+ گفت:اصل بده!😁
_گفتم:مادرم كنيز رباب....
بابام هم غلام عباس.....
برادرم غلامــ على اكبر..
خودمم كنيز زينب....
مااصل و نصبمون غلامـ در خونه حسينهــ....🌹
جد در جدمون نوكرش بودن.
غلامـ خانه زادشيم....☺️
+گفت:تُ دنيا چى دارى؟😃
_گفتم:يه چادر كه رنگش مِشكيه😍
چون تا ابدعزادارحسيــنِ
ويه سَر كه اگه لايق باشـه
افتاده زيرپاشون....🙂
+خنديدوگفت: روانى خداشفات بده😂
_گفتم:بيمارِ حسـيــنم شفا نميخواهم
و جز حسـيـــ♥️ــن وكربــ✨ـــلا
از خــ😍ــدا چيزى نميخوام..
?یک شب جمعہ حرم بودم و سرگرم حسین
?یڪ نفر گفٺ حسن…، ڪُل حرم ریخٺ بہ هم
?روضهخوان گفٺ حسن، مادر و ڪوچہ و سیلے
?تا یڪے گفٺ، نزن ڪل حرم ریخٺ بہ هم
– 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۷٠
چی چی رو نمی مونی مگه مهمونیه، میای چندتا مشتری راه
میندازی میری. دارم واسه خودم وردست می برم. فکر کردی
چه خبره.
خانشان خیلی قدیمی بود. یک حیاط نقلی و باصفا که پر از
گل و گلدون بود. داخل خانه هم دوتا اتاق داشت که با یک
در به هم راه داشتند. از پنجره اتاق جلویی تمام سر سبزی
حیاط دیده میشد.
یک در شیشه ایی رابط بین حیاط و راهروی کوچک خانه بود.
داخل راه رو هم پر بود از گلدان های زیبا که بی اختیار
لبخند به لب می آورد.
سوگند که نگاه مشتاق من رادید گفت :
–توام اهلشی؟
ــ اهل چی؟
اشاره کرد به گلدان ها و گفت:
–اینارو میگم بابا، فکر کردی چیو میگم.
چشم هایم را باز و بسته ایی کردم و گفتم :
–چه جورم...
اهلش بودم، اهل زیبایی، اهل طراوت وسبزی، اهل همه ی
گلهایی که باعشق زیباییشان رابه رُخت می کشند و روحت را
جوردیگری نوازش می کنند. مگر می شوداهل این نوازشها نشد.
مادرو مادر بزرگ سوگند را قبال چندین بار در خانهی شوهر
مادرش دیده بودم. فوق العاده مهمان نواز و خوش رو بودند.
بعد از سالم و احوالپرسی، داخل اتاقی که رو به حیاط بود،
شدیم. چرخ خیاطی هم داخل همان اتاق کنار پنجره بود.
سوگند شروع کرد به خیاطی کردن و من هم در خرده کاریها
کمکش کردم.
بعد از نیم ساعت کار، مادر سوگند میوه به دست وارد شد و
گفت:
–سوگنداینقدر از دوستت کار نکش.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۷۱
سوگند سرش را از روی چرخ خیاطی بلند کرد.
–مامان آوردمش اردو، قدر آفرین رو بدونه، الان داره واحد
پاس می کنه.
مادرش سرش راکج کرد.
–البد توام استادشی؟
ــ استاد که مامان بزرگه، من استاد راهنمام.
–پس االنم آنتراکه، بیایید میوه بخورید.
سوگند از پشت چرخ بلند شد.
–بده من زود پوست بکنم بخوریم بعدشم به کارمون برسیم.
در حال خوردن میوه بودیم که صدای اذان آمد. مادر سوگند
رفت. سوگند گفت:
–پاشو ما هم نمازو بزنیم کمرمون و بعدبرگردیم سر کارمون.
خندیدم و گفتم:
–نه دیگه بعدش من میرم، به سعیده پیام دادم بیاد. فقط
آدرس رو بگو براش بفرستم.
گوشی را ازمن گرفت و آدرس را پیامک کرد. آخرش هم نوشت
شام اینجاهستیم.
سعیده هم فوری جواب داد، بد نباشه من بیام.
سوگند دوباره خودش نوشت :
–نه بابا اصرار کردن توام باشی، خیلی خودمونین.
وقتی گوشی را پس داد و مطالبی که فرستاده بود را خواندم
فقط لبخند زدم.
بعد از یک ساعت سعیده و مادر بزرگ سوگندهم که به مسجد
رفته بود امدند و همگی کمک کردیم تا کارهای خیاطی انجام
شود
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روشهای دوستی با امام زمان ارواحنا فداه
1⃣ قسمت اول
✅ انجام واجبات و ترک محرمات
🎙 #ابراهیم_افشاری
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🎶شور| #یخ_در_بهشت...
به کی بگم
منم از اینا می خوااااممممم
22.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملائک اصل خواستندو منه هیچ !
گفتم مادرم کنیز حضرت زهرا و
پدرم هم غلام حضرت عباس است ..🖤
.
.
𓆩صورتتٓوروسرےهاراچهزیبامیڪند𓆪
توقنادیڪارمیکردم، یکباراومدپیشم🚶🏻♂
وگفت:مجید،جاییسراغندارۍبرمکــارکنـم؟🤔
گفتمچرا...همینآقایی ..
