eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
62 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱وصت نامه شهید نوید صفری🌱 بسمه تعالی وصیت نامه پر از زحمات مختصر عرض که برای شما زحمات زیادی دارد سلام علیکم خدمت خوانندگان این متن اول‌ازهمه این‌که بنده برای جهاد حرکت کردم و اگر در حین کار خداوند منت نهاد و سطح توفیق حقیر را بالا برد و ان شاء الله از من در مورد شهادت پرسید و به اذن خودش لبیک گفتم از شما درخواست دارم اول‌ازهمه اگر پیگیری بازگشت یعنی اگر جسمی از گناه لبریز برگشت او را به حرم اباالجواد (ع) حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) ببرید و طواف دهید طوری که پیکر ضریح را ببیند. دوم اینکه حقیر را با لباس پاکیزه سبز پاسداری که دارم دفن کنید اگر شد بدون غسل. سوم اینکه محل دفن و مدفن حقیر پشت سر و پهلوی شهید رسول خلیلی باشد اگر شد در باغچه کناری چسبیده به رسول. این را به مسئولین بگویید که اگر مخالفت کنند حلال نمی‌کنم اگر نشد پشت رسول در وسط راه که زیر پای زائران شهدا و رسول باشم طوری که مزارم با زمین هم‌سطح باشد امیدوارم که میسر باشد.
بسم رب الشهدا و الصدیقین❤️‍🩹
شهید شناسی امروزمون رو شروع میکنیم به نیت خشنودی خدا و آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه وظهور مولا ثوابش رو هم تقدیم میکنیم محضر آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام ❤️‍🩹
قبل از شروع یه سلامی بدیم به سیدالشهدا علیه السلام ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحاب الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَام
شهدا رو هم یاد کنیم که نزد آقاجانمون امام حسین علیه السلام یادمون کنند 🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ‌‌‌
شهید سلمان امیر احمدی
شنبه‌شب بود؛ با بی‌سیم اطلاع دادند گروهی اغتشاشگر در حوالی امامزاده‌حسن(ع) دست به ناآرامی زده‌اند. سلمان بی‌فوت وقت همراه برادر بزرگ‌ترش محمدعلی و چندتن از دوستان بسیجی‌اش راهی آنجا شد
اموال تخریب‌شده را از جلوی راه مردم برداشتند و خیابان را پاکسازی کردند و حین بازگشت متوجه گروهی از معترضین شدند که در کوچه‌ای با فحاشی و پرتاب سنگ برای مردم دردسر ایجاد می‌کنند. سلمان وارد کوچه شد و برادرش پشت سر او. آشوبگران را متفرق کردند و نظمی به کوچه بخشیدند
اما در این حین، مردی از بالای بام با تفنگ ساچمه‌ای سلمان را نشانه گرفت و تیری شلیک کرد. سلمان روی زمین افتاد غرق خون. او را به بیمارستان رساندند اما... سلمان امیراحمدی، بسیجی مدافع امنیت در شامگاه ۱۶ مهرماه به جرم دفاع از امنیت ملی به‌دست مزدوری خودفروش به شهادت رسید.
خانه شهید امیراحمدی شلوغ است و پرمهمان. از ۱۶ مهر که سلمان شهید شده تا الان هر روز همین وضعیت است. به‌خصوص عصرها که عده زیادی از دوستان و آشنایان و حتی غریبه‌هایی که برای نخستین بار خانواده امیراحمدی را می‌بینند مهمان خانه‌شان می‌شوند. صبح‌ها مادر معمولا برای دیدن سلمان به بهشت زهرا(س) می‌رود. تاب فراقش را ندارد. هر بار که به یاد جوان رعنایش می‌افتد آهی سوزان از سودای دل می‌کشد
آخر سلمان عادت داشت او را «مامان جون» خطاب کند. با اینکه فاصله‌ خانه خود از خانه پدری خیلی زیاد بود اما هر روز وقتی از کار روزانه دست می‌کشید اول سری به مادر می‌زد و بعد به خانه خود می‌رفت. اول که وارد می‌شد سلام بلندی می‌داد و بعد دست و پای مادر را می‌بوسید.
