این من و شماٰ نیستیم که تصمیم میگیریم براٰی روضه و مراسم، کدوم هیئت و حسینیه بریم. از مدتهاٰ پیشتر، با دواتی مطهر، روی لوحی منور، اسم ِهر که دعوت میشه رو آقا ابوفاضل «ع»، سردار ِارباب نوشتن و پای این طومار مُهر ِحسین بن علی «ع» خورده. از امشب هرکجاٰ رفتید و به هر ستون و درخت و مخده و دیواری تکیه زدید، طور ِدیگری به همون چند وجب جاٰ نگاه کنید.
چرا که ملائک فرود اومدن و بر اساس طوماٰری که دستشون دادن، محلی برای نشستن مشخص کردن و گفتن:
{اینجا قراره فلانی فرزند فلاٰنی بیاد و بنشینه، زیر قدمش بال و پر باز کنید که محب ِحسینه «ع»}
#دلنوشت
InShot_۲۰۲۴۰۷۰۷_۱۵۴۲۳۰۲۱۰_320kbps.mp3
8.76M
از آن لحظه به کوهی که کنارم بود
تکیه دادم و به نوری از حُبِ صاحب
اسمم درون قلبم .
از آن پس هرچه شد ، او کنارم بود ،
زندهتر از تمامیِ مردگان شهر
ــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
کاری از بروبچ پشت صحنه ماھِحرم 🖤 .
#پادکست_صوتی | #محرم
؛
«عزیزدلم؛ حسین«ع»؟
به قفا و مقابلت خوب نگاه کن؛
عباس«ع» را مقابل ِخیمهی رباب درحالیکه علی ِصغیرت را زیر ِسایهبان با احتیاط در آغوش دارد، میبینی؟ منتظر است رباب اثاثیهاش را زمین بگذارد و گهواره را سامان ببخشد تا طفل را به مادرش برگرداند، قاسم «ع» را دوشادوش علی اکبر «ع» میبینی؟ دارند عمود خیمهات را در خاک میزنند. رقیه «س» همین اطراف بود، اطراف ِذوالجناح میدوید .. جاٰن ِخواهر«س»!؟
هنوز هم فرصت هست، برای بازگشتن دیر نیست، ما هنوز تو را داریم..»
حضرتِ رقیه.mp3
3.55M
دختر اگر دختر باشد ظرافت بیان
رنج ها را هم جوری بلد است که
تا آخر دنیا بزرگانعالم از قصه ی
پر غصه ی او؛
درس مقاومت بگیرند...
ــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
کاری از بروبچ پشت صحنه ماھِحرم 🖤 .
#پادکست_صوتی | #محرم
- ماھِحرم .
-
بالا نشین بود؛
با خار و خاک و خاشاک غریبه از دنیا سه بهارش را دیده و اغراق نبود اگر میگفتند از آن سه بهار دو نوبتش را بر دوش عباس «ع» گذرانده سر تاب دادنش در آغوش سجاد «ع» یا شانه زدن زلفش به دست على اكبر «ع» رقابتی برادرانه بود آخر هم حسين «ع» سر میرسید و همانطور که میگفت: ناز دختر کشیدن را فقط پدرش میداند. روی کنده زانو مینشست دو دست را چون دو درخت چون دو سیر چون دو ملک نگهبان دور جثه ی دردانه میگرفت و باغ کوچک یاس
را در آغوش میکشید .
بالا نشین بود؛
با خار و خاک و خاشاک غریبه دست به دست از سینه ی زینب «س» جدا میشد و به دامن رباب میرسید بندهای نعلین چرمی کوچکش را به نوبت سکینه «س» و لیلا دور پاهایش کیپ میکردند و میگفتند در حیاط میدوی احتیاط کن ..
بالا نشین بود؛
با خار و خاک و خاشاک غریبه تا آنکه فصل آشنایی رسید؛ ماه بر بالای دیوار نشست و بلبل خرما شهادتین خواند. نعلین های چرمی کوچکش چند منزل آن سوتر از خرابه گم شد و آتش زلف معطرش به دستهای علی اکبر «ع» را چید طبقی آوردند پوشیده با حریر و ابریشم که از آن بوی خاکستر و شوری خون به مشام میزد سرخ بود اما سرخی از آن ابریشم نبود دست برد و پرده ی افتاده بر طبق را کنار زد. دست برد و حسین «ع» را مرتب کرد دست برد و شکستگی را بند زد دست برد و شن بیابان را از دندان و دهان پاک کرد دست برد و با خار و خاک و خاشاک آشنا شد. دست برد و ناز پدر را خرید دست برد و دو دست را چون دو ساقه ی نحیف چون دو ملک نگهبان کوچک دور باقی مانده ی
پدر کشید دست برد و سر حق را به سینه ی ترسیده اش چسباند، دست برد و با خاک عجین شد دست برد و در میان خاک تپید. دست برد و از
خاک پرید
بالا نشین بود بلاخره .
حُر بن ریاحی؛ شبِ چهارم.mp3
2.73M
چه تفاوت میکند که سالها در رکاب
علی و پیامبرش باشی یا نه، همین که چشم دلت را مال حرام کور نکرده باشد کافیست!
ادب بود و آزادگی بود و بصیرت،که دست حر را گرفت و بالا برد.
ــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
کاری از بروبچ پشت صحنه ماھِحرم 🖤 .
#پادکست_صوتی | #محرم
از شامگاه دوشنبه هجدهم تیرماه صفر سه ؛
شبِ سوم محرم هیئت ها و موکب های قشنگ شاهچراغ >> .
میان شام پس دادند سَرهارا به مادر ها
صدای زینب آمد : آنچه بخشیدم را پس نمیگیرم 💔 .
ما دفاعمون رفت واسه استانی ؛
بحق این ماه عزیز به لطف سه ساله
ابی عبدالله برامون دعا میکنیدد این
مرحله رد کنیمم؟(((:
میشه سه تا الهی به رقیه بگیدد؟💔 .
- جز این دو میوه قلبم ثمر نداشته ام
- ببخش اگر که پسر بیشتر نداشته ام . .
#عمهجانم
شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی
که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی . .
#آقایامامحسین 🖤 !
اما گاهی حسرت ِآن دستی را میخورم که
امامحسین بر صورت ِحُر و جُؤن کشید .
- استاد علی صفایی حائری