بسم رب الشهدا
سلام به اعضای خوب کانال😉
اگه بشه انشاالله از امشب میخوایم تو کانال پی دی اف کتاب مطصفی و مرتضی را بگذاریم
که این کتاب بیانگر خاطرات شهید مصطفی صدرزاده ( سید ابراهیم )از زبان شهید مرتضی عطایی( ابو علی) است
امیدوارم از این کتاب استقبال کنید😊
یا علی✋
May 11
🌺🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺🌺
🌹قرارعاشقی...
میخواهم ازدونفرعاشق بگوییم که راهشان به سوریه بسته بود..اما آنها چنان غیرت داشتند که نگذارنددوباره عمه سادات اسربشود..انقدر عاشق بی بی زینب (س)بودند که دست ازهرتلاشی نکشیدند وخودشان رابه قافله عاشقی رساندند.
آنهانشان دادند اگرواقعا عاشق بودیدبه هرصورتی که شده بودخودرابه این قافله میرساندید😔
میخواهم ازقرارعاشقیشان بگوییم،وآن هم چه قراری که به قول خودشان هرکسی زودتر شهیدشدشفاعت آن یکی بکند..اصلا به قول سیدابراهیم برویم پیش امام حسین(ع) بس بشینیم که شهادت آن یکی بگیریم..به این میگن رفاقت به این میگن قرارعاشقی😭😭
سید به قول خودش وفا کردورفیقش روبه سوی خودش کشید😭..
مانمیدانیم شماها درنمازهایتان،درزیارت عاشورا خواندنتان چه حرف هایي بین شما وخداا ردبدل شدکه عاشقانه پرکشیدید😍😭.
ما نمیدانیم شما دو دوست چه حرفها که به حضرت زینب(س)گفتید..که یکی ازشما روزتاسوعاودیگری روز عرفه پرکشید🌹🌹
کاش راز این رفاقت،راز این قرارعاشقیتان راهم به ما بگویید😔..
کاش دوستی ما،قرارعاشقی ما رنگ خدا داشت..نه رنگ دنیا
کاش رفاقت های ما مثل رفاقت شما شفاعت داشت..نه...
فقط میگیم ای کاش..ای کاش..😔
برای ما چیزی جز حسرت نمانده که کاش یک سال،یک ماه،یک روزوحتی یک ساعت باشما زودتر اشنا شده بودیم..
فقط ای رفقای عاشق سلام ما روبه امام حسین(ع)برسونید😭
ای سربازان زینب(س)شهادت گوارایتان😍
#تقدیم به شهیدان سید ابراهیم وابوعلی😭😭
#روز انتقام نزدیڪ است
#من جاماندم ازقافله عاشقي
#تازنده ام سربازتم یازینب(س)
#فدایي بے بے زینب
#لبیــــــــڪ یازیـــــــنـــــــب(س)✌️
#کتاب_مرتضی_و_مصطفی📚
#فصل_اول شما که ایرانی هستی
#قسمت_اول
خاطرات خود گفته ی شهید مرتضی عطایی🎙
مرتضی عطایی
نام جهادی : ابوعلی
ولادت : ۴ اسفند ۱۳۵۵ ، مشهد
ازدواج : ۲۶ بهمن ۱۳۷۸
ثمره ازدواج : یک دختر ( نفیسه ، متولد ۱۳۸۰ و یک پسر ( علی ، متولد ۱۳۸۲ )
شهادت : ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ ، لاذقیه سوریه
💟 مقدمہ
شماره اش 📱 را از دانیال گرفتم ؛ شماره ابوعلی را . اواخر سال ۱۳۹۴ برنامه ای با موضوع شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده از سیما 📺 پخش شد . خیلی به دلم ❤️ نشست . همان جا تصمیم گرفتم درباره او کاری انجام دهم 🙇♂️، کار من هم که معلوم است ، کتاب صلی علی 📙.
بعد از پایان برنامه شماره دانیال را گرفتم. دانیال از رزمندگان لشکر فاطمیون🕊 و از برادران با صفا و مخلص افغانستانی است. صدرزاده از رزمندگان همین لشکر بود که با نام افغانستانی به منطقه رفته بود.
