【♥️🍃ꦿ】
#به_تو_از_دور_سلام_ارباب♥️
•|تاڪہپرسـیدمزقلبـمعشـقچیست..
•|درجوابـماینچنیـنگفـتوگریسـت..
•|لیلےومجنـونفقـطافســانہاند..
•|عشـقدردسـت<حسیــنبـنعلیـست>..
#اَللهُمالـرزُقْنـٰاهَـواےِکربلا
#امامحسیــنمـ🥺♥️
•┄═•سلام امام زمانم•═┄•
📿| ذڪر روز جمعــه:
🌸اللهمَ صَل عَلی مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد🌸
{١٠٠ مرتبه}
پستهاۍامروزهدیهـبہ:#امام_زمان
#جانمحسن💚
خالقِ روی حَسن وجهِ خودش را رو کرد
فتبارک شد و احسنت به خود با او کرد
#امامحسنیامـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسـتـورے
پاش برسہ تنہایے یہ لشکرم😎✌️🏻
دخترونه نظامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسـتـورے
لـب تـࢪ ڪنـد ولـے شمشـیـر مـیـڪشیـم . . .👊
#حضـرتعـشـق
پسرونه فدایی رهبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلام ای قرار دل بیقرار
دوباره غروب جمعه هم رسید و مولایمان نیامد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستند_شہید(عاشقانہ😍)
#شهید_مصطفے_صدرزادهـ 🌸
بریده ی فیلم↯
+اقا مصطفی این چه وضع رانندگیه 😂
_خیالے نیست بابا🤣
قسمٺ سوݦ❤️
[این قسمت خیلی پیشنهادی #بسیزیبا]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑💐ولادت امام محمد باقر(ع) مبارک باد
#ویژه_استوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد باسعادت امام محمد باقر(علیه اسلام) مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من حرم لازمم 👑
دلم تنگ اسٺ💔
🙋♂️🙋♀️من یڪ #بسیجیام🌱
☘️ما بچه بسیجیهای ڪوچه باغ #انقلابیم...😊
🤷♂️🤷♀️نه #چمرانها را دیدهایم !👀
و نه پای #درس📖 #مطهریها نشستهایم !😕
🌸نه با #همتها بیخوابی😴ڪشیدهایم !‼️
و نه با #آوینیها در بیابانهای #شلمچه و #طلائیه قدم زدهایم.. !🚶♂️🚶♀️
✴️ما #ستم #شاهپهلوی را درڪ نڪردهایم😖😣
و معنی حضور #بیگانگان را نچشیدهایم...😑
☝️اما باز هم پای این #انقلاب و #آرمانهایش ماندهایم...😍
🍀و با #حججیها سَر میدهیم
با #سیاهڪالیها و شیری ها از #عاشقانههایمان💞💗💓دست میکشیم
و با #بلباسیها از ڪودڪانمان میگذریم و میرویم...😇
💠آری!
ما #پیرو خط #امام_خامنهای
پای آرمانهایمان تا #ظهور
#حضرت_موعود(؏جلالله)❤️🍃
خواهیم ماند..! ジ😌😍🤩
لبیکـ یـا خامنهـ ای✌️
سربازان سید علیـ✌️
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘شب عملیات بود...
هر کس پشت لباسش چیزی نوشته بود...
سید مجتبی نوشته بود
«مۍروم تا انتقام #سیلیزهرا بگیرم»
حاج محسن داده بود غلام خطاط پشت پیراهنش بزرگ بنویسد
«مۍروم تا گره از #بغضعلی بگشایم»
همه نقطهۍ نهایی ارادتشان را پشت لباسهایشان حک مۍڪردند...
⚘اما مهدۍ لباسش را پهن ڪرده بود وسط سنگر و ماژیڪ به دست، به لباس ڪه نگاه مےکرد، زار مۍزد...
نشستم کنارش...گفتم مهدۍ دادا...چی مےخواۍ بنویسی؟ بده من برات مۍنویسم...
⚘همانطورڪه زل زده بود و اشڪ می ریخت، گفت: عباس...نمےخوام چیزۍ بنویسم...
گفتم:چرا؟
گفت دیشب خواب دیدم کنار #بقیع وایستادم....از صبح که پاشدم، نمےدونم چی بنویسم...
گفتم بده من مےدونم چی برات بنویسم...
یه جمله نوشتم پشت لباسش...
تموم ڪه شد، چنان ضجهای زدڪه ترسیدم...بعد محکم بغلم ڪرد و به زور دستم رو بوسید....
⚘عملیات شروع شد...همه رفتن جلو...
عملیات تموم شد...همه برگشتن...
اتفاقا مهدۍ هم برگشت...اما نه خودش... نه تنش...فقط خبر #اسارتش...
سالها بعد از زبون آزادهها شنیدم، همون اول بسته بودندش پشت یڪ جیپ جنگی و وسط بیابون...
حتی جسدش هم برنگشت...
⚘تنها چیزے ڪه از مهدی برایم مانده، همان جمله ایست ڪه پشت پیراهنش نوشتم...
«مۍروم تا #غربتصادق را میان کوچهها فریادکنم...»
#تلنگرانه
💠دوست خوبم ❗️
✨قبر تنگ و تاریک
خانه همیشگی توست...
✨مخصوص خودت،فقط برای تو...
پنجره ندارد، درش هم با ورود تو تا
قیامت بسته می شود...
✨اجازه نداری غیر از چند متر پارچه
چیز دیگری با خودت،آنجا ببری...
✨وقتے آنجا نقل مکان کن
کسی به دیدنت نمےآید...
