یلدا ؟
ما امسال
شبهای طولانیمان
یکی و دو تا نبود . .
انگار، دل آدم بیقرار باشد،
حال و هوای زمین و زمان به سامان نباشد،
روزها از تقویم قِل میخورند و بی خانه و کاشانه میشوند .
طولانیترین شب سال ما،
شب ۳۱ اردیبشهت بود ؛
همان وقتی که خودمان گوشه خانه بودیم
دلهایمان جنگل ارسباران،
لابهلای درختها، دنبال مردِ مردم میگشت .
طولانیترین شب سال
شب ۷ام و ۱۵ام تیر بود
وقتی نفر به نفر
چشم انتظار برگههای سفید بودیم
تا به وصیت پیر جماران عمل کنیم؛
[ نگذاریم کشور به دست نااهلان بیوفتد ]
طولانیترین شب سال،
شب ۶ مهر بود .
زمانی که آنوریها هروله میکردند
و ما چشم انتظار بودیم
تا سید دوباره بیاید،
خطبه بخواند،
روح بدمد در جان پر التهاب ما . .
طولانیترین شب سال
شب ۱۰ مهر بود
زمانی که یک به یک موشکها را نگاه میکردیم
تا ببینیم عوض جان عزیزان ما
بر سر کدام غاصب فرود میآید .
القصه؛ ما شبهای طولانی زیاد داشتیم. الان فقط قرار است یک دقیقه بیشتر، دلمان برای پارههای جانمان تنگ شود .
همین . .