eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
62 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 .... 🌷عمه‌ها آمده بودند و خانه‌مان شلوغ بود، همه بودند ولی من دائم در اتاق‌ها با نگاهم احمدرضا را دنبال می‌کردم، وسایلی را جمع می‌کرد و انگار او میهمان بود و مهیای رفتن، جلو رفتم و گفتم: «احمدرضا جان! مادر، میهمان داریم. کجا قصد کردی بروی که داری وسایل جمع می‌کنی؟» آرام و مطمئن نگاهم کرد: «امروز عصر اعزام داریم، من هم با بچه‌ها می‌روم.» با ناراحتی گفتم: «امشب عمه‌ها هستند نمی‌خواد بری.» لبخند زد! یعنی همه بروند من برای میهمانی بمانم، همه دوستانم بروند من بمانم و خوش بگذرانم. از کمان نگاهش قصدش را خواندم. 🌷رفت، آرام نداشتم. راه افتادم ببینم با کدام گردان و به کجا می‌رود، دوستان همرزمش چه کسانی هستند، وسیله‌ی ارتباطی نبود اما می‌شد از طریق رزمندگان دیگر خبر گرفت، دوربین‌هایی بود که از اعزام نیروها فیلم می‌گرفت و با آن‌ها مصاحبه می‌کردند. احمدرضا را دیدم مثل آدمی که سرما آزارش می‌دهد، کت نظامی‌اش را روی صورت کشیده بود. می‌خواست تصویری از او نباشد. سوار ماشین که شدند دوستانش برای خداحافظی آمده بودند، نگاهش می‌کردند و تکرار می‌کردند: «شفاعت، احمدرضا شفاعت» دلم لرزید! 🌷....گفتم: «مادر مگر می‌خواهی شهید شوی که می‌گویند شفاعت شفاعت....» لبخند آرام و مهربانی زد: «نه مادرِ من، بین بچه‌های جبهه مرسوم است طلب شفاعت کردن.» همیشه برای رفتن عجله داشت، من احمدرضا را تکه‌ای از وجود خودم می‌دانستم. رفتنش سخت بود اما او هدیه و امانت موقتی بود که زندگی ما را زیبا کرده بود و زیباتر از آمدنش، رفتن او پیش پروردگارش بود. با چهره‌ای تابان و شوقی وصف‌ناپذیر و پروازی لبریز از عشق به سوی معشوق! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال ۶۴ 🔰 تنها وصیت‌نامه به جا مانده از شهید احمدرضا احدی👇 «بسم الله الرحمن الرحیم فقط، نگذارید حرف امام به زمین بماند همین والسلام کوچکترین سرباز امام زمان (عج الله) احمدرضا احدی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنگامی ‌که ‌از چیزی ‌می‌ترسی، خود را در آن‌ بیفکن، زیرا گاهی ‌ترسیدن ‌از چیزی، از خود آن ‌سخت‌تر است...! ♥️
تعقیبات نماز مغرب و عشا
دعا بکن ، ولی اگر اجابت نشد ؛ با خدا دعوا نکن !' میانه ات با او به هم نخورد . . چون تو جاهلی اما او عالِم و خبیر (: - علامه‌حسن‌زاده‌آملی
سلام سلام 👀 رفقا چله زیارت عاشورا داریم کسی خواست شرکت کنه شخصی بگه.... 🌱 التماس دعا یا حق @zahra_8100
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
🌸#پارت اول 🌸 زندگینامه حضرت رقیه( س) یکی از فرزندان امام حسین (ع) به نام حضرت رقیه( س) بود. نام ما
🌸 دوم 🌸 وقتی که حضرت رقیه( س) در سال ۵۷ قمری به دنیا آمد ، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. چند وقت بعد ام اسحاق درگذشتد و حضرت رقیه( س) از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام فرزندش را بزرگ کرد و به خواهر خود زینب علیهاالسلام نصیحت میکرد که برای رقیه به عنوان مادر باشد و مهر و محبّت خود را در حق او تمام کند. به خاطر عواملی مانند بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام، سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام و پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پیوندی عمیق بوجود آمد.