✨کسی برایت ایمیل نمےفرستد
گروه های اجتماعے از لیستشان حذفت مےکنند...
✨مطالبت لایڪ نمےخورد...
✨تنهایک چیز به دردت مےخورد...
✔️نمازهایت....
✔️صدقاتت....
✔️ و اعمال نیکت....
👈حال با خودت فکر کن ❗️
💠برای رفتن آماده هـســـتی⁉️
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
............................................................................
•
•
#امیردلها .🦋 .
•
مومنی در مکاشفه،شیطانرادر وسط
دریا دید که سربالا گرفته ومیگوید :
《الهے بحق علے بن ابیطالب 》
+ مرا عذاب نکن .🌱|°•
•
راوی،مکاشفه ے خود را خدمتامام
صادقسلاماللهعلیه" عرض کرده و..
میگوید:آقا،من به شیطان گفتم ؛
تورا چه به حضرتعلی؟!💧|°•
•
واو پاسخ داد :من شش هزار سال
قبل ازخلقت آدم ،بین ملائکه بودم.
پس اطلاع دارم ازهمان ابتداے عالم
علیمحبوبترینفردنزدخداست🌸|°•
•
من میدانمهرکسے خدا را بهحق علی
قسم دهد ،خدااورا میامرزد .
وامامتوضیحدادندکهتوسلاوچوناز
دل نیست پذیرفته نمیشود و بهره ای
از نام علینمیبرد؛چراکه،اگرازدل بود..
به آدم ،خلیفه خداسجده میکرد.🍁|°•
•
💈|°•هزارویکنکتهازفضایلحضرتعلی
•|محمدرضا اوحدے ص ۴۹۱ |•
برگرفته از بحارالانوار》
#تلنگر⚠️
اگـهمیبینیرفیقتدارهبهراهڪجمیره
بایدراهنـماشبشی؛بهعنـوانرفیقش
مسئولی وگرنهروزمحشـرپاتگـیره..!
اگهسڪوتڪنیوکمکشنڪنی..
همیـنآدمڪهدارهخطامیـره
روزحسـابرسیمیادجلوتـومیگیره
میگه:توڪهمیدونستیمندارماشتباهمیڪنم
چــرابهـمگوشزدنڪردی؟!
چرادستمـونگرفتی
روزه دارا التمای دعا موقع افطار
دیگه با دهَنهِ روزه ذکر هم بگین دیگه چی میشه... 🥀
ذکر استغفرالله و اَسئَلُهُ التوبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکس زدر تو حاجتی میخواهد...
🎧 #حرف_حساب
🎯 چند توصیه حضرت آقا برای استفاده بیشتر از ماه رجب
♨️ ترک گناه
💎 استغفار
😊 اخلاق
🔆 نماز
❤️ قرآن
🌳 دعا
🌀 روزه
رفیق🤚
یه لحظه ،🙂
اگه تا الآن چیزی نخوردی نیت کن ؛ تا اذان مغرب چیزی نخور
آخه خیلی روزه تو این روزا ثواب داره ها ...
خاطرات #طنز_شهدا
😂زنم تو ماشین جاموند!😂
🍂یکی از دوستان لبنانیم که با شهید عماد مغنیه همرزم و دوست قدیمی بوده، خاطره جالبی از عماد تعریف کرد که خیلی برام قشنگ اومد. می گفت:
سال 1364 بود که با عماد در تهران زندگی می کردیم. خانه ای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) (بالای فلکه چهارم تهرانپارس – دانشگاه امام حسین (ع) فعلی) بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش می دادیم.
عصر یکی از روزها، سوار بر ماشین پیکانم داشتم از در پادگان خارج می شدم که عماد را دیدم. قدم زنان داشت به طرف بیرون پادگان می رفت. ایستادم و با او سلام و احوال پرسی کردم. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم.
در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت:
- ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان.
زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود. ناگهان داد زد:
- نگه دار ... نگه دار ...
گفتم: "خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا."
که گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان."
با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟"
😂😂😂خنده ای کرد و گفت:
- آره. من صبح با زنم رفتم پادگان.
به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم. توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه."
بدجور خنده ام گرفت.😂😂😂 زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود.
📚 منبع: راوی حمید داوود آبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°💛✨🔗✿
هواۍبرادرانہاتراحسمیکنم
همیشہاینجایۍ،
وقتسقوطدستمرامیگیری،
زمینمیخورمبلندممیکنی،
حتیفکرتهمآرامشیستبراۍقلبم♥️:)
#برادرشھیدم😌
#سلامداداشمصطفے
#طنز_جبہہ 😅
آش صدام⁉️🤔
روزهاي اولي كه خرمشهر آزاد شده بود، توي كوچه پس كوچههاي شهر براي خودمان صفا ميكرديم.😎
پشت ديوار خانه مخروبهاي به عربي نوشته بود: « عاش الصدام. »
يك دفعه راننــ🚗ـــده زد روي ترمز و انگشت به دهان گزيد كه: پس اين مرتيكه آش فروشه!🧐
آن وقت به ما ميگويند جاني و خائن و متجاوز!😒
كسي كه بغل دستش نشسته بود، گفت: « پاك آبرومون رو بردي پسر 😐
عاش،بيسواد
يعني
زند باد!»
😂😂😂😂😂😂
#شنبههای_نبوی💛🌱
ما آدم ها چقدر خوشبختیم
ڪہ اول هفتہ مان
بہ نام شما رقم خورده!✨
خوشبخت تر
مے شویم، وقتے بہ
گل واژه هاے سخنان
شما عمل کنیم!
از امروزڪہ شنبہ ست
مےخواهم مثل شما باشم...🌱