eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن . کپی به هیچ‌عنوان رضایت نداریم !
مشاهده در ایتا
دانلود
با صدای مامو سرشان را طرف سروان برگرداندند . مهیا بر اتیکت روی فرم لباس مامور زوم کرد آرام زمزمه ڪرد ــــ سروان اشکان اصغری ـــ اون شب من بعد مراسم موندم تا وسایل هیئت رو بزارم تو پایگاه ڪه دیدم یڪی صدام میڪنه سرمو ڪه بلند ڪردم دیدم خانم رضایی هستن ڪه چند پسر دنبالشون می دویدند با پسرا درگیر شدم . یڪشونو یه مشت زدم زود بیهوش شد مطمئنم مست بود چون ضربه ی من اونقدرا محڪم نبود من با دو نفر دیگه درگیر بودم ڪه اون یڪی بهوش اومد و با چاقو زخمیم ڪرد . ـــ خانم رضایی گفنت ڪه شمام قبل از اینڪه زخمی بشید به ایشون گفتید برن تو پایگاه خواهران؟؟ ـــ بله درسته رسوان سری تکون داد ـــ گفتید رفتید تو پایگاه خواهران مهیاــ بله ـــ آقای مهدوی مگه کسی از خانما اونجا بودن که در پایگاه باز بود ؟ شهاب از نشستن زیاد زخمش خونریزی ڪرده بود از درد ملافه را محڪم در دستانش فشرد . ـــ وسایل زیاد بود نمیشد همه رو تو پایگاه برادران بزاریم برای همین میخواستم یه تعدادیشو بزارم تو پایگاه خواهرا . ـــ خب خانم رضایی شما قیافه های اونا رو یادتونه ـــ نخیر یادم نیست ـــ یعنی چی خانم یادتون نیست مهیا ڪه از دست این سروان خیلی شاڪی بود با عصبانیت روبه رسوان گفت ـــ جناب دیشب تاریک بود و من ترسیده بودم وقت نداشتم که زل بزنم بهشون بعدشم شما چرا اینطوری با من حرف میزنید اون از دیشب که می خواستید منو بازداشت کنید اینم از الان اصلا یه دفعه ای بگید ایشونو من زدم ناکار کردم . شهاب از عصبانیت و شنیدن قضیه بازداشت خیلی تعجب ڪرد
در باز شد و پرستار وارد شد . ـــ جناب سروان وقتتون تموم شد بیمار باید استراحت ڪنه . سروان سری تڪان داد واخمی به مهیا کرد . ــــ آقای مهدوی فردا یک مامور میفرستم برای چهره نگاری ـــ بله در خدمتم ـــ خداحافظ ان شاء الله بهتر بشید . شهاب تشڪری ڪرد پرستار رو به مهیا گفت ـــ خانم شما هم بفرمایید بیرون وقت ملاقات تموم شد . مهیا به تڪان دادن سرش اڪتفا کرد سروان و پرستاراز اتاق خارج شدند . مهیا دو قدم برداشت تا از اتاق خارج شود ولی پشیمون شد با اینڪه از شهاب خوشش نمی آمد اما بی ادب نبود باید یه تشڪری بکنه دو قدم رو برگشت . ـــ شهاب .. منظورم آقای برادر ـــ بله ـــ خیلی ممنون خیلی به خودش فشار آورده بود تا این دو ڪلمه را بگویید ـــ خواهش میڪنم اما مهیا وسط صحبتش پرید ـــ برادر لطفا امر به معروف و نهی نمیدونم چی نکن شهاب سرش را پایین انداخت ــ نمی خواستم امر به معروف و نهی از منڪر بڪنم فقط میخواستم بگم ڪاری نڪردم وظیفه بود . مهیا ڪه احساس می ڪرد بد ضایع شده بود زود خداحافظ کرد و از اتاق خارج شد به در تکیه داد و محکم به پیشانیش زد . ـــ خاڪ تو سرت مهیا بعد از بیرون آمدن مهیا همه به اصل قضیه پی برده بودند و دلیل ماندن مهیا در اتاق را فهمیدند .
خواندݩ‌هࢪپارٺ‌تنهاباذڪر‌¹صلواٺ‌بھ‌نیٺ‌تعجیڵ‌دࢪ‌فرج‌آقامجازمۍباشد
-بسمڪ یاحسین♥
میشود نیمه شبی گوشه بین الحرمین😔✋
⋱⸾💔✨⸾ ✍️.. ؛ میگفت:↓ فڪرت‌كھ شد امـام زمان،، دلـت‌میشھ امـام زمانے عقلـت‌میشھ امام‌زمانے تصمـیم‌هات‌میشھ امام زمانے تمام‌زندگیت میشھ امام‌زمانے رنگ آقارومیگیرےكم‌کم... فقط اگه توے فكرت‌دائم امـام‌زمانـت‌باشه... خودتودرگیرامام‌زمان‌کن‌رفیق تا فکر گناه هم طرفت نیاد!!
