یه بنده خدایی میگفت :
پسرم یک دوستی داشت خییلی پسر عاااالیی بود..
پدر اون بچه راننده کامیون بود..‼️
من همیشه حسرت خوبیِ اون بچه رو میخوردم که چرا بچه ی من به اون خوبی نیست..
میگفت : متوسل شدم به امام رضا بهم بگن چرا بچه اون راننده کامیون از پسر من بهتره⁉️🤔
میگفت: یک شب تو خواب مشرف شدم محضر حضرت رضا ، حضرت بهم فرمود: این راننده کامیون هرموقع میخواد بره سرویس شهرستان، خروجی مشهد از ماشین میاد پایین میگه :
آقا من نیستم بالای سر زن و بچم ..تربیت بچه هام رو سپردم دست شما.. و ما تربیت بچه هاش رو به عهده گرفتیم..
و اما تو به علم و معلومات خودت مغروری میگی من بچه ام رو درست تربیتش میکنم این حاصل تربیت توست و اون بچه حاصل نگاه و عنایت و تربیت ما..
👈🏽بچه هاتون بسپرید دست اهلبیت..
👈🏽بچه هاتون بیمه اهلبیت کنید..
👈🏽بچه هاتون مجالس اهلبیت و حرم اهلبیت ببرید
👈💥👈قابل توجه عزیزانی که احیانا جوانان و یا نوجوانانی دارند که با اهل بیت علیهم السلام زاویه پیدا کردن و دور شدن👉💥👉
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴
هدایت شده از روشنگری
یه خانومی تعریف میکرد:
امروز با دخترم دندونپزشکی بودم.
نشسته بودیم تو سالن رادیولوژی.
منتظر بودیم اسممونو صدا کنند.
فقط من و دخترم چادری بودیم و یک خانوم و دختر کوچولوش، بقیه ی خانوما اکثراً بی حجاب بودند و چند تا بدحجاب.
یهو یه آقایی وارد شد با تیشرت و کلاهِ قرمز و شلوارِ جین؛ (تیپی که ظاهراً مذهبی نبود)، یه نگاهی به جمع انداخت و رفت سمتِ سوپر مارکتِ روبروی سالن خرید کرد و برگشت.
اومد سمتِ دخترم و یه شکلاتِ تک تک بهش داد و با صدای بلندی که همه بشنون، گفت :
بیا دخترِ خوب !
این بابتِ #حجابِ قشنگ و متانتت.😊
همین جمله رو به اون دختر هم گفت و شکلات داد و نشست.
سالن، چند لحظه هنگ بود.
دو سه نفر شالشونو کشیدن رو سرشون،
بقیه سرشونو انداختن پایین.
خیلی حرکت جالبی بود مخصوصاً برای آقایون که یه #امر_به_معروفِ غیرِ مستقیم و دوستانه بود.👏
🌺قشنگتر از اون، حسِ افتخار و زیبا بودن و اعتماد به نفسی بود که این دو تا بچه با چادرِ مشکی (بین اون همه زنِ رنگارنگِ ظاهراً زیبا) به دست آوردند.🌺
#بی_تفاوت_نباشیم
#حجاب
✍️ ریحان بانو🌱🇮🇷
🆘 @Roshangari_ir
🔜 Rubika.ir/roshangari_ir