•
.
.°💜`
خمیده راھ رفتند
تا امروز بتوانیم
راست راست راه برویم !
‹ #شهیدانهـ ›
•
.
فرهنگ ما این بود که :
به دخترامون میگفتیم ؛
قشنگترینم
میرے بیرون
مراقب باش موها و صداے نازت رو
هرکسے نبینه و نشنوه . .
طورے رفتار کنے جلب توجه نباشه
که هر بی شرفے
به چهره ے مثِ ماهت نگا کنه
نه اینکه بگیم ؛
نکن شر میشه!
#نجابت_ایرانے
#روراست . .
#قمهکشےآپشنجدیده؟!
•
.
بهشمیگمعزیزمحجابترورعایتڪن(:
میگهبهتوچه/:
آرهحقیقتابهمنربطینداره...
ولیبهاونبچههاییمنیکہهرروز بیشتردردمیکشنبهخاطرتعویق ظھورربطداره(:
ڪاشروزیبهایندرڪبرسیم...
هریڪگناھمن
ثانیهبهثانیه
ظھور،راعقبمیاندازد...💔
🌻﷽🌻
#داستان_مذهبی♥️
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع🚶♀️♥️
#پارت9
_۵ دیقہ بعد رامین رسید..
سوار ماشین🚙 شدم بدون اینکہ حرفے بزنہ حرکت کرد.
_نگاهش نمیکردم به صندلے تکیہ داده بودم بیرون و نگاه میکردم همش صداے سیلے و حرفاے مامان تو گوشم میپیچید
باورم نمیشد.😳
اون من بودم کہ با مامان اونطورے حرف زدم❓
واے کہ چقدر بد شده بودم _باصداے بوق ماشین بہ خودم اومدم
رامیـن و نگاه کردم👀 چهرش خیلے آشفتہ بود خستگے رو تو صورتش میدیدم چشماش قرمز بود مثل این کہ دیشب نخوابیده بود😔
دستے بہ موهاش کشید و آهی از تہ دل
دلم آتیش🔥 گرفت آشوب بودم طاقت دیدن رامیـن و تو اون وضعیت نداشتم
_ناخودآگاه قطره اشکی😢 از چشمام سرازیر شد
رامیـن نگام کرد چشماش پر از اشک بود😭 ولے با جدیت گفت:
اسماء نبینم دیگہ اشک و تو چشمات
اشکم و پاک کردم و گفتم: پس چرا خودت....
حرفم و قطع کرد و گفت بخاطر بیخوابے دیشبہ😑
بیخوابے❓چرا❓_آره نگرانت بودم خوابم نبرد
جلوے یہ کافے شاپ نگہ داشت
رفتیم داخل و نشستیم
سرش و گذاشت رو میز و هیچے نگفت
چند دیقہ گذشت سرش و آورد بالا نگاه کرد تو چشام👀 و گفت: اسماء نمیخواے حرف بزنے
چرا میخوام
خوب منتظرم
رامیـن مامان مخالفت کرد دیشب باهم بحثمون شد خیلے باهاش بد حرف زدم اونقدرے که...😔
اونقدرے که چی اسماء❓
اونقدرے که فقط با سیلے ساکتم کرد
دیشب انقدر گریہ کردم😭 که خوابم برد و نفهمیدم زنگ زدے پوفے کرد و گفت مُردم از نگرانے
اما حال خرابش بخاطر چیز دیگہ بود
ترجیح دادم چیزے نگم و ازش نپرسم
اون روز تا قبل از تاریکے هوا باهم بودیم همش بهم میگفت که همه چے درست میشہ و غصہ نخورم😐
چند بار دیگہ هم با مامان حرف زدم اما هر بار بدتر از دفعہے قبل بحثمون میشد و مامان با قاطعیت مخالفت میکرد😵
اون روزها حالم بد بود دائم یا خواب بودم یا بیرون حال و حوصلہے درس و مدرسہ هم نداشتم
میل بہ غذا هم نداشتم خیلے ضعیف و لاغر شده بودم روزهایے که میگذشت تکرارے بود در حدے که میشد پیش بینیش کرد😞
رامیـن هم دست کمے از من نداشت ولے همچنان بر تصمیمش اصرار میکرد و حتے تو شرایطے که داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم
اوایل دے بود امتحانات ترمم شروع شده بود یہ روز رامیـن بهم زنگ📱 زد و گفت باید هم و ببینیم ولے نیومد دنبالم بهم گفت بیا همون پارکے که همیشہ میریم
تعجب کردم😳 اولین دفعہ بود کہ نیومد دنبالم لحنش هم خیلے جدے بود نگران شدم سریع آماده شدم و رفتم
رو نمیکت نشستہ بود خیلے داغون بود...😔
_رفتم کنارش نشستم.