🌱🌱🌱🌱 🌱🌱🌱 🌱🌱 🌱 صوت و پی دی اف دعای علقمه ♥️ التماس دعای فرج 🙂 🌱 🌱🌱 🌱🌱🌱 🌱🌱🌱🌱
https://eitaa.com/joinchat/949224110Caeb764d3dc سلام علیکم این گروه برای تبادلات هست و البته حمایت هرکسی دوست داشت عضو بشه و اینکه دیگه حمایت داخل کانال گذاشته نمیشه چت بی مورد ممنوع هست
بسم رب الحسین
🌼🌼🌼🌼🌼 🍂از سیم خار دار نفست عبور کن 🍂 آهی که کشید، چقدرحرف ناگفته بود، حتما باخودش فکرمی کند که آخردخترتو چه می دانی تنهاماندن، آن هم بایک بچه یعنی چه... شایدم هم در دلش می گوید، این دختر چه دل خجسته ایی دارد، زودبزرگ شدن برای بچه هایی است که مادرباالی سرشان است، "مادر" چه واژه ی نایابی است برای ریحانه ام. کاش میمردم وآن شب با سعیده بیرون نمی رفتیم. کاش همه ی آن اتفاق یک کابوس وحشتناک بودوبابازشدن چشم هایم همه چی تمام میشد. کاش هردفعه با دیدن ریحانه شرمنده اش نبودم... صدای آرام وگرم آقامعلم دست افکارم راگرفت وازآن حال وهوابیرونش آورد. –راستش واسه عید دیدنی با زهرا می خواستم بیام، ولی اونا رفتن شهرستان پیش مامان و بابا، دیگه نشد. گفتم اگه تنهایی بیام ممکنه خانواده معذب باشند. زهرا اینا تازه دیشب امدند. باتعجب گفتم : –شما چرا نرفتید؟ من و ریحان فردا میریم.ما که کسی رو اینجا نداریم. خیلی قبل از عید رفتیم با ریحانه وسایل سفره هفت سین و آجیل و ... خریدیم، به هوای شما، گفتم عید دیدنی میایید، بعد اشاره به پام کردو گفت : –شماهم که اینجوری شدید. دلم برایش سوخت. چقدر تنها بود. بدون فکر گفتم : –حاال نمیشه با همین پام بیام؟ نگاه مهربانی خرجم کرد و گفت : –قدمتون رو چشم. کی انشاهللا؟ فوری گفتم: –امروز.بعداز دکتر. دکترگفت : –دوباره باید عکس بندازید تا بتونم تشخیص بدم. بعدازعکس انداختن، دوباره مطب رفتیم، دکترچشم هایش راکمی جمع کردوهمانطورکه به عکس نگاه می کرد گفت: 🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼 🍂از سيم خاردار نفست عبور کن🍂 –خیلی بهتر شده، چون جوون هستید زود جوش خورده، ولی هنوز هم باید مراقبت کنید و به پاتون فشار نیارید تا کامال خوب بشه. بعد از این که از بیمارستان بیرون امدیم. کمیل در حال جابه جا کردن ریحانه روی صندلی عقب ماشین گفت : –اول بریم یه بستنی بخوریم بعد بریم خونه . با تعجب گفتم: –با این پام که من روم نمیشه. فکری کردو گفت : –خوب پیاده نشید داخل نمیریم، تو ماشین می خوریم. با بی میلی گفتم: –زودتر بریم خونه بهتر نیست؟ آخه من باید زود برگردم. اخم نمایشی کردوگفت : –حرف از رفتن نزنید دیگه، حاال بریم خونه یه ساعتی بشینید بعد بگید باید زود برگردم. حاال که دارم فکر می کنم یادم نمیاد، مادرتون موقعی که داشت سفارشتون رو می کرد گفته باشه زود برگردونش. لبخندی زدم و گفتم: –از بس بهتون اعتماد داره میدونه حواس خودتون هست. سرش را تکان دادو زیر لبی چیزی گفت که من متوجه نشدم. بعد از چند دقیقه سکوت گفت : –باشه، هر چی شما بگید، نمیریم بستنی بخوریم. یه راست می برمتون خونمون. حرفی نزدم، برگشتم نگاهی به ریحانه انداختم اوهم ماتش برده بود به من. دستهایم را دراز کردم و اشاره کردم که بیاید بغلم. اوهم سریع از صندلیش پایین امدو پرید توی بغلم و یهو بی هوا گفت: –مامان. از این کلمه هم خجالت کشیدم، هم خوشم آمد، ریحانه را داشتن، لذت بخش است. با حرف ریحانه، کمیل هم یک لحظه زل زد به من و حیران شد، ولی حرفی نزد و به روبرو خیره شد. سر ریحانه راروی شانهام گذاشتم و شروع کردم به نوازش کردنش، اوهم بی حرکت باگوشهی چشمش نگاهم می کرد.احساس...... 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دو پارت از رمان تقدیم نگاهتون 🌿🌿🌿🌿🌿 یاعلی