کلی قربان و تصدق‌شان می‌رفت. آنقدر دلبری می‌کرد تا لبخندی روی لب‌های مادر نقش ببندد. مادر می‌گوید: «سلمان از وقتی ازدواج کرد در محله فلاح ساکن شد. محله قدیمی‌مان بود. چند وقت پیش توانست در شرق تهران آپارتمانی بخرد. ۲ هفته‌ای می‌شد به آنجا نقل‌مکان کرده بود.
پسرم زیاد نماند؛ یعنی عمرش کفاف نداد لذت خانه خودش را ببرد.» سلمان فوق‌لیسانس مدیریت داشت و در بیمارستان شهید لبافی‌نژاد کار می‌کرد؛ نه نظامی بود و نه انتظامی. او مردمش را دوست داشت و بیشتر از همه به امنیت کشور اهمیت می‌داد.
دست آخر جانش را در همین راه داد. مادر ادامه می‌دهد: «او از شاگردان سردار شهید محمد ناظری بود. همه دوره‌های نظامی را پشت سر گذاشته بود. سر نترسی داشت. مهربان بود و با گذشت. »
نگذاشت چادر از سر کسی بکشند در کنار عکس سلمان، عکس دیگری روی میز است. «شهید امربه‌معروف روح‌الله امیراحمدی» پسر دیگر خانواده که زمان شهادتش به سال ۱۳۸۵ برمی‌گردد. چه صبری دارد این مادر و چه روح والایی! می‌گوید: «مزار سلمان پایین پای روح‌الله است. ۲ سال با هم تفاوت سنی داشتند اما فاصله زمان شهادت‌شان ۱۷ سال شد.
خیلی به هم وابسته بودند. مثل برادرهای دوقلو. وقتی روح‌الله شهید شد سلمان شاهد ماجرا بود. دید که از پشت به برادرش چاقو زدند. وقتی هم خودش شهید شد محمدعلی پسر بزرگ‌ترم با او بود.» مادر حق دارد بی‌قرار باشد.
بار مصیبتی که روی دوش‌اش نشسته کم آزارش نمی‌دهد که باید در این میان حواس‌اش به پسران سلمان، محمدصالح و عباس هم باشد. با همه دردهایی که در جانش خانه کرده اما روحیه مقاوم او اجازه نمی‌دهد غصه‌اش را در چهره نشان دهد. به یاد روز تشییع پیکر شهیدش می‌افتد:
«یک خانمی در مراسم تشییع او شرکت کرده بود گفت در درگیری‌ها اغتشاشگران حمله کردند که چادرم را از سرم بکشند اما پسر شما نگذاشت. دخترم آن سوی خیابان گیر افتاده بود نمی‌توانستم او را بیاورم، آقاسلمان کمک‌ام کرد.» بعد می‌گوید: «انگار در سرم همهمه است. چیز دیگری به یاد نمی‌آورم.»
سلمان بهترین رفیقم بود نوبت به زینب، تنها دختر خانواده می‌رسد تا خاطره‌ای از برادرش تعریف کند. می‌گوید: «سلمان بهترین رفیقم بود. یک مشاور عالی. خیلی دلسوز بود و اهمیت زیادی به صله‌رحم می‌داد. پدرم روزهای آخر به سلمان سپرده بوده که مادرتان تنها نماند. نگذارید آب در دلش تکان بخورد. مراقبش باشید. برای همین وقتی مرحوم شد برادرم سلمان خانه و زندگی خود را گذاشت و همراه خانواده به اینجا آمد. پیش ما بود.»
پدر، خود از جانبازان جنگ تحمیلی بوده و خدمات ارزنده‌ای در دفاع‌مقدس انجام داده است. سال ۱۳۹۸ بر اثر بیماری کرونا از دنیا رفته است. او ادامه می‌دهد: «برادرم به حفظ حجاب اهمیت زیادی می‌داد.»