•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
لوکیشن روح و جسم باهم فرق دارن
جسمم اینجاست ولی ؛
روحم چند ساعت تو حرم امام رضا صحن گوهرشاد روبروی گنبد نشسته و زانوهاشو جمع کرده و تکیه داده به دیوار.
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
چند ساعت توی شلمچه پرسه میزنه و روایت ها رو گوش میکنه و گریه میکنه.
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
چند ساعت میره طلائیه و بین سهراهیِ شهادت گم میشه و بعد از چند روز خودشو بین خاک هایِ گرمش پیدا میکنه🥺
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
بعد هم فرار میکنه کربلا❤️🩹؛
آخرش به خودش میادُ میبینه...
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
_
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
برایِ من که هوایی مشهدت شده ام !
صفایِ هیچ کجا ، با حرم برابر نیست♥️
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۳۰ 🎬 همانند شبهای قبل با تکرار دیدن صحنه ی سرب
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۳۱ 🎬
کارمن تمام شده بود که لیلا امدوگفت:ام عمر میگه بیا,نهاررااماده کن....
میدانستم که درخانه ی اینها نهار معمولا یک نمونه غذاست اما امروز نمیدانم ازبخت بد ما یا واقعا وضعشان خوب شده بود که ام عمر روبه لیلا سفازش چندین غذا را داد وخودش رفت کنار شوهرخبیثش وبچه هایی که اززمانی امدیم چشممان به چشمشان نیافتاده بوداما صدایشان رامیشنیدیم,فقط یک بار بکیر را دیدم که زیرچشمی مرا میپایید .
بساط نهار برپاشد ,چون ما کنیز زرخریدشان بودیم,ابوعمرامر کرد که به زیرزمین برویم ,ام عمر انگار بعداز ان کتک مفصلی که به من زده بود ,عقده از دست دادن پسرش التیام یافته بود وبه من هیچ نمیگفت وحتی نگاهی هم نمیانداخت ,انگار که سالهاست با من قهر بود.
شکرخدا اینجوری برای من هم بهتر بود.وقتی میخواستیم برویم پایین,از انهمه غذای رنگ ووارنگی که اماده کرده بودیم,
ابو عمر دوتکه نان خشک مثل کسی که جلوی سگش میاندازد جلویمان انداخت وگفت:بردارید ,این نهارامروزتان,اما اگر کنیزان حرف گوش کن ومودبی بودید جیره ی روزانه تان را چرب تر وبیشتر میکنم😈
خیلی پست بود ومیخواست بااین کارش مارا حقیر وحقیرت کند...میدانستم نقشه ی شومی درسرش است که میخواهد انقدربر ماسخت بگیرد تا ما ذله شویم تاوقتی خواسته اش رامطرح کرد دست رد به سینه اش نزنیم.
بدون توجه به تکه نان از کنارش گذشتم ولیلا هم همین کار راکرد.
ناگهان با صدای فریاد خشمگین ابوعمر خشکمان زد:عفریته های پدر....س...گ ...
به من کم محلی میکنید؟حرف مرا زمین میزنید؟
به سمت من ولیلا یورش برد وناگهان...
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۳۲ 🎬
ناگهان باران مشت ولگد بود که برسرورویمان میامد وازاین بدتر اینکه سه دختر ابوعمر وبکیر هم امدند ببینند چه شده وشاهد حرکات وحشیانه ی پدرشان بودند.
بدترین صحنه ی حقارتم همین بود,منی که روزگاری با این دختران دوست وهم بازی بودیم وهمیشه درهمه چیز براین دختران برتری داشتیم ,حالا دراین وضعیت...😭
ابوعمر با دیدن فرزندانش که شاهد ماجرا بودند,انگار نیرویی مضاعف گرفته بود ومیخواست به انها ثابت کند که مرد است ومردانگی اش رابا ظلم بر دودختر ضعیف وبی پناه به رخ فرزندانش میکشید.
او مارا مجبور کرد که چهاردست وپا شویم وبا دهان لقمه نان را از زمین برداریم..
واقعا چاره ای دیگر نداشتیم ...
با چشمی گریان وبدنی کوفته ودهانی پراز خون وارد زیر زمین شدیم....چهارچشمی لیلا رامیپاییدم که سراغ روبنده اش نرود ,شک نداشتم که دیگر طاقتش طاق شده بود وحق هم داشت,اخر ما ظرفیت اینهمه سختی وخواری وحقارت را نداشتیم.
روبنده اش را که صبح ابوعمر دراورده بود وگوشه ای انداخته بود پیدا کرد...حرکاتش ارام بود ,من هم نگاه میکردم که چه میکند,دیگر توان حرف زدن ونصیحت کردن رانداشتم,بی رمق روی حصیر افتادم.
لیلا هم لنگ لنگان امد وکنارم نشست وگفت:شاهدی که خیلی تحمل کردم ,اما دیگر از حد به درشده,مرا ببخش که تنهایت میگذارم. ...
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
17.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز امام رضا علیهالسلام
یا امام رضا دلم یه دنیا تنگ شده برات
کاشکی دعوتم میکردی دوباره پایین پا
قربون کبوترای حرمت امام رضا
قربون این همه لطف و کرمت امام رضا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
◖💛🕊◗
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود .
از آستان رضا لحظهای نشد مأیوس .!
‹ 💛⇢ #السݪامعلیڪیاعلۍابنموسۍالرضا ›
‹ 🕊⇢ #چہارشنبههایامامرضایۍ ›
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
روز محشر هرکسی دنبال یاری میدود؛
یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است ..! 💚
#امامرضایدلم
◖♥🕊◗
اگردلتانگرفت،یادعاشوراکنیدمطمئنباشیدغمشما ازغمخانمحضرتزینب(س)بیشترنیست..
‹ ♥⇢ #شهیدانه ›
‹ 🕊⇢ #شهیدمحمدرضادهقان ›
دستگیری «عباس ایروانی» رئیس گروه قطعهسازی عظام و مجرم اقتصادی توسط وزارت اطلاعات
🔹 «عباس ایروانی» رئیس گروه قطعه سازی خودرو «عظام» و مجرم اقتصادی توسط وزارت اطلاعات دستگیر و تحویل مراجع قضایی شد.
🔹اخبار موثق حاکی است این مجرم اقتصادی که علیرغم صدور حکم نهایی دادگاه و ابلاغ آن به وی، نسبت به حکم تمکین نکرده و مخفی شده بود، محل اختفای وی توسط وزارت اطلاعات شناسایی و پس از دستگیری به مرجع قضایی تحویل داده شد.
🔹عباس ایروانی می بایست خود را در بهمن ماه گذشته به مرجع قضایی معرفی می نمود که با سرپیچی از معرفی خود و پنهان شدن، قصد داشت با تهدید مسئولین، مانع از اجرایی شدن حکم زندان خود شود.
•مَــہدےفــٰاطِـمـہ•
•آنچِھگُذَشتـ|♥️
•شَبِتونشُـهَدایـے|🌿
•عِشقِتونزَهࢪایـے|🕊️
•نَفَسِتونحِیدَࢪۍ|🤍
•اِلتمـٰاسدُعـٰا|🌒
•یـٰاعلـے|✨🍁
◖🥹🫶◗
زِهَمهدَستکِشیدَم ڪِهتُباشیهَمہاَم
باتُبودَنزِهَمِهدَستڪِشیدَندارَد :))
‹ 🫶⇢ #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله ›
‹ ✨⇢ #اربابمـحسینجانـ ›