خب تو که میری دیگه...
میگه بلند شدم اومدم زندگیمُ شروع کردم
شروع کردم به زندگی کردن
کسی منو اذیت میکرد دیگه عصبانی نمیشدم
گفت حالا ما که رفتنی هستیم خب حالا ولش کن🙂
آخی عروسیشونه خوش باشند ان شالله :)
مثل پیرمرد پیرزن ها دعا میکردم براشون
حسادت نمیکردم
گفت حالا ما که چیزی نمیخوایم
اینا هستن بزار جمع کنند برا خودشون
میگفت کار خیری انجام میدادم
دنبال نامم نبودم
میگفت من نیستم که بعدش بخواد نامم باشه که
گفت نه مزاحمت نمیشم
گفتم حالا بیماریت چیه ؟
گفت من اصلا بیماری ندارم