🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امروز مهمان شهدای والامقام هستیم .
۱- شهید علیرضا فروزش مسئول واحد تعاون
شهادت: ۲ اسفند ماه ۱۳۶۴
۲- شهید مدافع حرم احمد اسماعیلی
شهادت: ۲ اسفند ماه ۱۳۹۴
روزمان را با یاد ونام شهدا آغازمی کنیم،به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
(صلی الله علیه وآله وسلم )
🌸 الَّلهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همسر شهید احمد اسماعیلی
۲ اسفند سال ۹۴ هم زمان با شب شهادت حضرت زهرا(س) خبر آوردند احمد در حلب شهید شده رو کردم به خدا و گفتم: تو عشق مرا پیش خودت بردی، من هم او را بخشیدم به تو. میدانستم احمد چقدر دوست داشت شهید شود.
سرانجام پیکر شهید مدافع حرم احمد اسماعیلی از نیروهای لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در جوار شهدای امامزاده قاسم شمیرانات به خاک سپرده شد.
🍃ما شاء الله
۵۹ درجه تفاوت در سرزمین چهار فصل ایران
🔹با ورود توده هوای سرد به ایران، اختلاف دما بین گرمترین و سردترین نقطه کشور به ۵۹ درجه رسید.
🔹ورزقان در آذربایجانشرقی شب گذشته سردترین نقطه کشور نام گرفت و دمای منفی ۲۷ درجه را ثبت کرد.
🔹اهالی ورزقان در شمالغرب کشور در حالی شب سردی را سپری کردند که مردم راسک در استان سیستان و بلوجستان با تجربه یک هوای بهاری دمای ۳۲ درجه بالای صفر را تجربه کردند.
🆔 @YjcNewsChanne
سید حسن،
نامی صمیمی که برای ما و همۀ دوست دارانش معانی زیادی داشت. صمیمیتی که کمتر کسی در میان رهبران و فرماندهان توانسته بود با مردم خود ایجاد کند.
سید حسن پدر بود، پدری مهربان که تنها با شنیدن صدایش همۀ دلهره ها در برابر موج حوادث روزگار می ریخت و آرامش را حکم فرما می کرد. آرامشی نه از جنس انفعال، بلکه از جنس بصیرت عاشورایی که حماسه آفرین بود. همان آرامشی که علی اکبر در محضر پدرش سید الشهدا (ع) از آن یاد کرد: «آیا بر حق نیستیم؟ پس چه اهمیتی دارد که ما به سراغ مرگ برویم یا مرگ به سراغ ما بیاید».
صداقت در دل و جان سید حسن عجین شده بود. دشمنانش بیشتر از دوستانش به این صداقت باور داشتند. صداقتی که سرچشمۀ آن اخلاص بود. انسان مخلص را چه به دروغ و فریب؟ او کسی نبود که برای رسیدن به اهداف خودش یا حزبش بخواهد حتی به دشمنانش دروغ ببندد، چه رسد به دوستانش. با اینکه منبر او رسانۀ عظیمی بود که می توانست با بلاغت و فصاحت و توانایی سخنوری بی نظیرش از آن به هر نحوی استفاده کند.
کسی را نمی توان یافت که از کلمه به کلمۀ حرف هایش و رفتارهایش چیزی جز فروتنی و تواضع برداشت کرده باشد. فروتنی اش در برابر خیل عظیم دوست دارانش را خودش با آن لبخند خجالتگونه و زیبایش اینگونه توصیف می کند: «من نمی توانم در میان شما باشم با اینکه خیلی دوست دارم در میان شما باشم. همانگونه که شما وقتی مرا می بینید روحیه می گیرید، من نیز هنگامی که شما را می بینم روحیه می گیرم». در یکی از مصاحبه هایش تابلوی عکس حضور پرشور مردم در سخنرانی پیروزی جنگ سی و سه روزه را روی دیوار آویزان کرده بود. از او دربارۀ این عکس پرسیده بودند و گفته بود: «همانگونه که مردم مرا دوست دارند و عکس مرا روی دیوار می گذارند، من هم مردم را دوست دارم و عکسشان را روی دیوار می گذارم». منطق او با مخاطبینش منطق سروران و روسا نبود. منطق او منطق انسان عاشقی بود که به شدت به مردمش وابسته بود. مردمی که عاشقش بودند و حاضر بودند فرزندانشان را در راهی که به آن ها نشان می داد فدا کنند.
سید حسن بر گردن ما حق دارد. سید عزیز در این زمانه ای که ظلم و ستم و فساد و بی اخلاقی و دریده خویی و تکبر همه جا را گرفته، به ما نشان داد که چگونه می توان انسان خوبی بود. انسانی که جانش را در راه مردمی فدا کرد که همۀ جهان آن ها را فراموش کرده و با بی شرمی نظاره گر کشتار وحشیانۀ آنها بودند. او می توانست با بی تفاوتی در حاشیه حرکت کند، اما بنا بر وظیفۀ الهی که بر عهدۀ خود می دید، تصمیم گرفت که در متن باشد تا تاریخ از او به عنوان یکی از بزرگان کم نظیر یاد کند.
نوشتن از سید حسن بسی دشوار است، چرا که ممکن است ما را دچار غلو کند، اما مایی که به حکم زمانه، اهل بیت را ندیده ایم و منتظر دیدن رخ یار هستیم، او را پرتویی از شعاع نور آن ها می بینیم که شوق ما را برای ظهور حضرت صاحب الزمان (ع) زیادتر و زیادتر می کند.
