با سلام صلوات وای خدای من داره عشق میکنه
داره کم کم نزدیک میشه
سفر دومش یا سفر اول گفت میخوام مسلمون بشم
یه دفعه دیدیم چهرش تغییر کرد!!
گفتیم چی شد؟!
به شدت این پسر وابسته به مادر بود
گفتیم خدایا آخه الان؟؟؟؟
خو بیا الان میگه این چه دینیه
این چه زیارتیه
مادرمُ از دست دادم مسلمون شدم
این بود مزد مسلمون شدنم؟!
گفتن یه سکوتی مرگباری مارو گرفت
که چی میگه میخواد بگه؟
گفت یکی تو خودش بود برا مادرش غصه خورد
بعد یه دفعه ای برگشت گفت؛