eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن .
مشاهده در ایتا
دانلود
به تو از دور سلام
به سلیمان جهان از طرف مور سلام
حالا دیگه نمیتونیم اون دو گنبد طلا رو ببینیم
باید اینجوری سلام کنم
به تو از دور سلام
به سلیمان جهان از طرف مور سلام
حالا که دلتو بردم توی بین الحرمین
یه چیزی می فرستم که دلتو از بین الحرمین ببره پیاده روی اربعین
زودی بزن روی لینک
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
سلام سلام
راستی توی هفته پیش چقدر رفیق شهید داشتیم 😊😊
بسم الله الرحمن بنام خدا سلام و خیر مقدم خدمت تمامی اعضا جدید تازه وارد شده کانال نمازی به افق عشق ورود شان را خیر مقدم عرض می کنم و انشالله که کانالمون مورد پسند باشه و باعث اوج گیری اعضاء بیشتر کانال باشه باتشکر خادمین کانال 🌷🌷 نمازی به افق عشق
انشاالله
💕🍃 ﺑﯿﻮﮔﺮﺍﻓﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ😈🤘🏼 🔸🔷حتما بخونید ﺍﺳﻢ : ﺍﺑﻠﯿﺲ ( لعنة ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ )💀👀 ﺳﮑﻮﻧﺖ ﻓﻌﻠﯽ ﺍﺵ : ﻗﻠﻮﺏ ﻏﺎﻓﻠﯿﻦ💔🤦🏻‍♀️ ﺳﮑﻮﻧﺖ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﺵ : ﺟﻬﻨﻢ ‏( ﺩﻭﺯﺥ ‏)🔥👣 ﺩﺭﺟﻪ ﺍﺵ : ﺭﺟﯿﻢ ( ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ )🏅👈🏼🚶🏻‍♀️ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ : کفار و ﻣﻨﺎﻓﻘﯿﻦ 🤝🙁 ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ : ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ 🕋🙇🏻‍♀️ ﻃﻌﺎﻣﺶ : ﻃﻌﺎمی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﻭعش ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ🍷🚫 ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ : ﮐﻔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ📿❌ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻋﻤﻠﺶ : ﻧﻔﺎﻕ و تفرقه ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺑﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ ⚔️📜 ﺍﺫﯾﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺵ : ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ‏( ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ‏)🙇🏻‍♀️🙂 ﻭﻋﺪﻩ ﺍﺵ : ﻓﻘﺮ 😵 ﺍﻭﺍﻣﺮﺵ : ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻓﺤﺸﺎء 🤕☝🏼 ﺧﺪﻣﺎﺗﺶ : ﺯﯾﻨﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺪ🤭 ﻣﺼﺪﺭ ﺭﺯﻗﺶ : ﻣﺎﻝ ﺣﺮﺍﻡ 🥂 ﻣﺪﺕ ﺧﺪﻣﺖ : تا ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ🕰🕯 ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﺶ : ﺷﯿﻄﺎنهای ﺍﻧﺴﯽ ﻭ ﺟﻨﯽ ☠️👀 ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ : ﺳﺠﺪﻩ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺘﻌﺎﻝ⁦ ⁦🕋🙇🏻‍♀️ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺪ می بیند : ﺫﮐﺮ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ 💬📿 ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﺮﺳﺪ : ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭ 🧕🏻📿 اﺯ چه چیزی ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ : اذان 🕋🤲🏼 🔰تا میتــــونی نــشر بده تا همــه به طور کــامل با شیطــ😈ــــان آشنــا بشن
ﺗـااربعین🖤 ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ... ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ !😔 ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ🥀 ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ🌧 ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ💢 ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ؟🌱 ؟ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ ؟😞 ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ🕌 ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ؟👑 نکند باز بمانم ؟🍃 ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ🎤 ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ✨ ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ؟😭 ﻧﮑﻨﺪ🚫 ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند👣 ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ؟🖤 ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ🥀 ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎ بمانیم. نکند دیر شود جا بمانیم ...💔 •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊 عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳 تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔 اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔 یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭 💔شادی روح شهدا صلوات💔 ┈••🦋🌷🦋••┈ 💖 🦋 🌷 🦋🌷 🌷🦋🌷 🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋
ارباب
سلام
دل من خیلی برات پر می زنه
من دلتنگم