سرش و به دستش تکیہ داده بود
سلام کردم بدوݧ ایـݧ کہ سرشو برگردونہ یا حتے نگام کنہ خیلے سرد و خشک جوابم و داد حرف نمیزد نمیفهمیدم دلیل رفتاراشو کلافہ شده بودم بلند شدم که برم کیفم و گرفت👜 و گفت بشیـݧ باید حرف بزنیم_با عصبانیت نشستم و گفتم:
جدے❓خوب حرف بزݧ ایـݧ رفتارا یعنے چے اصلا معلومہ چتہ❓
قبلنا غیرتت اجازه نمیداد تنها بیام بیروݧ چیشده که الاݧ.. 😖
حرفم و قطع کرد و گفت
اسماء بفهم دارے چے میگے وقتے از چیزے خبر ندارے حرف نزݧ
اولیـݧ بار بود که اینطورے باهام حرف میزد مـݧ که چیز بدے نگفتہ بودم.
ادامہ داد ...
📝 #ادامـــــهدارد ...
✍ #بهقلمخانمعلیآبـــــادی
🌻﷽🌻
#داستان_مذهبی♥️
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع🚶♀️♥️
#پارت10
ببیـݧ اسماء ۱ سال باهمیم💑
چند ماه بعد از دوستیموݧ بحث ازدواج و پیش کشیدم و با دلیل و منطق دلیلش و بهت گفتم شرایطمم همینطور همـوݧ روز هم بہ خانوادم👨👩👧👦 گفتم جریان و اما بہ تو چیزے نگفتم. از همـوݧ موقع خانوادم منتظر بودݧ ک مـݧ بهشوݧ خبر بدم کے بریم براے خواستگارے اما مـݧ هر دفعہ یہ بهونہ جور میکردم چند وقت پیش همون موقعے ک تو با مامانت حرف زدے خانوادم منو صدا کردݧ و گفتـݧ ایـݧ دختر بہ درد تو نمیخوره وقتے خوانوادش اجازه نمیدݧ برے خواستگارے💞 پس برات ارزش قائل نیستـݧ چقد میخواے صبر کنے....
ولے مـݧ باهاشوݧ دعوام شد😔
حال ایـݧ روزام بخاطر بحث هرشبم با خوانوادمہ دیشب باز بحثموݧ شد. بابام باهام اتمام حجت کرد و گفت حتے اگہ خوانوادهے تو هم راضے بشـݧ اوݧ دیگہ راضے نیست
ببین اسماء گفتـݧ ایـݧ حرفها برام سختہ
اما باید بگم دیشب تا صبح فکر کردم حق با خوانوادمہ خوانوادهے تو منو نمیخواݧ منم دیگہ کارے ازم بر نمیاد مخصوصا حالا کہ...😔
گوشیش زنگ📱 خورد هل شد و سریع قطعش کرد
نزاشتم ادامہ بده از جام بلند شدم شروع کردم بہ خندیدݧ😁 و دستهام و بہ هم میزدم👏
آفریـݧ رامیـݧ نمایش جالبے بود
با عصبانیت بلند شد و روبروم ایستاد
اسماء نمایش چیہ جدے میگم باید هم و فراموش کنیم اصلن ما بہ درد هم نمیخوریم
از اولم... از اولم چے رامیـݧ اشتباه کردیم❓یادمہ میگفتے درستتریـݧ تصمیم زندگیتم، بدوݧ مـݧ نمیتونے زندگے کنے چیشده😳
حالا!! اسماء جاݧ تو لیاقتت بیشتر از اینهاست
اره معلومہ که بیشتر تو لیاقت من و عشق❤️ پاکے بهت دارم و ندارے فقط چطورے میخواے روزهایے که با تو تباه کردم و بهم برگردونے❓
