eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن .
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 خانواده ی شهید حاج قاسم سلیمانی https://digipostal.ir/xnhhtfl
بسیار زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...
-دل خود چون به سر زلف تو دیدم گفتم.... ای خوش آندم که پریشان به پریشان برسد 🌱°• سرخط
: - اَشْرَفُ الْقَتْلِ قَتْلُ الَشُّهَدآءِ؛ والاترین قتل، کشتہ شدن شهیدان است! -پیامبر نور سرخط🌿
عارفان‌این‌آستان‌را‌کعبہ‌جانان‌دیدھ‌اند ! -وصال‌شیرازۍ』🌿 سرخط ::
•°‏سجــده‌ۍ نماز معجزه اسٺ.... به خاڪ مےافتے اما به آسمان میرسۍ 🙂💔 🌱🌸اَللّــهـُم‌َعَـجـِّل‌لـِوَلـیِڪ‌َالـفـَرَج🌸🌱
ای‌دنیا! از‌من‌دور‌شو سرخط
👈 لجباز 🙄 نمیدونم، بلد نیستم، نمیفهمم عیب نیست❌ اینکه لجباز باشی و نخوای بفهمی بد است❗️ ♦️مخصوصا تو دین خدا، اصلا نداشته باشید. ✅ چون قرآن میگه: 🤨 به مرحله‌اى میرسه كه ؛ ❌ نه گوش میده: 🕋 جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ ❌ نه نگاه میکنه، 🕋 وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ ❌ نه از كار خود دست برمى‌داره. 🕋 وَ أَصَرُّوا ❌و نه كوتاه میاد. 🕋 وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً 🔅سوره نوح/ آیه ۷ 💠
"🌿
‌إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ +و آرزوهایـے ڪه ‌نگفٺھ‌ میشنوے... :)🌱 . سرخـط "
〖‌‌‌ کجایی‌اے‌همیشہ‌پیدا‌ از‌پس‌ابرهاے‌غیبت؟ 〗 سرخط♥️
•`🌱'*
_استادپناهیان‌‌میفرمودند↯ اگربیقرارِ "امام‌زمان" هستید‌این نشانھ‌یِ‌‌سلامتے‌روحے‌شماست! 🌻(:
•☘ . خیــال خـام من این بود که پنهــانت کنم امـا... نمیدانم چـــرا از پشت هر شعــــرم نمــــایانی:)! سرخط
[•🦋🌿•] . . .🙂✋🏾 ‏ ازمن‌سوال‌شد... "امام‌زمان«عج»غایب‌است"یعنےچہ؟ گفتم:غایب؟کدام‌غایب؟! وقتےیك‌بچہ... دستش‌راازدست‌پدررهاکرده‌وگم‌شده... میگوید پدرم‌گم‌شده‌است!! •حاج‌آقا‌دولابے🧡🌿 💔
گفتم: محمداین لباس جدیدت خیلی بهت میاد... گفت: لباس شهـادتہ!^^ گفتم : زده بہ سرت! گفت: مےزنہ ان‌شاءاللھ چندثانیہ‌بعدازانفجار رفتم بالاے سرش نانداشت فقط آروم گفت: دیدے زد! •شهیـدمحمدرضادهقان•
#پسࢪونھ✨
🌻🍃🦋 🍃 🦋 معنی کلمه "بای" چیست؟؟ ▪️کلمه بای نام یکی از خدایان کافر هاست یعنی وقتی کسی موقع رفتن میگوید "بای" یعنی در پناه خدای کافران!! ▪️تا به حال به معنی خداحافظ یا خدانگهدار فکر کردید؟!! یعنی که خداحافظت باشد یا خدانگهدارت باشد اما وقتی میگیم"بای" یعنی نیازی به مراقبت خدا نیست!! پس از این به بعد به جای استفاده از این کلمه از کلمه های ✨خداحافظ ✨خدانگهدار ✨یاعلی استفاده کنیم ...✋🏻 🦋 🍃 🌻🍃🦋
‍ ‍ ‍ 🖤(: ● مستقیم! 🚕 وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕 ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" 😟 و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله .... ○ واقعا تسلیت میگم. خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳 ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش. ○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳 ● آره... مادرم بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ حاجی ببخشیدا...عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡 بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرق‌خور مثل تو بودن اون روز..... نمیذاشتن به جسارت بشه......😭 سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕 ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره ...💔 ○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟ شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒 حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله همه‌ی ما شیعه ها .....🥀 یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶 ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔 ● لحظاتی به سکوت گذشت ○ یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛ جواب ندادم... خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. 🎼 من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭
‏استاد همیشه سر کلاس میگفت فهمِ سوال ، نصف جوابه! روز امتحان حیف نون زیر همه سوالا نوشت⬅️ استاد ! می‌فهمم چی می گی ؛ ولی جوابشو بلد نیستم . نامردی اگه نصف نمره رو ندی😜😂😂 😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
مداحی آنلاین - ذکر نورانی عاشق ها - مهدی رسولی.mp3
9.18M
بریم پیشواز فاطمیه... کم کم داریم قاطی میشیم با حال و هوای عزا...🖤 امسال چه کنیم مادر...؟😔 💔. 💔 💔. 💔 💔. 💔 💔. 💔
داریم به سمتی میریم که؛ بی حیایی = مُد.. بی آبرویی = کلاس.. دود = تفریح.. رابطه با نامحرم = روشنفکری. گرگ بودن = رمز موفقیت.. بی فرهنگی = فرهنگ.. پشت کردن به ارزشها و اعتقادات = نشانه رشد و نبوغ.. خوردن حق دیگران = زرنگی.. ای اشرف مخلوقات خدا ؛ به کجا چنین شتابان😕
📚 4️⃣3️⃣ عملیات بصر الحریر خاطرات خود گفته ی شهید_مرتضی_عطایی🎙 بهانه های مختلفی آورد. قبول نکردم. بهش گفتم: «سید جان! شما با بچه های دیگه، بعدا میاین پیش ما.» گفت: «نه! می خوام خط شکن باشم.» چهره اش خوب در خاطرم هست. افتاد به التماس و با بغضی که توی صدایش بود، گفت: «تو رو به جدم امام حسین، بذار منم با شما بیام😢.» این بار زبان من قفل شد🔒. نتوانستم نه بیاورم. خودش یک نفر را آورد که رانندگی بلد بود و گفت: «ماشین رو تحویل این بده.» شب اول ماه رجب بود، شب میلاد آقا امام باقر (صلوات الله علیه). سید ابراهیم به ما گفت: «بچه ها! همه دست ها بالا.» سید ابراهیم گفت: «خب! حالا همه ها ها ها ها ها ها....» با دست به دهانش می زد و ادای سرخپوست ها را در می آورد. در آن بحبوحه، شوخی اش گرفته بود.😆💕 بچه‌ها هم شروع به هاهاهاها کردند‌ 😄. خنده بر لبان همه نشست . فرصت زیادی نداشتیم . مسیر عملیات طولانی بود و باید سریع حرکت میکردیم . لذا نماز را با پوتین فرادا خواندیم. غذا را هم به همین صورت . بعضی هم که اصلا فرصت نکردند شام بخورند😞 . بعضی هم ظرف یک بار مصرف به دست ،همین طور این طرف و آن طرف میرفتند، هول هولکی و نصفه نیمه، مقداری غذا خوردند . سید ابراهیم دستور داد :سریع تر نیرو ها رو حرکت بدین . جیره خشک را که شامل چند دانه خرما و شکلات ، بیسکوئیت، یک بطری آب معدنی کوچک داخل نایلون زیپ دار بود، بین بچه ها توزیع کردیم🍱 . آماده حرکت از نقطه رهایی شدیم . هوا سرد بود😬 . یک سری اقلام لجستیکی مثل گونی های کیسه خواب و بادگیر عقب ماشین بود . آنها را با طناب بسته بودیم . عقب ماشین دقیقا مثل کوهان شتر شده بود . ارتفاع بلندی داشت . سید ابراهیم رفت بالای ارتفاع نشست ،یک پایش را این ور بار، یک پایش را آن ور بار انداخت . مثل کسی که سوار خر و قاطر شده باشد . شروع کرد به فیلم در اوردن 🤪. پایش را میکوبید به بار، انگاد سوار حیوان شده است 😅. میگفت : آقا! شب میلاد آقا امام محمد باقره ! همه دست ها بالا! بعد هم ادا و شکلک در می اورد😜 . بچه ها خیلی میخندیدند🤣 . خودمانی بودنش خیلی به دل می نشست . اصلا از این فرمانده گردان هایی نبود که خودش را بگیرد، ابداً . طرف، فرمانده گردان بود . وقتی می آمد ، می دیدی دو نفر بادیگارد چپ و راستش هستند🤐، اسلحه هایشان هم از ضامن خارج . یکی نبود به او بگوید : بابا! تو فرمانده گردانی !فکر کردی چه خبره! سید ابراهیم در این فضا ها نبود 😊. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔺منبع: کتاب دم عشق دمشق 🔺انتشارات: یا زهرh