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
🔹امروز شنبه مختص به پیغمبر اکر (صلی الله علیه وآله ) است . 🔹تاریخ و مکان ولادت : نامشخص؛ بازه‌ای م
🔸تاریخ شهادت پیامبر اکرم : پیامبر اکرم(ص) در روز دوشنبه، 28صفر سال 11هجری قمری و به قول مشهور عامّه در دوازدهم ربیع‌الاول همان سال، رحلت کرد. شیخ‌مفید می‌نویسد: «پیامبر در روز دوشنبه، بیست‌وهشتم صفر سال یازدهم هجری رحلت فرمود و در این هنگام شصت‌وسه سال داشت. 🔸چگونگی شهادت آن : درباره چگونگی مرگ پیامبر (ص) و نیز تاریخ شهادت آن حضرت، در میان نویسندگان و مورخان اختلاف است. برخی نویسندگان، فقط به بیان این جمله اکتفا کرده‌اند که پیامبر (ص) بیمار شد و از دنیا رفت. در کتاب‌های تاریخی، نقل شده است که یهودیان چندین مرتبه تصمیم گرفتند پیامبر اکرم(ص) را به شهادت برسانند ولی هربار جبرئیل، پیامبر (ص) را از این توطئه آگاه می‌کرد و یهودیان به مقصود خود نمی‌رسیدند. در پایان جنگ خیبر نیز گروهی از بزرگان قوم یهود، زینب، دختر حارث را که از اشراف یهود بود و پدر، برادر و شوهرش را از دست داده بود، تحریک کردند تا شاید به مقصود خود که نابودی رسول خدا(ص) و در نتیجه، نابودی دین تازه‌تأسیس اسلام بود، برسند. اگرچه این عمل به شهادت فوری آن حضرت نینجامید ولی موجب مسمومیت آن حضرت شد و سرانجام در درازمدت، به شهادت آن حضرت انجامید. آرامگاه : مسجدالنبی ، مدینه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۱۳﴾ 🔸 اینها اوامر و احکام خداست، و هر کس پیرو امر خدا و رسول اوست او را به بهشتهایی درآورد که در زیر درختانش نهرها جاری است و آنجا منزل ابدی مطیعان خواهد بود، این است سعادت و فیروزی عظیم. 🔅 وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۱۴﴾ 🔸 و هر که نافرمانی خدا و رسول او کند و تجاوز از حدود و احکام الهی نماید او را به آتش درافکند که همیشه در آن (معذّب) است و همواره در عذاب خواری خواهد بود. 💭 سوره: نساء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿۴۶﴾ 🔸 و هر که از مقام (قهر و کبریایی) خدایش بترسد او را دو باغ بهشت خواهد بود. 🔅 فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۷﴾ 🔸 (الا ای جنّ و انس) کدامین نعمتهای خدایتان را انکار می‌کنید؟ 🔅 ذَوَاتَا أَفْنَانٍ ﴿۴۸﴾ 🔸 در آن دو بهشت انواع گوناگون میوه‌ها و نعمتهاست. 🔅 فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۹﴾ 🔸 (الا ای جنّ و انس) کدامین نعمتهای خدایتان را انکار می‌کنید؟ 🔅 فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ ﴿۵۰﴾ 🔸 در آن دو بهشت دو چشمه آب (تسنیم و سلسبیل) روان است. 💭 سوره: الرحمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ أحْسِنوا لِباسَكُم، و أصْلِحوا رِحالَكُم، حتّى تَكونوا كأنَّكُم شامَةٌ في النّاسِ 🔅 لباس خوب بپوشيد و خانه هايتان را آباد كنيد تا در ميان مردم مانند خالِ رخساره باشيد 📚 کنزالعمال
💚 «بسم رب المهدی عج»💚 💚...به_وقت_رمان ...💚