May 11
#دلتنگی_شهدایی🌿💕
________________
"آرزویی به شیرینی شهادت":
مےدانم
از اینجا ڪہ من نشستہ ام
تا
آنجا ڪہ تو ایستاده ای
#ای_شہید
فاصلہ بسیار است
اما
ڪافیستـ تو فقط دستم را بگیرے
دیگر فاصلہ اے نمےماند...
#شهید_محسن_حججی😊✨
🌻﷽🌻
#داستان_مذهبی ♥️
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع🚶♀♥️
#پارت5
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود 😱
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم😕
جانم مامان😑
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید 🙄
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت 🙈
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون🙊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون🚶
به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓😖
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓😐
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود 😔
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن که دلت نمیخواد برن😏
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...☹️
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم 😣
رفتیم تا بدرقشون کنیم 🏃
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو😊
با تعجب نگاهش کردم 😳 نمیدونستم چی باید بگم 🙈 که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد☺️
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن 😔
اصـلا انگار آدم دیگہاے شده بود
قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہے بعد کے بیان🤔
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم🌾
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود 💐 عجب سلیقہاے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...😢
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴
صبح که داشتم میرفتم دانشگاه🛣
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رو در رو بشم 😅
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد 😰 فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی......❓
سرمو برگردوندم 😳
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم🏃
نفس راحتے کشید. 😥 سرشو انداخت پاییـݧ و گفت 😞
سلام خانم محمدے صبحتوݧ بخیر 😊
موقعے که باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهرهے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم😶
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ و گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم 🚶
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید 😑
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...😑
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی) پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غرهاے براش رفت😠 و از مـݧ عذرخواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت🚶
خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم😖
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان ☹️
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مثل پیر زنها❓😆
اخمے بهش کردم 😠گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد😣
خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. 😂
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم😂
دستشو گرفتم و گفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فکر. تازه اول جوونیتہ 😜
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مثل مـݧ جا خورد 😳
تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه به سجادے بعد میزد زیر خنده. 😂😂
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....😒
📝 #ادامـــــهدارد ...
✍ #بهقلمخانمعلیآبـــــادی
🌻﷽🌻
#داستان_مذهبی♥️
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع🚶♀♥️
#پارت6
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪه سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...😢
پکر و بی حوصلہ رفتم خونہ😩
تارسیدم مامان صدام کرد...🗣
اسماااااا❓
سلام جانم مامان❓
سلام دخترم خستہ نباشے 😘
سلامت باشے ایـن و گفتم رفتم طرف اتاقم
مامان دستم و گرفٺ و گفت:
کجا؟ چرا لب و لوچت آویزونہ؟
هیچے خستم 😖
آهان اسماء جان مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓😳
مامان با تعجب گفت:چیہ؟ چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـن 🙈
اخہ مامان که خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...🙊
گفت ڪه پسرش خیلے اصرار داره دوباره با هم حرف بزنید 😊
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم 😕
گفت اونطورے نگاه نکن😄
گفتم که باید با پدرش حرف بزنم😄
إ مامان پس نظر من چے❓
خوب نظرتو رو با همون خب اولے که گفتے فهمیدم دیگہ😉
خندیدم و گونشو بوسیدم 😂😘
و گفتم میشہ قرار بعدیمون بیرون از خونہ باشه؟
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:😊
خوبہ والا جوونهاے الان دیگہ حیا و خجالت نمیدونـن چیہ ما تا اسم خواستگار و جلوموݧ میاوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم😅
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق🚶
شب که بابا اومد مامان باهاش حرف زد👥
مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بود و گفت 😔
اسماء بابات اصـلن راضے به قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشون...😔
از جام بلند شدم و گفتم چے؟ چرااااااا❓
مامان چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ😂
تازه به خودم اومدم لپام قرمز شده بود....🙈
مامان خندید و رفت بہ مادر سجادے خبر بده مثل ایـن ڪه سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود🙊
خلاصہ قرارمون شد پنجشنبہ 👌
کلے به مامان غر زدم که پنجشنبہ مـن باید برم بهشت زهرا ...☹️
اما مامان گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...😓
خلاصہ که کلے غر زدم و تو دلم به سجادے بد و بیراه گفتم...😖
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دور و ورم نیومد
فقط چهارشنبہ که قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...😟
ایـن از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے که میگذشت کنجکاوتر میشدم😨
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید.....
قرار شد سجادے ساعت ۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم 😊
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا🤔
از کارم خندم گرفت😂
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم 😑
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی👗 با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم 👜
ساعت ۹:۵۵ دیقہ شد 😃
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہے روسریم بودم کہ بازے در میورد😣
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد 😱
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در 🏃
تا من و دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد 🚗
اولیـݧ بار بود کہ لبخندش و میدیدم🙈
سرم و انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ🚗
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با روسریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے 🚗
اصـلݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره😂
با اخم نگاش کردم 😑
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود 🤔
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره به حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم❓
😊منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد 🌷
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیاوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم ..
