صبح ظهور، هربار که زیارت عاشورا میخوانیم، در کنار نام حسین، به او هم سلام میکنیم...
«السلام علی الحسین و علی علیّ ابن الحسین... »
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه هشتم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 ساقی تشنگان مرام و معرفت…
▪️ چشم میگردانم…
گوش تیز میکنم…
مجلسی، روضهای، مدحی...
هرجا که نامی از ابوالفضل باشد، خودم را میرسانم.
▫️ سالهاست در جستوجوی رد و نشانی از مولایم، کوچهبهکوچه، روضههای عباس را پیدا میکنم و ساعتی مینشینم، دستبهدامان قمر بنیهاشم میشوم تا شاید عطر وجود صاحب الزمان را لحظهای حس کنم…
مطمئنم که میآید. خودش قول داده است که میآید. آخر مولایم، عمویش عباس را خیلی دوست دارد.
▪️ من هم میخواهم همچون ابوالفضل، دار و ندارم را به پای حسین خویش بریزم و کاشفالکربش باشم.
این را از عباس ابن علی خواستهام و میدانم دریغ نمیکند…
که او باب الحوائج است و ساقی تشنگان مرام و معرفت…
▫️ سلام بر عبد صالح خدا
و سلام بر حسین زمان، مهدی
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه نهم #محرم
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 جنگ نابرابر...
⚔ پناه بر خدا از این جنگ نابرابر. یک سوار و این همه لشکر؟
دنیاپرستانِ طمّاعی که هریک به وعدهای روبهروی امامِ خویش ایستادهاند.
یکی دلش به مُلک ری خوش است و دیگری به سکهای طلا... هرچه هست چشم و گوششان را بسته تا حق را نبینند و صدایش را نشنوند و ناجوانمردانه به روی ولی خدا تیغ بکشند
آری...
☀️ به همین سادگی میشود امام زمان را تنها گذاشت و جهنمی شد. تا چشمت را روی دنیا نبندی، هل من ناصرش را نمیشنوی.
و یک روز به خودت میآیی و میبینی در سپاه دشمنی و مقابلش ایستادهای.
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه روز #عاشورا
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 غمی که تا انتهای تاریخ...
💔 تمام شد.
خورشید عاشورا هم غروب کرد.
حالا دیگر نه حسینی هست و نه عباس و اکبر و قاسم...
و غمی که تا انتهای تاریخ باقی خواهد ماند تا درسی باشد برای ما…
مایی که در عزای حسین، زانوی غم بغل میگیریم، اما حسین زمان خویش را فراموش میکنیم و یادمان میرود که «کل یوم عاشورا»…
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه #شام_غریبان
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 بار امانت...
🚩 تمام مصیبتهای کربلا را به چشم دیدی و با هرکدام، یکبار شهید شدی...
درد اسارت اما از همه سختتر بود و دردناکتر…
الشام، الشام، الشام،
امان از شام!
چقدر سخت بود اسارت زینب، گریههای بیامان کودکان، غل و زنجیر...
🏴 حسین رفت و بار امانت بر دوش شما ماند…
رسالتی که باید نسل به نسل به فرزندان رسول خدا واگذار شود تا به دست آخرینشان برسد، تا بیاید و آبی باشد بر داغ دل شما و خاندانتان، تا بیاید و انتقام آن خونهای بهناحقریخته را بگیرد…
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه شهادت #امام_سجاد علیهالسلام
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran