مجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
صوت زیارت امام صادق علیه السلام 🌱
همش دو خط
ولی خیلی ثواب داره🥺🌱
التماس دعا
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665 (1).mp3
زمان:
حجم:
8.41M
زیارت عاشورا🙂🌸
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استغاثه
🟢 ویدئویی عجیب از کودکی که در حالت بیهوشی با #امام_زمان( عجل الله تعالی فرجه )گفتگو میکند...😔😭
مهدي شوكت تظهر؟
چه زمانی ظهور میکنی ای مهدی؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
࿐჻ᭂ🍃🌸🍃჻ᭂ࿐
اگر به جای اعتیاد به گوشی،
اعتیاد به قرآن داشتیم ،
به جای گوش دادن آهنگ ،
قرآن گوش میدادیم ؛
-شاید دنیا اینجوری نبود :))
#حجاب #چادرانه😊💔
فکرشو بکن تو محشر ببینی ..
حضرت فاطمـه دارن شفاعت میکنن! بری
سمتشون بگی منممم چادرییی بودم!!!حضرت بگن:"تو حرمت چادر رو نگه نداشتی ، اونجاست که عالم و آدم روی سرت خراب میشه💔 ..خرابش نکن
خواهر من! این کار نیکِت رو با آرایش وبرخی تیپ هاخراب نکن(:🫠!' - چادر حضرت زهرا حرمت داره :))!🌱♥️
مجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۱۲ نه خوبم. فقط خسته ام. بلند شد که برود فوری گفتم
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۱۳
راحیل*
خانه که رسیدم، مامان بادیدنم با لبخند سالم کردو گفت:
–شام حاضره لباست رو عوض کن و بیا.
از این که زودتر از من سالم کرده بود با خجالت گفتم:
–گرسنه نیستم مامان جان.
لبخند مامان جمع شد.
–سعیده امده.
به اتاق رفتم دیدم سعیده و اسرا درحال پچ پچ کردن
هستند، با دیدن من لبخند زورکی زدند و سالم کردند.
چادرم را از پشت دری اتاق آویزون کردم و گفتم :
–علیک السالم.
اسراگفت:
–من میرم کمک مامان.
سعیده هم تبسمی کردو گفت:
–چه خبر راحیلی؟
همانطور که مانتوام را آویزان می کردم گفتم :
–این ورا؟
ــ تو که جواب تلفن نمیدی امدم ببینم چه کردی؟
ــ چیو؟
چشمکی زدو گفت:
–عاشق خوش تیپ رو دیگه.
آهی کشیدم و گفتم
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۱۴
ردش کردم، تموم شد.
باتعجب گفت :
–باز دیونه بازی راه انداختی؟ برای چی آخه؟
از حرفش خنده ام گرفت و گفتم :
–دیونه ها که واسه کارهاشون دلیل ندارند.
ــ وای راحیل حیف بود، بعد لبخندی زدوباشیطنت ادامه داد:
–حداقل من رو بهش معرفی می کردی.
برس را برداشتم، همانطور که موهایم را ُبرس می کشیدم
گفتم:
–اتفاقا فکر کنم باهم خیلی تفاهم داشته باشید.
کنارم روی تخت نشست.
–بزار برات ببافم.
بعد آهی کشید.
–راحیل واقعا خیلی به هم میومدید آخه. تازه اون بی
حجابی تو رو ببینه با این موهای خرمن، خر من، که سر به
بیابون میزاره. فرق با حجاب و بی حجابت زمین تا آسمونه.
شروع به بافتن موهایم کرد.
–یعنی اونم بی خیال شدو خیلی منطقی برخورد کرد؟
با حرفهایش بغض امد دوباره چسبید بیخ گلویم، به زور
پایین فرستادمش و گفتم :
–باالخره باید کنار بیاد دیگه.
اصال میل به غذا نداشتم ولی باید می خوردم نباید تابلو
بازی درمیاوردم. به زور چند قاشق خوردم و با شستن ظرف
ها خودم را مشغول نشان دادم تا از نگاه های سنگین مامان
نجات پیدا کنم
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