@libaniran
🔹 *روایت حمید داوودآبادی نویسنده دفاع مقدس از دیدار روز گذشته با رهبر انقلاب همزمان با تشییع شهید سیدحسن نصرالله*
روز یکشنبه حمید داودآبادی از نویسندگان دفاع مقدسی دیداری با رهبر انقلاب داشته که آن را روایت کرده است:
داغون بودم، خسته و کلافه ...
ششم مهر ۱۴۰۳ که خبر شهادت سیدحسن نصرالله را شنیدم، همه احوال داغونم، صد برابر شد. هیچوقت حتی در خواب هم باور نمیکردم خبر شهادت سید را بشنوم.
۵ ماه بُغض، داغ، سوز و ... زبانم بند آمده بود. فقط به تصاویر سیدخندان و خوشسیما می نگریستم و با خود میگفتم:
خدا کند دروغ باشد و همه خبرها و شایعههایی که میگویند سید زنده است، راست باشد!
ولی دنیا به کام من نچرخید.
قرار شد سید را ۵ اسفند ماه تشییع کنند. یعنی دیگر همه امید زنده بودن سید، تمام شد.
چند روز پیش گفتند:
روز یکشنبه ۵ اسفند، تو و مسعود دهنمکی، بیایید برای نماز خدمت حضرت آقا.
خدا را شکر. خیلی خوشحال شدم. میتوانستم بغضم را با کسی تقسیم کنم.
هرشب، در خواب و رویای خودخواسته، خویش را در آغوش آقا میدیدم که میگریم و بغض چندماهه میگشایم!
صبح یکشنبه، باران عالم و آدم را طراوت و زیبایی بخشده بود که مسعود که آمد دنبالم، نیم ساعت قبل از اذان ظهر وارد اتاقی شدیم که قرار بود آقا بیاید.
(درست ۲۶ سال پیش، در همین اتاق، غروب بعد عیدفطر، در جمعی شش-هفت نفره، نماز مغربوعشا را به امامت آقا خواندیم و نشستیم ساعتی به گفتوگو با آقا و لذت دنیا و آخرت بردن!)
جمعی شاید حدود صدنفر که خانوادههایی هم بودند، صفوف نماز را تشکیل دادند که چندین بچه کوچک، شاد و بیتوجه به همه، میان صفوف میدوبدند و محافظین برایشان بیسکوئیت و سرگرمی میآوردند.
اذان که دادند، آقا تشریف آوردند و نماز به امامت ایشان اقامه شد. همهش با خودم میگفتم:
- حتما الان امروز که تشییع سیدعزیز است، آقا مثل من، بدجوری حالش گرفته است، خسته است و عزادار.
نماز که به پایان رسید، برخلاف تصور من، آقا صحبت نکرد و آمد به حالواحوال با حاضرین.
به ما که رسید، با تبسمی زیبا با مسعود صحبت کرد که مسعود درباره کتابهای اخیرش که منتظر انتشار هستند، صحبت کرد که آقا فرمودند نمونههایی را که فرستادی، دیدم.
آقا، نگاهی محبتآمیز به من انداخت و با لبخندی زیبا فرمود:
- باز که چاق شدی ...
و زدیم زیر خنده.
ماندهام با این شکم ورقُلُمبیده چیکار کنم. کاشکی میشد قبل از دیدار، پیچهایش را باز کنم و گوشهای پنهان کنم که هربار مورد لطف آقا قرار نگیرد و شرمنده نشوم!
رو در رو که شدم با آقا، چشم درچشم، نگاه انداختیم و خندیدیم. وقتی فرمودند:
- شما چطورید؟ چیکار میکنید؟
همان اول، کتاب "راز احمد" آخرین سفر بیبازگشت حاج احمد متوسلیان، چاپ نشر یازهرا (س) را به آقا هدیه دادم، توضیح کوتاهی دادم و خواستم تورق کنند.
سر دلم باز شد. بغضم داشت میترکید. شروع کردم به نالیدن:
- آقا، خستهام، حالم خوب نیست، دارم کم میارم ...
آقا چشمانش را در نگاهم دوخت و با تعحب گفت:
- چیزی نشده که، شما دیگه چرا کم میارید، خبری نیست، الحمدلله همه چیز خوب است ...
نالیدم: آقا، سید رفت، بغض دارم، دعا کنید خدا این آرامش قلب شما را به من هم بدهد ...
- همه چیز خوبه و همه کارها به روال خودش دارد پیش میرود. امیدت به خدا باشد ...
میخندید و میخندیدم. وقتی از امید گفت، قربانش رفتم و ناخواسته میگفتم: ای جانم ... جانم ... خدا همین امید و اطمینان قلبی شما را به من هم عطا کند ...
واقعا از آرامش و اطمینان قلبی ایشان، همه ناامیدی و خستگیام به یکباره فرو ریخت و بر فنا رفت و همه آن اطمینان قلب که همواره از خدا طلب میکردم، همچونخورشیدی بر قلبم تابیدن گرفت و آرامم کرد.
دقیقا دنبال همین بودم که امروز با یاد سیدعزیز که بر دوش آزادگان جهان بدرقه شد تا آغوش خدا، بر دستان حضرت آقا بوسه زدم و خدا را شکر کردم که این نعمت الهی بر سرمان میتابد.
یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳
#إنا_على_العهد | #عهد_عزت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یک صحنه معمولی نیست
این اخلاق مقاومته
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر که خون به دل داریم...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امروز مهمان شهدای والامقام هستیم .
۱- شهیدعمران پستی هشتجین فرمانده گردان حبیب بن مظاهر
شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۷
۲- شهید حمیدرضا زرچینی جانشین گردان حبیببنمظاهر
شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۷
روزمان را با یاد ونام شهدا آغاز می کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم )
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