یه کسی مهمانی داشت؛
یک غلامی هم داشت!
غلام بلاخره تو مهمونی کمک میکرد
اینم جلوی مهمان هی شرمنده میشد
میگفت بابا بهت گفتم؛
این ظرف رو اینجوری بیار
بابا این آش رو نریز
درست سفره بنداز!
بعدشم هی گله میکرد
یک غلام بیخودی هست این
کار نمیکنه و...
پیش این میهمان
خودش هم خسته شده بود از این غلام
همینجوری که داشتن غذا رو میخوردن
این غلام حالا سفره رو چیده بود و رفته بود
با همه خرابکاری ها و غر هایی که این زده بود
یک دفعه ای سر و صدا از تو کوچه اومد
این صاحب غلام بلند شد رفت
این صاحب غلام بلند شد رفت
یه مدتی هم طول کشید برگشت
میهمان گفت چی شد؟!
چی بود؟!
گفت هیچی داشتن غلام
منو تو کوچه میزدن❤️🩹
میهمان برمیگرده میگه؛
خب تو تا الان داشتی بد و
بیراهش رو میگفتی
چه جوری رفتی انقدر
دفاع کردی ازش؟
صاحب غلام برگشت گفت که؛
خب آخه این کسی رو جز من نداره
من ازش دفاع نکنم
آخه این بیچاره کی رو داره
که به دادش برسه؟
میبینید چقدر قشنگ ترسیم شد
در این داستان که؛
الهي و ربّي مَن لي غَيرُک :)💔
خدایا اره یه جاهایی خیلی خطا کردیم
خدایا اره یه جاهایی خیلی عصبانیت کردیم..
یه جاهایی فراموشت کردیم
خدا من میدونم...
تعارف که نداریم باهم..
در حقت خیلی بد کردم...
اون چیزی که میخواستی نشدم..
هر روز گناه..
بزار برات اینجوری بگم!
احساس میکنم تو یه باتلاقم..
تمام تن و بدنم داره میره پایین..
نفسمم که دیگه نمیاد
یه دستی اون بالا فقط مونده.. :)❤️🩹
این دستِ تمام زور و قدرت منه..
که خالصانه دارم داد میزنم زور میزنم
که باباااااا
یکی بیاد منو نجاتم بده
من از دست رفتم..
خدا اره من از دست رفتم
اما دورت بگردم
تو که به خوب و بد ما نگاه نمیکنی..
تو که نمیگی این خب چندتا گناه داره؟!
فرشته ها بندازینش بیرون
خدایا تو خدایی و من بنده..
قبول دارم که در حقت بدی کردم..
ولی تو این دنیا من کسی رو جز تو ندارم 💔
یه چیزی بگم خدا تمامش کنم
میخوام اینجوری بگم
اینجوری دلمون به بودنت خوشه
شاید قدرت اینو نداشته باشیم جوابش رو بدیم
ولی یه چیزی بهش میگیم
اره..
برو ماهم خدایی داریم..
خدایا من دوباره اومدم دست رفاقت بدم
خدایا من این بار رفاقتم رو با تو گره کور میزنم