eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.6هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
64 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/joinchat/949224110Caeb764d3dc سلام علیکم این گروه برای تبادلات هست و البته حمایت هرکسی دوست داشت عضو بشه و اینکه دیگه حمایت داخل کانال گذاشته نمیشه پیام بی مورد ممنوع هست
بسمـ رب الحسینـ
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۹٠ سریع جواب دادم: –سعیده جان الان میام. نگذاشت ق
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 نباید اینجوری فکر کنی هر کسی قسمتی داره. بی خواست خدا برگی از درخت نمیوفته. سرش را به عالمت تایید حرف هایم تکان داد و جلوتر از من به طرف ماشین راه افتادو گفت : –اونور پارکش کردم بیا بریم. شالش را از جلو زیاد تا کرده بود از پشت گردنش مشخص بود. پا تند کردم و خودم را به او رساندم و شالش را درست کردم و گفتم: –گردنت دیده میشه از پشت. لبخندی زدو گفت: –راحیل. –هوم. –بهم می گی چی شده؟ باحرفش ناگهان قلبم ریخت. تمام تالشم راکردم که خودم را بی خیال نشان بدهم و گفتم: چی؟ ــ این که این روزا غصه داری. توخودتی و کم اشتهایی... اخمی کردم وگفتم: –تو کجا دیدی من کم اشتهام؟ ــ اسرا گفت. بارها زنگ زدم خونه، نبودی، ازش حالت رو پرسیدم می گفت:دیگه باهاش زیاد حرف نمی زنی، رفتی رو سایلنت. ــ اسرا واسه خودش گفته، من خوبم. آهی کشیدو گفت : –خدا کنه، من از خدامه 🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 ۹۲ داشتم از عرض خیابون رد می شدیم که چشمم به یک ماشین نوک مدادی آشنا افتاد. دقیق شدم. خدای من ماشین آرش بود. اینجا چیکار می کرد. خودش پشت فرمان نشسته بودونگاهم می کرد. هول کردم. نگاهم را ازماشین گرفتم و به سعیده گفتم: –زودتر ماشینت رو روشن کن بریم. سعیده سوار شدوسویچ را چرخاند و چرخید طرفم که حرفی بزند هم زمان من برگشتم تا آرش را ببینم، مسیر نگاهم را دنبال کردو آرش را دید. باتعجب گفت: –تو که از این اخالقا نداشتی، کجا رو نگاه می کنی؟ چرا استرس داری؟چیزی شده. ــ فقط برو.بعدا برات می گم. هم زمان با حرف من آرش از ماشین پیاده شدو دست به سینه تکیه اش را به ماشین داد ونگاهش را به من چسباند. سعیده با خنده گفت: –پس خبریه، بعددور زدو از جلو ماشین آرش گذشت و نگاه گذرایی به او انداخت وگفت : –به به چه خوش تیپ، چه جذاب. خدایی منم جای تو بودم از غذا خوردن می افتادم، کال از زندگی ساقط می شدم. زود بگو ببینم قضیه چیه؟ هم زمان من هم نگاهم به آرش افتاد که فوری به گوشی دستش اشاره کرد، منظورش را فهمیدم.منتظره که پیام بدم. چشم از آرش گرفتم و گفتم: –حاالبهت می گم، فعال برو. به آینه نگاهی کرد 🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دو پارت از رمان تقدیم نگاهتون ببخشید دیر شد 🌱🌱 یاعلی
🔻📸 دعای هر روز ماه رجب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیا را همچون ثروتی بدان که درعالم خواب یافته ای وچون بیدار شوی،خبری ازآن نیست! 📚بحارالانوار-ج۷۰-ص۱۲۶ (ع)
🌱 انسان اگر براے وقتش برنامه‌ریزے نکند، شیطان برنامه‌ریزے مےکند‼️ غیبت‌ها، تهمت‌ها، حرف‌هاے بےمزه و... همه این‌ها نتیجه‌ے بےبرنامگے است…🥀 • آیت‌اللہ‌حائری‌شیرازی