از گل فروشے اومد بیروݧ...💐
هل شدم و گوشے از دستم افتاد...😰😰
📝 #ادامـــــهدارد ...
✍ #بهقلمخانمعلیآبـــــادی
•
.
•°~💛
دردمزیادبودوطبیبیمراندید
دردم زیادبودودوایی نداشتم
گفتممگرامامرضاچارهایکند
ایوایاگرامامرضایینداشتم💔
#چهارشنبههاۍامامرضایۍ
🥀🌻
⚠️#تلنگرانه
☘ _یَااَیُّهَاالَّذِینَآمَنُوا‼️
🌻 +بله !😜
_مراقبِلایکهایتان
فورواردهایتان،پستهایتان،
استوریهایتان،بیوگرافیهایتان
باشید ..🖇
🌻+ به روی چشم 🤠
- ماھِحرم .
#دلتنگی_شهدایی🌿💕 ________________ "آرزویی به شیرینی شهادت": مےدانم از اینجا ڪہ من نشستہ ام تا آن
اگھ اهلِ جهاد باشیم همہ جا سنگره :)!
-سوال امروز ؟!
_نظرتون در مورد رمان عاشقانه دو مدافع چیه و به نظرتون جمعه ها رمان داشته باشیم یا نه ؟؟
-نظر خود را در ایدی زیر ارسال کنید 🌿!
➺ @Sarbazgomnam255
یاعلی ✋
|#دلـــݩۅشــتــــہ♥️➘🙃❥
☜چہ باعظمت است ذیالحجہ!!
➘موسی به طور میـرود ،
➘فاطمہ به خانه علے،
➘ابـراهیم با اسماعیل به قربانگاه ،
➘محمـد (ص)با علے به #غدیـر ،
و
☜❀ #حسیـن با همہ هستی اش به ڪربلا...💔
#آثاࢪگناهان
گناهانیکهباعثزوالنعمتاست
امام سجاد علیه السلام:
{وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ عِصْیَانُ الْعَارِفِ بِالْبَغْیِ وَ التَّطَاوُلُ عَلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِهْزَاءُ وَ السُّخْرِیَّةُ}
↓
گناهانیکهباعثزوالنعمتاست:
1. باعلموعرفانبهگناهمرتکبگناهشدن،
2. تعدیوتجاوزبهحقوقمردم،
3. بِهِمْریشخندکردنانسان ها،
4. مِنْهُمْخوارنمودن افراد.
[منبع: معانیالاخبار، مرحومصدوق ص 270-271]
ماانقلابکردیمکہازکلمات
اَجنَبےاستفادهنکنیم🙃
نگومرسے!
بگوخداپدرتوبیامرزه...(:
#حاجاحمدمتوسلیان🍃
#تباهیات🚶🏻♂️
طرف تا نیمه شب داره استوری مذهبی درست میکنه که کانالش خالی نمونه . . !
ولی برای
نماز صبح خواب میمونه . . !
اینجوری میخواید فرهنگ سازی کنید و برای ظهور قدمی بر دارید ؟
حقیقتا که تباه اندر تباه ...
❁حِـجاب❁
خودِ آزادے ستــ !
••چرا ڪه تـو
آزاد هسٺے تا انتخابــ
ڪنے دیگران چہ ببینند....!
⇦با حجاب که باشی⇨
حرصش میگیرد✨
تو را آݧ طور میبیند
به غرورش برمیخورد...🌸
•ࢪوز مڶۍ عـفاف و حجاب گࢪامۍ باد•
#دخترانہهاےآرام 🌱
حـــــرمیعنے✨
ڪسےدرشھرخودسرمےڪنداما..
دلشدرڪوچہھاۍدورِمشھدماندھآواره!
#چھارشنبہھاۍامامرضایے💛
#اللهمعجللولیڪالفرج
#بطلبحرم
♥️🍃
ماه ذیالحجّه،
ماه دعا و مناجات است؛🌱
اوج این حرکتِ تضرّع و دعا
و توسّل هم، روز عرفه است.🕊
بعد هم روز عید قربان، و
بعد وارد دهه دوّم ذیحجّه میشویم،
دهه #غدیر، ماجرای عجیبی است؛
این ماه مهمّی است؛
و مقدّمهی ماه #محرم؛
از این فرصتها،
استفاده معنوی کنیم....🌱
"امام خامنهاے"
#عاشقانههاےبندگی
#غدیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️به مناسب سالروز امضای برجام
یادی کنیم از پوزخند اوباما به امیدواری ظریف
#آثاࢪگناهان
گناهانیکهباعثزوالنعمتاست
امام سجاد علیه السلام:
{وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ عِصْیَانُ الْعَارِفِ بِالْبَغْیِ وَ التَّطَاوُلُ عَلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِهْزَاءُ وَ السُّخْرِیَّةُ}
↓
گناهانیکهباعثزوالنعمتاست:
1. باعلموعرفانبهگناهمرتکبگناهشدن،
2. تعدیوتجاوزبهحقوقمردم،
3. بِهِمْریشخندکردنانسان ها،
4. مِنْهُمْخوارنمودن افراد.
[منبع: معانیالاخبار، مرحومصدوق ص 270-271]