تصمیمم را که به دانیال گفتم ، حسابی استقبال کرد 😍 و گفت : دمت گرم ، خدا خیرت بده✋، حالا چه کمکی از دست من بر میاد؟🤔 گفتم : هیچی، تو فقط چند تا شماره از این رفقای صدرزاده رو به من بده ؛ همین . چهار پنج تا شماره به من داد . غیر از یکی که بچه محل اش بود و شهریار زندگی می کرد ، بقیه شهرستان بودند؛ مشهد و کرمان. مشهد برایم راه دست تر بود. با مشهدی ها هماهنگ کردم و راهی دیار امام رضا شدم. 💚
ابوعلی جزو شماره های لیستم بود. دانیال روی اسم او سفارش کرد و گفت : ابوعلی هم جانشین سید ابراهیم بوده، هم حسابی با هم جیک تو جیک 😉بودند. سید ابراهیم نام جهادی مصطفی صدرزاده بود. با ابوعلی تماس☎️ گرفتم. استقبال کرد و گفت حتما وقت می گذارد⏰، قرار شد خودش زنگ📞 بزند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
منبع: کتاب #مصطفی_و_مرتضی
دم عشق ،دمشق
🔺انتشارات: یا زهرا
#کتاب_مرتضی_و_مصطفی 📚
#فصل_اول شما که ایرانی هستی
#قسمت_دوم
خاطرات خود گفته ی شهیدمرتضی عطایی
دو روز گذشت، اما خبری از ابوعلی نشد.🤐 تماس📞 گرفتم و پیگیر شدم. عذرخواهی کرد🙏 و گفت فردا زنگ ☎️ خواهد زد و قرار می گذارد. فردا هم آمد و خبری نشد😐. پس فردا زنگ زدم و بگی نگی توپم پر 😠 بود. گفتم: مومن خدا سه روز منو سر کار گذاشتی! بگو کجایی، من بیام پیشت. ☹️
گفت : جای شما کجاست؟ گفتم : یه جا نزدیک باب الجواد🏢. گفت: فردا بعد از ظهر خوبه؟!؟ یعنی یک روز دیگر.😩
چاره ای نداشتم و گفتم : آدرس را برایت پیامک می کنم فقط جان هر کی دوست داری سر کارمون نذار😕. گفت: نه حتما میام.🙌
فردا ساعت ۴ عصر بالاخره چشمم به جمال جناب ابوعلی روشن شد🤗. با موتور 🛵 آمده بود. موتور را داخل حیاط گذاشت و رفتیم برای مصاحبه🎤.
کمی خوش و بش کردیم😉 و گلایه بابت سه ، چهار روز سرکار گذاشتن اش😢.
گفت: پیگیر کارهای اعزامم هستم. شروع کردیم🎙:
بسم الله الرحمن الرحیم. ۱۱ خرداد ۱۳۹۵. مشهد ، حسینیه چهارده معصوم حضرت عبدالعظیمی ها. در خدمت آقای ابوعلی هستیم. البته اسم جهادی ایشان ابوعلی است. خودتان را معرفی کنید.
_ خدمت شما عرض شود که ابوعلی هستم، در خدمت شما. حالا قرار نیست این مصاحبه منتشر بشود که ؟ چون اگر منتشر شود، به قول ما اسم و رسم اصلی ما دیگر لو می رود.
+ نه ، اسم و رسم شما محفوظ است ، خیالتان راحت✋ .
_ زنده باشید ان شالله. مرتضی عطایی هستم. حالا شما همان ابوعلی در نظر بگیرید. در خدمتتان هستم.
و الی آخر... یک ساعت و ۴۸ دقیقه صحبت کردیم. مصاحبه ناتمام ماند. همان جا وعده ی جلسه بعدی را از ابوعلی گرفتم. گفت: فردا کار دارم ، ان شاالله برای پس فردا ساعتی 🕒 را هماهنگ کنیم.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔺منبع: کتاب #مصطفی_و_مرتضی
دم عشق دمشق
🔺انتشارات: یا زهرا