سکوت کرد😐 دوباره گوشیش زنگ📱 خورد و قطع کرد پوزخندے بهش زدم و گفتم هہ جواب بده تصمیم جدید زندگیت از دستت ناراحت میشہ
از جاش بلند شد اومد چیزے بگہ کہ اجازه ندادم حرف بزنہ بهش، گفتم برو دیگہ نمیخوام چیزے بشنوم😲
سرش و انداخت پاییـݧ و گفت ایشالا خوشبخت بشي و رفت براے همیشہ باورم نمیشد پاهام شل شد و افتادم زمیـݧ بہ یہ گوشہ خیره شده بودم اما اشک نمیریختم آرزوهام و تصوراتم از آینده روسرم خراب شد😳
از جام بلندشدم چشمام سیاهے میرفت نمیتونستم خودم و کنترل کنم یہ ساعتے بود رامیـݧ رفتہ بود خودم و به جلوے در پارک رسوندم صحنہاے رو که میدیدم باورم نمیشد😳
رامیـݧ بایکے از دوستام دست در دست👫 و با خنده میومدݧ داخل پارک
احساس کردم کل دنیا داره دور سرم میچرخہ قلبم به تپش💓 افتاده بود و یہ صدایے تو گوشم میپیچید دیگہ چیزے نفهمیدم از حال رفتم...
📝 #ادامـــــهدارد ...
✍ #بهقلمخانمعلیآبـــــادے
『لیست تبادلات حمایتی』
-درد و دل و تجربیات
@TAJROBEHAA
-تَࢪفند هٰا وآموزِش هاے عَڪاسیٌ
@acas_sho
-ڪانالے مذهبی با رمان های زیبا
@Heaven_novelist
-اگر خدا را میخواهی بايد از خوديّت خودت بگذری
@aramesh_allah
-من زخم تـــو را به هیچ مرحم ندهم دلبرم
@Torang1400
-فـدایـیـانـ در راھ اسـلـام!
@ZSYRIE
『حمایتشون کنید رفقا ✋』
خورشید زمین تولدت کی رخ داد؟
مابین دو ماه مختلف درگیریم
بهتر که نگویی و ندانیم آقا
هرماه برایتان تولد بگیریم
#سید_علی_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باچادربرداشتنازسرزنها
ظلمبهآنهامضاعفمیشه !
ـ #چادر ♥️🌱
ازمنطقهعملیاتےکهبرمےگشتیم،
یكنفرنظرمانراجلبکرد..❗️
.
اوفشنگهایۍراکهروۍزمینریختهشدهبود،
جمعمےکردودرداخلسطلےکه
دردستداشتمےریخت.🗑
.
تعجبکردیم!
چوندراوضاعےکهبچههاحتےیکتانکِعراقے
رانادیدهمےگرفتندواسلحههاۍزیادۍراکه
دراطرافریختهشدهبودرهامےکردند،
اینفردچرافشنگهاراجمعمےکند؟🚶🏻♂️
.
جلوتررفتیم،شهیدحسنباقرۍبود. وقتےمتوجهنگاههاۍمتعجبماشد
روبهماکردهوگفت:
«حیفاستاینهاروۍزمینبماند،
بایدعلیهصاحبانشبکارگرفتهشود!»😉💣
.
#شهیدحسنباقری🌱
#بدونتعارف🖐🏻‼️
طلبه ای که تو فضای مجازی با خانم ها شوخی میکنی میگی و میخندی
بسیجی که صبح تا شب به اسم امر به معروف از بله رسیدی به جانم با ناموس مردم
بچه هیئتی که
هرجور که میتونی داری تو فضای مجازی با فرق سر کج و انگشتر و چفیه ات دلبری میکنی
آهای خادمالشهدایی که توی گلزار چشمتو مواظبت نمیکنی
#یهلحظهوایسا !
