امشب شبی هست که دخترا بیشتر میشکنن ؛ میدونید چرا ...
چون دخترا بابایی اند و کاملا میتونن درک کنن ، حال و هوای حضرت رقیه رو
امشب شب سختیه خیلی سخت خیلی خیلی سخت ِ
خانوم سه ساله
شنیدم کرببلای خیلیا جور کردی.
یه خواهشی ازت دارم ؛
به بابا حسینت بگو این نوکرت خیلی بیقراره بگو دلشوره کربلاشو رو داره
شما واسطه شو خانوم جان ما چهار سال از حرم دوریم خانوم.
به رسم ادب هشتصد تایی شدنمون مبارک:)))♥
از تمام همسنگری ها و رفقایی که مارو حمایت کردن تشکر میکنیم.
آقاجـٰانم سلام؛
آقای من کوچه و پس کوچه های شهر برای ماه محرمت پرچم زدن.
هر جا پا میزاریم روضه اباعبدلله ست دلتنگیم آقا دلتنگ هر چقد بگویم از دلتنگی کم گفتم.
تمام سعی مون میکنیم که توی این روضه ها با اشکامون ؛ با التماسایی که وسط روضه میکنیم ، کربلامون بگیریم.
الهم الرزقنا حرم حرم حرم حرم
enc_16354340875320461249608.mp3
3.01M
جای بغل مادر روی نیزه هایی ...
#قندعسلشیشماههرباب♥
سر بابا رو بریدند ؛ مادر و اسیر گرفتند
نیزه دارا با یه نیزه ؛ بچه رو از شیر گرفتند
دیروز تو هیئت سخنران تعریف میکرد میگفت توی خیابون بودم دیدم اون کنار داره یه صدایی میاد ...
وقتی نگاه کردم دیدم یه آقایی اونجا داره گریه میکنه و یه بچه تقریبا پنج شیش ماهه هم توی بغلش قنداق ِ
- ماھِحرم .
دیروز تو هیئت سخنران تعریف میکرد میگفت توی خیابون بودم دیدم اون کنار داره یه صدایی میاد ... وقتی نگا
گفت رفتیم ازش پرسیدیم که چی شده
دیدم تا پرسیدیم گریش شدت گرفت!
با لکنت و ارام ارام گفت
بچم مریض بود حالش وخیم شد اومدم بیارمش بیمارستان سوار ماشین شدم دیدم ترافیکه بچه رو از مادرش گرفتم و گفتم بره خونه ...
گفت با تمام سرعتم دویدم دیدم وسطای راه گریه بچه بند اومد.
- ماھِحرم .
گفت رفتیم ازش پرسیدیم که چی شده دیدم تا پرسیدیم گریش شدت گرفت! با لکنت و ارام ارام گفت بچم مریض بود
گفتم حتما خوابش برده دویدم دیدم نه این بچه دیگه چیزی نگفت.
نگاش کردم دیدم بچم پاره تنم توی بغلم جان داده ؛
اومدم برگردم هی وسطای راه منصرف شدم هی میگم عی خدا جواب مادرشو چی بدم بگم چی بگم تو ماندی و شیش ماه خاطره طفلت؟!
حالا فکر کن مگه بچه شیش ماهه چقدر گردن داره؟
تیر سه شعبه اخه؟
فکر کن امام حسین اون لحظه چه حالی بود
نمی دونست جواب ربابش چی بده؟
ربابش علیشو داده بود تا حسین سیر آبش کند ؛ اما چه شد؟
طفلش با خون ها سیر آب شد.
بقول اون شعره که میگه :
نیزه دارا با یه نیزه بچه رو از شیر گرفتن
دیدید وقتی یه جوون رشید و بلند قامت تو خونه هست جلو پدرش راه میره چقدر باباش قربون صدقه جوون رعناش میشه
میگن توی کتابا اومده وقتی حضرت علی اکبر میخواستی وارد میدون بشه امام حسین یه پسرش میگه علی جانم یکم قدم بزن تا ببینمت.
امان ؛ امان
وقتی علی اکبر زیر ناقه های دشمن تنش تکه تکه شد.
امان از وقتی که سر اسب های دشمن صدا میزد ...
بابااااا باباااا