ڪهتوقنادیشڪارمیکنم👨🏻🍳
دنبالشاگردمیگردهمیایی؟
نپرسیدچقدرحقوقمیده‼️
نپرسیدروزیچقدربایدڪارکنه‼️
نپرسیدبیمهعمرمیکنهیانه‼️
فقطگفت:🗣
مـوقـعاذانمیذارهبــرم ..
نمــازمرو بخـــونم⁉️🤲🏻📿
-شهید محسن حججی🥀💔
#شهیدانه 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ ﴿۱۰﴾
🔸 و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما مؤمنان نبود و اگر نه این بود که خدای مهربان البته توبهپذیر است و کار به حکمت کند (حدود و تکلیف را چنین آسان نمیگرفت و به توبه رفع عذاب از شما نمیکرد).
🔅 إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ ۖ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۚ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ ۚ وَالَّذِي تَوَلَّىٰ كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۱﴾
🔸 همانا کسانی که آن بهتان را بستند (و به عایشه تهمت کار ناشایست زدند که رسول و مؤمنان را بیازارند) گروهی همدست از (منافقان) شمایند؛ نپندارید ضرری از آن به آبروی شما میرسد بلکه خیر و ثواب نیز (چون بر تهمت صبر کنید از خدا) خواهید یافت؛ هر یک از آنها به عقاب گناه خود خواهند رسید؛ و آن کس از منافقان که رأس و منشأ این بهتان بزرگ گشت هم او به عذابی بزرگ معذب خواهد شد.
🔅 لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْكٌ مُبِينٌ ﴿۱۲﴾
🔸 آیا سزاوار این نبود که چون (از منافقان) چنین بهتان و دروغها شنیدید مردان و زنان مؤمن حسن ظنّشان درباره یکدیگر بیشتر شده و گویند: این دروغی است آشکار؟
💭 سوره: نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾
🔸 ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود را با خانواده خویش از آتش دوزخ نگاه دارید چنان آتشی که مردم (دلسخت کافر) و سنگ (خارا) آتشافروز اوست و بر آن دوزخ فرشتگانی بسیار درشتخو و دلسخت مأمورند که هرگز نافرمانی خدا را (در اجرای قهر و غضب حق) نخواهند کرد و آنچه به آنها حکم شود انجام دهند.
💭 سوره: تحریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ لاَ قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ
🔅 عمل مستحب انسان را به خدا نزديک نميگرداند اگر به واجب زيان رساند.
📚 نهج البلاغه
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟! 6⃣ قسمت ششم 🔍 حاجی ادامه میده و میگه: مهدی! شما و بچههای غواص برین سمت د
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!
7⃣ قسمت هفتم
🔸 دستمو زیر چونهم زدم و گفتم: آره...
گفت: به معنیش فکر کردی ینی چی؟
کمی جابهجا شدم و گفتم: خب معلومه، ینی همهٔ روزا عاشوراس…
اونم خندید و ادامه داد: حتماً همهٔ زمینا هم کربلا...
از حاضرجوابیش خندم گرفت. اما چهرهش یهویی جدی شد و گفت: سید! اگه جواب این سوال رو بفهمی، مسیر زندگیت عوض میشه، اونوقت شک نکن شهید میشی یا میمیری یا لااقل از غصه، دق میکنی!
🔹 سکوت میکنه، نمیتونم صبر کنم، منتظر شنیدنم، صدای نفس کشیدنم رو میشنوم. اشکش رو که میبینم، میفهمم کلی حرف واسه گفتن داره. آهی میکشه و میگه: هزار و اندی سال پیش توی کربلا، امام حسین که امامزمانشون بود، اومد مقابل لشکر دشمن، یه ندا داد که تا روز قیامت واسه مظلومیتش میشه خون گریه کرد.
🔸 آقا فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟ کسی هست یاریم کنه؟ بعضیا هلهله کردن! بعضیا نشنیدن، چون مال حرام نمیگذاشت بشنون! بعضیا شنیدن، اما مزه گندم ری زیر دندوناشون بود! بعضیا هم صدای سکههای یزید رو واضحتر شنیدن تا صدای مظلومیت فرزند رسول خدا که میون معرکه، یاریکننده طلب میکرد... از اون زمون تا حالا، هر سال، هر ماه، هر هفته، هر روز، اسم آقای مظلوممون که میاد، بیاختیار اشک همه در میاد.
🔹 چشاش رو دوخت به من و پرسید: چقدر شده با خودت بگی کاش منم کربلا بودم؟
غافلگیر شدم. اما محکم و باهیجان گفتم: خودت که خوب میدونی بیشتر عصرا پاتوقم کجاس؟! یه عهد قدیمیه که هر روز اونجا زیارت عاشورا بخونمو مدام به خودم بگم: کاش کربلا بودم و جونمو فدای مولا میکردم!
با لحنی خاص و کشدار گفت: مطمئنی؟!
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
https://eitaa.com/joinchat/949224110Caeb764d3dc
سلام علیکم
این گروه برای تبادلات هست و البته حمایت
هرکسی دوست داشت عضو بشه
و اینکه دیگه حمایت داخل کانال گذاشته نمیشه
چت بی مورد ممنوع هست
1098_f1df5f83b5121b7b3d7d68e3eba9e9b914844831-144p.mp3
6.21M
دعای روز پنجشنبه🌱
ali-fani-8.mp3
21.06M
🌸دعــــــــــاۍعــــــــــــــــــــــھد🌸
صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ
آقاۍ دݪتنگۍ💔
صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ
آقاۍ تنهایۍ💔
قرارصبحگاھےموݩ💕:)
العجݪالعجݪیآصاحبالزماݩ
🍀