دُخترها ؛ هرچہ چادرشان خاکےتر هرچہ قامتشان خم ‌تر هرچہ دستشان بہ دیوارتر مادری تر اند :))))

‌ دل شوره‌ای عجيب بھ دل حيدر فتاده است فضه دگر بستر فاطمه را رو بھ قبله كرد ! امید هست و طاقتِ فراق نیست ...

ڪِہ مانده روی دستم یک جنازهـ😭 مادر تو خودت گفتے ؛ ما ، در کربلا نهایتاً تازیانه مے‌خوریم ، اما میخ های آهنین بر جان هایمان نمےکوبند ...💔

خیلی سال پیش یه همچین شبی تو تاریکیِ شب یه عاشق داره برای آخرین بار به معشوقش نگاه میکنه یه پهلوون داره واسه قوّتِ زانوهاش اشک میریزه... داره واسه موندنش .. واسه خوب شدنش دعا میکنه واسه خیلی سال پیش ، یه همچین شبی تو یه کوچه ای مادری از یه حروم زاده سیلی خورد ! یه همچین شبی پشتِ یه درِ سوخته ای مادر بارداری.... تا ابد بسوزه دنیا کھ یاس حیدر رو کبود کردن...💔

‌ بعد از رفتنش بازم صدایِ..؛ ای‌علی‌جان، گفتنش توی گوشِ مولا بود .. :) علی می گفت : خدایا صبری بہ من عطا کن تا بتوانم پیکر زهرا را تدفین کنم.💔😭

همه گویند دگر رفتنی است این بیمار به قیامت شده دیدار خودم فهمیدم .. این که دیگر نزنی شانه به موی زینب از قنوتت به شب تار خودم فهمیدم !💔

لبخند تو سوزاند همه بود و نبودم !! ای کاش که سازنده تابوت نبودم ... #ای‌داروندارعلی💔

دو غم به دلت ماند حضرت مادر💔 کفن برای 💔حسین و حرم برای 💔حسن....

برای درک روضه های این شبا شدیدا پیشنهاد میشه !!😭💔

+دیگر سو از چشمان مادر رفته حسین... ــ چرا برادر؟ مادرمان که جوان است هنوز! +تو نبودی حسین جان من بودم و آن نامرد و مادرمان😭💔

یه صلوات هم بفرستین ...♥️