هه ت ب این میگی امید ؟
ت ب این حرفات میگی امید ؟
این امید با ناامیدی چ فرقی میکنی ؟
ت ی بار صداشون کردی اونم با ناامیدی اونم اعتماد نکردی انتظار نداشته باش کربلاتو بدن
بعدم ی بار ردن کردن دیه تموم شد ؟
اینقد بشین پشت در خونشون تا درو باز کنن (:
اینو همیشه یادت باشه ک اگه واقعا عاشقی
اگه واقعا از ته دلت کربلا میخای
اگه واقعا از ته دلت عاشقی پس عاشقی کن
پس ب منتظر بمون پس ناشکری نکن
رسم عاشقی این نیست !(:
اگه کربلا میخای باید از خودت شروع کنی !
باید خودتو راه بندازی
با این حرفا کربلا نمیگیری
اگه کربلا میخای باید ناامیدی و ناشکری رو بزاری کنار!
حر ت لشکر دشمن بود گفت من میرم پیش حسین من ناامید نیستم میدونم قبولم میکنه
میدونی چرا حسین حر رو قبول کرد ؟
چون حر ناامید نبود چون از ته دلش رفت
چون واقعا پشیمون شد چون از ته دلش اعتماد کرد و رفت
و اقام حسین هم اقای خوبیا مگه میشه دست رد بزنه ب سینه ی کسی ک بهش پناه اورده
مگه میشه حسین ب کسی ک ب در خونش پناه اورده ردش کنع
مث حر برو در خونه ی حسین ؛
بدتر از حر ک نیستی
مث حر برو پیشش تا مث حر بپذیرت (:
برو بگو خدا منو ببخش ک هر مشکلی برام اومد ازت دور شدم
خدا من شرمندتم ک همیشه برام خدایی کردی اما من بندگی نکردم
خدا منو ببخش ک تجلی خودتو بهم نشون دادی
منو ببخش ک عظمتتو نشون دادی من رد شدم ازت