eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن .
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش جای اون پیرمرد دهاتی بودم که صبح پنجشنبه پای پیاده از خونه‌اش میزد بیرون و شب جمعه میرسید حرمت،حسین!!💔
میاین چلہ زیارت عاشورا بگیریم؟
نهایتاًهمون‌جمله‌یِ‌امیرالمومنین‌کھ : «دنیا ، مضحکه‌اۍگریه‌انگیزاست» ؛ - وَ‌تمام .. !
- ماھ‌ِحرم‌ .
صوت زیارت عاشورا:)))
یادتون نرھ بخونید بچہ ها شاید این فرصت ها دیگه تکرار نشہ ها ... شاید دیگه سال بعد نباشیم پس بسم الله بیاین قبل محرم دلامون پاک سازی کنیم:)))♥
شکمِ سیر.. خوابِ راحت.. لباسِ خوب.. که چی؟! آخه اینا شد دلخوشی؟! دلخوشی اینه که با شکمِ گرسنه و حالِ خواب آلود تو بین الحرمین یخ بزنی..
ولی نمی‌دانند عشق شما از کودکی ریشه در درونمان دوانده است و با ویروس و چیزهای ناچیز تر از این کم نخواهد شده حتی ذره ای هم...
*
از احوالاتِ دلِ تنگم، همینقدر بگم که لباسی که دفعه پیش باهاش رفتم حرم رو دلم نیومده بپوشم.. آخه تبرکه.. بوی حرم میده..
حک گشته در بهشت خدا روی هر دری رهبر فقط علی و نجف بیت رهبری (:
:)))♥
میخوام لیست جدید همسایه ها رو درست کنم هر کی میخواد همسایه شه کنہ! [پ.ن: همسایه و غیر همسایه]
اصلارقیه‌نه، مثلادخترخودت؛ یک‌شب‌میان‌کوچه‌بماند، چه‌میشود؟! اصلابدون‌کفش ، توی‌بیابان،پیاده‌نه!! درراه‌خانه‌تشنه‌بماند، چه‌میشود؟! دزدی‌ازاو به‌سیلی‌وشلاق‌وفحش،نه!! تنهابه‌زورگوشواره‌بگیرد ، چه‌میشود!؟ دربین‌شهر،توی‌شلوغی همیشه،نه!؟ یک‌شب‌که‌نیستی،‌بهانه‌بگیرد ، چه‌میشود؟! دست‌گناهکارمرا روزرستخیز یک‌دختر‌سه‌ساله‌بگیرد چه‌میشود؟! :)💔
میگفت وطن جاییه که آدم توش به دنیا میاد.. یه بار رفت کربلا نظرش عوض شد..
کی گفته همه جا آسمون یه رنگه؟ مگه میشه آسمون اینجا با نجف یه رنگ باشه؟!...
گنبد زدن برای حسن راحت است لیک ترسم که خلق وا بگذارند کعبه را
به امید حق علیه باطل مریض شدم رفت.. [پ.ن: ببخشید بابت ناشناس ، دیشب اصلا حالم خوب نبود صبحم تب داشتم دعا کنید زودتر خوب بشم]
یک جمله بگویید به طراح ضریحش... باید بنویسی ز طلا لعن حمیرا
- ماھ‌ِحرم‌ .
تا قبلش اصلا توی فاز هیئت نبودم ... تا اینکہ محرم یہ شب که مسجد محلمون مراسم بود رفتم هیئت حس و حال
حضور دخترک کوچکی میان هشتاد و چند اسیر مجروح و داغدار و خسته؛ حضور دست و پاگیر و مشکل سازِ یک بچه؛ میان زن و بچه های دیگر نیست... تک تک افراد این قافله؛ برای هدایت و نجات بشر یک رسالتنامه‌ی مکتوب زیر بغل دارند و آرام‌آرام به ما نزدیک می‌شوند. مثل انعکاس مهتاب روی آب چشمه؛ یک آدم هایی اصلا به دنیا می‌آیند؛ تربیت می‌شوند؛ نقش آفرینی می‌کنند و از دنیا می‌روند تا نشان دهند که گاهی برای ماندن باید نبود... در آن خرابه ی بی سقف و بی تکیه گاه که بالشت اسرا خاک بود و قوت قالبشان نان و آبی اندک؛ شمعی باید می‌سوخت و در مقابل پروانه ی نگاه برادر و عمه ها و همسفران آب می‌شد و تمام... رقیه شمع شام تار خرابه شد؛ مدافع حریم شهدا شد؛ روضه خواند؛ با هنر قصه گویی دخترانه؛ با ناز و نیاز اصیل زنانه برای پدر از رنج ها گفت و جهاد بزرگی کرد تا قصه ی عاشقی "بابایی بودن دخترها" برای همیشه ی تاریخ سند بخورد به نام نامی رقیه... هرکجای تاریخ پای مردان مرد استوار ایستاده است؛ در کنارش شعاع نور قوت قلب و صبوری های معصومانه و ظریف و پرقدرت موجودی بنام زن می‌درخشد... مثل شعاع نور دست های کوچک و زخمی یک دختر از میان آوار خرابه که دل ها را روشن کرد و تا ابد روشن گری... دختر اگر دختر باشد ظرافت‌ بیان رنج ها را هم جوری بلد است که تا آخر دنیا بزرگان‌عالم از قصه ی پر غصه ی او؛ درس مقاومت بگیرند... حالا دانستی چه بود راز شهادت رقیه...
یه‌رفیقم‌باشه؛ پایه‌ی‌همه‌چیت‌باشه :) هیئت‌رفتنات… گریه‌کردنات… سینه‌زدنات… نوکری‌کردنات . . . آخرشم‌باهم‌کفش‌هارومرتب‌کنین :)
- ماھ‌ِحرم‌ .
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاد