ازوصل تو گر نیست نصیبم عجبی نیست
هم ظلمت و هم نور به یک جا نتوان دید🥺
#امام_زمان
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش_شبانگاهی
🌿✨
#خدایا_ترا_شکر_میکنم
که به من نعمت " توکل " و " رضا" عطا کردی،
و در سخت ترین طوفانها
و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان
و آرامش دادی که با سرنوشت
و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم
و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم.
خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی،
تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی
و کمک کردی که هیچ عقل
و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود
تو بر دلم الهام کردی و به رضا
و توکل مرا مسلح نمودی،
و در میان ابرهای ابهام
و در مسیری تاریک، مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی ☘
ای یگانه آفریدگار عشق و آگاهی همه دوستان و عزیزانم را حاجت روا بفرما 🤲
🌺آمیـن یاحَیُّ یا قَیّوم، ای زنده، ای پاینده ☘
🌸🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
♥️ وقتی بهش میگفتیم
چرا گمنام کارمیکنی!! میگفت:
🍃ای بابا همیشه کاری کن ..
که اگه #خـــدا تو رو دید ..
خوشش بیاد نه مردم..!
✨از روزی که فهمید توجه نامحرم،
روبه تیپ و ظاهرش جلب کرده ..
🍃با یه تغییر از این رو به اون رو شد..!
برادر ابراهیمِ هادی و میگماا..
✨ اونوقت ماها این روزا چیکار میکنیم..!؟
هرکسی به هر شکلی دنبال جلب،
توجه و توجیه اشتباه خودشه❌
رفیق مجازی و حقیقی نداره ها..!
#شهید_ابراهیم_هادی🥀🥀
شادی روح این شهید بزرگوار ،
و شهدای دیگر صلوات بفرستید🍃
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟! 1⃣ قسمت اول 📆 سلام جان برادر! امیدوارم توی این روزهای پاییزی حال دلت خوب با
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!
2⃣ قسمت دوم
🍰 گیر کرده بودم توی اون خاطرهٔ آخری که انگار مثل تکهٔ آخر کیک، قسمتت بشه و تو با ولع بخوریش! اونجا که دستم توی دست دوستم بود که خاطره رو گفت: توی خاطرات یکی از شهدا خوندم که شب عمليات، گوشهٔ عکس دختر نوزادش از جیب لباس نظامیش بیرون بوده، دوستش عکس رو بیرون میکشه و نگاش میکنه، بعد با لبخند میگه: چه دختر نازی! خدا بهت ببخشه. نگفته بودی دختر داری!
دوستش میگه: عکس رو بگذار سرجاش، نمیخوام عکس دخترمو ببینم. دوسش تعجب میکنه و میگه: مگه تو عکس دخترتو تا حالا ندیدی؟!
🖼 اشک تو چشاش جمع میشه و میگه: نه، خدا اونو تازه بهم داده، هنوز یه ماهش نشده! خانمم عکسشو واسم فرستاده تا ببینمش! گفته موقع تولدش که نبودی، لااقل عکسشو ببین! اما بازم دلم نیومد نگاش کنم. چون ترسیدم شب عملیات، مهرش زمینگیرم کنه، نتونم واسه حرف امام، مردونه بجنگم! برای همین تا حالا عکس دخترمو ندیدم!
🥾 داشتم بند کفشامو باز میکردم که بوی غذا پیچیده توی مشامم و قیمهٔ خانم تا دم در به استقبالم اومد. عاشق دستپخت خانمم هستم، مخصوصاً وقتی غذا، قیمه باشه. اونقدر دیر رسیدم خونه که مستقیماً میرم سر سفره. صدای اعتراض همه دراومده. امیر غرولند میکنه که بابا فکر خودت نیستی، فکر شکم ما بدبختا باش! سر سفرهٔ غذا میشینم، غذا میخورم، اما اینجا نیستم. خانمم با اشاره بهم میگه: چته؟ کجایی؟
❓ راستی کجام؟ کاش میدونستم چمه. کاش این حس غریب رو میفهمیدم. خوردهنخورده میرم توی هال. دکمهٔ کنترل تلویزیون رو بالا و پایین میکنم، فوتبال یا سریال؟! فرقی برام نمیکنه، چشمام به تلویزیونه، اما دلمو نمیدونم کجاس. عادت ندارم زود بخوابم، اما تا به خودم میام، سرم نرسیده به بالش، میرم توی خواب و یکی انگار دکمه منو خاموش میکنه و دیگه هیچی نمیفهمم!
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
سلام و وقت بخیر به اعضای جدید الورود کانال مجانین الحسین (علیه السلام)
خوش امدید😇🌺
برنامه های کانالمون :
۱.ختم ذکر هفته و صلوات
۲.ختم قرآن
۳.وصیت شهداء
۴.مسائل شرعی ساعت ۱۵:۳۰
۵.مناجات با اهل بیت و خدا
۶.پیام های قرآنی و حدیث
۷.رمان های مذهبی ساعت ۱۵و۲۰
و زندگینامه اهل بیت (علیه السلام) ساعت ۱۸:۴۵
۸.حکمت نهج البلاغه ساعت۱۶
۹. و در آخر گروه ترک گناه که پیشنهاد میدم حتما عضو شید ضرر نمیکنید👌🏻🙂
ali-fani-8.mp3
21.06M
🌸دعــــــــــاۍعــــــــــــــــــــــھد🌸
صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ
آقاۍ دݪتنگۍ💔
صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ
آقاۍ تنهایۍ💔
قرارصبحگاھےموݩ💕:)
العجݪالعجݪیآصاحبالزماݩ
🍀