eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.7هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2هزار ویدیو
62 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روشهای دوستی با امام زمان ارواحنا فداه 4⃣1⃣ قسمت چهاردهم ✅ دوست شدن با امام حسین (ع) 🎙
‌ [ یک عاشقانۀ کوتاه ] تو راسته بازار حاج عبدالله یه گلفروشی بود هر روز ك از حجره فرش فروشی آ سید مَمّد برمیگشتم ؛ از جلوی گلفروشی رد میشدم و چشمم میفتاد به دختر ریزه میزۀ فروشنده . از ملاحت چهره‌ش خوشم میومد یه جورایی خستگی اون حجره رو از تنم درمیاورد ! پیش نیومده بود همکلامش شم . یه روز به مناسبت روز مادر رفتم تو مغازش سلام کردم ، سر تکون داد ؛ گفتم یه دسته گل میخوام واسه مادرم لبخندی زد و توی دفترچه یادداشتی یه چیزی نوشت و گرفت جلوم : گلاتونو انتخاب کنید ! متعجب نگاش کردم ، با اشاره گلا رو نشونم داد اون نمیتونست حرف بزنه ! هاج و واج چند شاخه گل برداشتم خیلی قشنگ دسته‌شون کرد و داد دستم پرسیدم چند ؟ نوشت ¹² . شب خوابم نبرد ، دلبر گلفروش من لال بود و من نمیدونستم ؛ هر روز به یه بهانه رفتم مغازه و با نوشتن باهاش حرف میزدم . دلم رفته بود واسه چشاش و حرفای خوش خطش ، تصمیممو گرفته بودم چند روزی نرم گلفروشی . . از دور می‌دیدم ساعت 5 عصر در ‌ِمغازه منتظره . بعد از 7 روز رفتم گلفروشی ، اخم کرده بود رو کاغذ نوشتم یه دسته گل بزرگ میخوام واسه خواستگاری سلیقۀ خودتون باشه ؛ غمگین نگاهم کرد . رفت سراغ گلا و یه سبد خوشگل درست کرد تو دفترچش نوشت مبارک باشه ! غم چشماش دلمو بیشتر لرزوند . ‌ سبد رو گرفتم از دستشو دوباره دادم دستش مات نگاهم کرد رو کاغذ نوشتم : زن من میشی ؟ بخدا قسم لبخندش قشنگ تر از همه‌ی گلای گلفروشی بود ؛ نوشتم براش : تو این دنیای پر هیاهو ، خوبه ك حرف نمیزنی خوبه ك مهربونیاتو مینویسی و بی ریا هدیه میدی به آدما . . چند ساله از ازدواجمون گذشته و من هنوز عاشق سکوت لباشو صدای چشاشم 💙 .
🌟🌹 نماز اول وقت.....یادمان نرود ان شاء الله التماس دعا...🙂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا والصدیقین سلام عرض می کنم خدمت تمام مردم ایران،سلام می کنم به رهبر کبیر انقلاب وسلام عرض می کنم به خانواده ی عزیزم،امیدوارم بعدازشهادتم ناراحتی نداشته باشید وازشماخواهش می کنم بعد از مرگم خوشحال باشیدکه درراه اسلام و شیعیان به شهادت رسیدم. صحبتی باآیت الله خامنه‌ای صحبتم باحضرت امام خامنه ای،آقاجان گرصدباردگرمتولدشوم، برای اسلام و مسلمین جان می دهم. واز رهبر انقلاب وبنیاد شهید وسپاه وهمین طور بسیج خواهشمندهستم که بعدازبه شهادت رسیدن من،هوای خانواده ام را داشته باشید السلام وعلیکم والرحمة الله و برکاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀پست ویژه شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️ادم ها دو دسته اند، غیرتی و قیمتی.. 🌹شهید عبدالحسین برونسی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 شادی روح شهداء صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💐🌸💐
رفتم جلوی چادر تدارکات گردان و گفتم: پوتین‌هایم پاره شده و دیگر قابل استفاده نیست. و با دستم اشاره کردم به پوتین‌هایم که دهان باز کرده بودندو  مسئول تدارکات گفت: باید از آقا سید نامه بیاوری، اگر او نوشت من پوتین می‌دهم وگرنه، نمی‌توانم. رفتم دنبال آقا سید. گفتم: آقا سید، پوتین‌هایم پاره شده، گفتند شما باید نامه بدهید تا تدارکات. سید گفت: ببرکفشدوزی درستش کند. گفتم: بردم. درست بشو نیست. وضعشان خیلی خراب است. می‌بینید که. گفت: پوتین‌های من، وضعشان بهتر از پوتین‌های شما نیست، اما باید تحمل کرد. موقع نماز جلوی حسینیه تخریب، پایش را گذاشت روی یکی از پله‌ها، بند پوتینش را باز کرد. وقتی به پوتینش نگاه کردم از تقاضای خودم شرمنده شدم. پوتین سید هیچ کف‌پوشی نداشت. همه‌اش، همان کف زیرین زبرِ خانه خانه بود. دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. بعد از نماز مغرب و عشا در حسینیه نشسته بودم غرق در فکر و خیال که دستی به شانه‌ام خورد. تا خواستم سرم را بلند کنم، دستی به طرفم دراز شد، یکی از بچه‌های گردان بود. کاغذی در دستم گذاشت و رفت. باز کردم و یادداشت را خواندم: تدارکات، لطفا یک جفت پوتین تحویل حامل نامه بدهید. شهیدسیدداوودعلوی
تعقیبات نماز ظهر و عصر