- ماھِحرم .
#بدونتعارف🖐🏻‼️ طلبه ای که تو فضای مجازی با خانم ها شوخی میکنی میگی و میخندی بسیجی که صبح تا شب به
تو نمیتونی بگی من برام مهم نیست بقیه راجع بهم چی فکر میکنن
آره
نمیتونی !
چون یه لباس مقدس تنت هست که توی همون لباس ها شهید دادیم
چه لباس مقدس طلبگی ، چه بسیجی و چه هیئتی و چه خادم الشهدایی
تو فقط خودت نیستی !! بقیه تورو به اسم صاحب لباس هات میشناسن
از این بالا تر؟؟؟
وقتی اون لباس رو انتخاب میکنی ، محدود میشی به رعایت کردن یک سری اصول !!
#آیت_الله_مجتهدی:
⭕️سجده گناهان را می ریزد.
📚👈 روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد ، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید ،
⚡️ مخصوصا در نماز شب ده دقیقه یک ربعی در سجده باشدحسّ می کند وقتی که به سجده می رود سبک می شود.
👈آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است.
🍁 همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد سجده هم گناهان را می ریزد.
#ثوابیهویے
میتونینبراےآقاسهڪارانجامبدین؟✋
¹-براشوندوبارصلواتبفرستین🕊
²-سهباربراشوناللهمعجللولیڪالفرجبگین🙂
³-اینپیاموحداقلبه1کانال،گروه بفرستید
پدرم گفت:😇
گل از رنگ و لعابش پیداست😍🌺
دختر مومن😌✨
از طرز حجابش پیداست😊🌸
#خدا_خواست_تو_ریحان_باشی
اسلام واقعی فقط اونجاش کہ
حضرتعلۍ «علیہالسلام» بہ مالڪاشتر
میگہ : اگر درشب هنگام کسی را درحال گناه دیدے؛
فــردا بہ آن چشم نگاهش نڪن،،
شاید سـَحر توبہ ڪرده باشد.
•.
#فقطحیدرامیرالمومنیناست((:'
•••❀•••
راهامامحسین؏
خیلےسریـعانسـاݧ
رابهنتیجهمےرساند.
چونکشتےامامحسین؏
دࢪآسماݧهاۍغیب
خیلۍسریعراهمےرود.🌿
-حاجاسماعیݪدولابۍ
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#اربابم_حسین♥️⃟✨
- جوانبودوگنھڪار
ازروزمرگیهاۍزندگۍخستہشدهبود
وبہجوادالائمہپناهآوردهبود ..
حضرتفقطیڪجملہفرمود:
"فَفِرّواألۍٱلحُسَین"
بہسمتحسینفرارڪن
•.
#چهقشنگگفتن🖤!
بیشتر از اینکه با همڪارهایش عڪس داشته باشد
با سربازها عڪس یادگار؎ انداخته بود
دلیلش این بود که ارتباطش با سربازها کاملا
رفاقتی بود و هیچ وقت دستورے صحبت نمیکرد
بارها میشد که وسیلهاب را بــاید از سربازش
میگرفت،،نمیگفت آن وسیله را به خانه ما بیاور
میگفت تو ڪجا هستی من بیام از تو بگیرم
•.
#شھیدحمیدسیاهڪالیمرادی🌱
•••❀•••
♥️🕊••
﴿بـغضِ مـن گریہ شـد و راھِ تماشـاࢪا بست
از تـو جز منظرهای تار نـدارم כَࢪ یاد ジ﴾
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#اربابم_حسین♥️⃟✨
#دخترانههاےآرام•🙂🌿°
بانو...🙂
باور کن
حتی خاک چادر
هم مقدس است...❤️
آری با توام...!!
ای مدافع چادر حضرت زهرا...💚
این بار که خواستی
چادرت را سرت کنی...:)))
در دلت بگو:
مدافعم از چادرت یازهرا...•°✌️
🍃••قربة الی الله••🍃
#مثل_الماس💎
#مدافع_چادر...✌️