تادستش را جلو آورد✋ یادش آمد که دست راست آقایش😔........ لبـیکـ یـا خـامـنهـ‌اے 🇮🇷💪🏼 🖤🥀 .ماسڪ.میزنم😷
حجاب های اُمُّل😏😏😏 "اُمُّــلِ واقــعــی کــیــه ؟"😶 مطلبے کہ امروز گذاشتم گفتہ هاے یہ دختر چادرے و محجّبہ ست کہ همیشہ مورد بے احترامے خانواده و دوستاے بے حجابش قرار میگرفت😔 اون دختر میگہ مثل همیشہ آمادهء شنیدن🙁 متلک هاے ضدّ حجاب و ضدّ چادر بودم وارد دانشگاه شدم 👩🏻‍🎓 چند تا دختر عیّاش کنارِ چند تا پسرِ عیّاش تر نشستہ بودن خیلے وضع بدے داشتن😒 نمے دونم چطورے از درب دانشگاه وارد محیط دانشگاه شده بودن !😖 منو کہ دیدن موضوع حرفاشون عوض شد بہ من گفتم اُمُّل اُمُّل😔😔 بعد زدن زیر خنده خیلے ناراحت شدم میخواستم مثل همیشہ بهشون اعتنایے نکنم اما نتونستم...! رفتم جلوشون گفتم کے اُمُّله‼️‼️ من یا شما؟ یکے از این دخترا کہ مانتوش تازه مد شده بود با عشوه و ادا گفت : 🙂 وااا معلومہ دیگہ اُمُّل تویے با این چادر مشکیت...!😕 بعد زدن زیر خنده و چند تا از این پسرا براش دست زدن 😒 گفتم دختر خوشگل من! اُمُّل بہ چے میگید؟ گفت بہ آدماے قدیمے بہ جوونایے کہ عین مادربزرگا میگردن!! بہ شما چادرے هاے صورت گرفتہ میگیم اُمُّل ! گفتم پس اُمُّل به قدیمے ها میگید؟😏😂 با خنده و به صورت هماهنگ همگے گفتند : بعـلہ گفتم 1434 قدیمے تره یا 1500 سال؟ پسره با عشوه گفت: وا مگہ ریاضی رو پاس نکردے؟ 1500 سال قدیمے تره دیگہ! با لبخند گفتم پس شما اُمُّلید دیگہ..! گفتند : اِ وا چرا ما؟ 🙁 گفتم شما میگید قدیمے ها اُمُّل هستند حضرت محمّد 1434 سال پیش مبعوث شد لزوم چادر و حجاب رو بعد از بعثت اعلام کرد امّا قبل از بعثتِ حضرت محمّد (ص) عرب هاے جاهل بے حجاب بودن😏 یعنے حدود 1500 سال پیش حالا بگید شما اُمُّل هستید یا ما چادرے ها؟ به عشق چادریا پخشش کنین🌹🍃😍 ببینم‌ چیکار میکنین😉
🌸•°•🌸 !😐☕️ تو گردان شایعه‌شد نماز نمے خونه! گفتن،تو ڪه رفیق‌شی.. بهش تذکر بده.. باور نکردم و گفتم: لابد می‌خواد ریا نشه.. پنهانی مےخونه..! وقتےدو نفری‌توی‌‌سنگرکمین‌جزیره‌مجنون ²⁴ ساعت‌نگهبان‌شدیـم.. با چشم‌خودم‌دیدم‌که‌نمازنمی‌خواند!! توی‌سنگر کمین،در کمینش‌بودم تا سرحرف‌را باز کنم .. گفتم : ـ تو که برای‌خدا می‌جنگے.. حیف‌نیس‌نماز نخونی؟! لبخندے(: زد و گفت : +یادم‌میدے‌نمازخوندن رو؟ ➖ بلد نیستے❓ ➕نه..تا حالا نخوندم --_ نمازخواندن رو توی‌توپ‌وآتش‌دشمن یادش دادم . . ‌‌اولین نماز‌صبحش‌را با من‌اول‌وقت‌خواند. دو نفر نگهبان بعدی‌آمدندو جاےماراگرفتند ماهم‌سوار قایق‌شدیم‌تا برگردیم.. هنوز مسافتےدورنشده‌بودیم‌که‌خمپاره نشست،توی‌آب‌هور‌ ،پارو از دستش‌افتاد آرام‌‌کف‌قایق‌خواباندمش،لبخندکم‌رنگےزد🙂 با انگشت‌روی‌سینه‌اش‌صلیب†کشید وچشمش‌به‌آسمان‌،با لبخند به.. شهادت🕊♥️رسید . . . اری،مسیحے بودکه‌مسلمان شد و بعد از اولین‌نمازش‌به‌شهادت‌رسید... به‌ یاد 🌿🌿🌱🌱🌿🌿🌱🌱🌿🌿🌱🌱
-بسمڪ یا رقیھ 🖐🏾
ساعت به وقت حاج قاسم 😕 20 : 1
-بسمڪ یا زینب !♥